چنگ جنگ بر روح بازماندگان- حسین آزاده
اگر ساحل را استعاره ایی از آرامش و امنیت در نظر بگیریم بدون شک مجموعه ساحل تهران نمادیست از دریارفتگانی قهرمان ولی فراموش شده که اکنون از پس سالها بدنبال آرامش روح و روان خویش هستند. جنگ، شهر و کودک سه مولفه ثابت در این داستانها هستند. روایتهایی پساجنگ که با دور شدن از بازه زمانی وقوع جنگ از شکل تبلیغی به تحلیلی و از بازیابی علل جنگ به تاثیر تبعات جنگ بر جامعه، بازماندگان جنگ و خصوصا" کودکان تمرکز دارد. داستانهای این مجموعه روایت قهرمانانی ساکت و خاموش ولی دردمند و ارزشییست.
1️⃣ در داستان "یادم نمیاد" از یاد بردن آدمهای جنگ توسط مردم جامعه امروز و نگاه کاسبکارانه اشان به ارزشهای مورد احترام رزمندگان مطرح می شود و درد آور اینکه این افراد حتی توسط فرزندان خود پذیرفته نیستند. نابینایی پرویز شاید استعاره ایی از این معناست که او در دنیای امروز قادر به دیدن ضد ارزشهای حاکم بر جامعه نیست و رسولی که پای آمدن با این ضد ارزشها را ندارد و نکته اینکه پرویز و رسول دو غریبه ایی هستند که از هر آشنایی با یکدیگر آشناترند.
2️⃣ در داستان پارک گردی از احساس شرم سهیل در مواجهه با سوال پسرک روبرو هستیم: "تو چرا زنده ایی؟" و آواری از احساس گناهی مرتکب نشده! که روح و روان پدر میترا را بهم می ریزد.
3️⃣ سومین روایت یعنی ساحل تهران با اینکه ظاهرا" یک ماجرای رئال را بیان می کند ولی بنظر می رسد داستان بین واقعیت و خیال در تعلیق است. پدر خلبان نادر که روزی در اوج آسمانها ماوا داشته و اکنون اسیر ویلچر و تخت و دیوار است و مرغان دریایی که روزگاری پهنه دریا را مسخر خود می ساختند اکنون در جوار کارخانه سیمان متروکه ایی از پی صید ماهیان مرده روزگار می گذرانند و چه تشابه دردناکی بین خلبان معلول بدون آسمان و مرغان دریایی بدون دریا!
4️⃣ حراج بزرگ روایت یک سوتفاهم است. سوتی که علت برداشتن آن توسط مهری به سپید خوانی متن توسط مخاطب واگذار شده است و می توان علت برداشتن این سوت را توسط مهری یادآوری خاطرات تلخ برای وی دانست و ضربه آخر داستان که مخاطب پی می برد گل پور نه بعلت ورشکستگی بلکه بعلت بیماری در بیمارستان بستری است. بنظر می رسد داستان حراج بزرگ کمترین ارتباط مفهومی را با سایر داستانهای این مجموعه دارد ضمن اینکه انتخاب این عنوان برای داستان را هم می توان تمثیلی از حراج آبروی دیگرانی دانست که درباره آنان زود قضاوت می کنیم.
5️⃣ و آخرین داستان یعنی پنجه خرس روایت زخمهای احساسی- عاطفی دوران جنگ. زخمهایی که از پس سالها همچون دملی چرکین روح و روان بازماندگان جنگ را آزار می دهد و گویی تنها راه رهایی از آنها فراموشی و بخاک سپردن این خاطرات زجرآورست. شاید این هفتواد اساطیریست که باید از پس تاریخ دست قهرمانان فراموش شده امروز را بگیرد و آرامششان را با پاک کردن و خاک کردن این خاطرات به آنان هبه کند. وقتی جنگ و میراث هایش چون خوره و پنجه خرس روح بازماندگان را چنگ می زند آیا جز یک اسطوره می تواند گره گشای این راز سر به مهر باشد؟
#ایرانی_بخوانیم
#ساحل_تهران
#مجید_قیصری
#حسین_آزاده