این متن زاییده تخیل ذهن نویسنده است...
خوابم میاد، اما این داستانا باید تموم کنم. ازش 7 شب وقت خواستم تا صبر کنیم. قبل از اینکه توو جمع منو ببینه و برای دعوت بار دوم من به یک شام تصمیم بگیره. همیشه دوست داشتم آدما با نشونه باهام حرف بزنن.
بدون یک کلام حرف یا شاید با کلام ولی کلامی که فقط من و تو بفهمیم چیه. اولین سال فوق لیسانس، عاشق نشانه شناسی شدم. نشانه شناسی موسیقی در فیلم، نشانه شناسی ساز در موسیقی. نماد، نشونه و سمبل. عجب زندگی ای میشه اگه کسی با اینا باهات حرف بزنه. نمیدونم نگاه های اون شب من توو مهمونی هم برای اون پیام داشت. نمیدونم اصلا اون هم براش زندگی با نشونه مهمه. یا زندگی با حرف زدن. با کلمه...
حتما مهم بوده
حتما پیام توو نگاهش بود که من پیام گرفتم، و اون پیام فرستاد. نمیشه که یه طرفه باشه و این همه متن جابجا بشه.
من عاشق نشونه ام.
عاشق اینم که یه نفر باهام حرف نزنه و با چشماش، با خنده هاش، با دزدیدن نگاهش بهم بگه چه خبره. به جای اینکه بگی آره، بقیه جمله تو بگی. هیچ چیز رو آماده و بی محتوا و پوچ نمیخوام. میخوام پشت هر چیزی بشه کل تصویر ساخت، کلی فکر کرد و زندگی با فکر ساخت.
اونم اینجوریه؟! من که هنوز پشت یه میز باهاش ننششتم! وقتی شیک شو داشت میخورد، وقتی اون قاشق را میذاشت توو دهنش، وقتی لپ هاشو جمع میکرد تا از توو نی بستنی رو بکشه، چشماش حرف داشت. من میخوندم چی میگه. فقط من
چرا الان که دارم مینویسم یهو میرم از زمان حال. هنگ کردم دوباره. انگار واقعا الان نشستم جلو میز هتل و دارم ثانیه به ثانیه رو مینویسم.
ساعت 4 و 45 دقیقه صبح دوشنبه س، و من فقط سه شنبه و چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه رو وقت دارم. امروز ساغر بهم واتس اپ داد. گفت اخر هفته بریم کله پاچه. معلوم بود که باید بگم آره بریم چون میخوام ببینمش. اما شاید نه.
شاید اول باید داستان اولین شبش رو بخونه بعد دوباره همو ببینیم. اگر بریم افوس چی. اینجوری حداقل تا جمعه همه پیش همیم. هان فهمیدم. توو راه برگشت به محض اینکه رسیدیم صداش میکنم. میگم میشه این لینکا رو بری بخونی. 10 12 تا نوشته س. برای تو نوشتم. تو خواستی توو جمع باهم آشنا بشیم؟!
میدونم چرا! میفهمم چرا... ولی دلم خواست بدونی من کی ام. مغز من اینجوری نشده بود که بشینم داستان بنویسم. بشینم یه زندگی رو کاملا روو کنم. من اینا رو نوشتم تا چیزایی را که توو جمع نمیتونی بخونی، اینجا بخونی.
آخر هفته چی میشه؟! ساغر گفت سه شنبه برنامه معلوم میشه. ولی من نمیخوام اولین دیدار ما، توو جمع باشه. میخوام دو نفری باشه... سر یک میز