با رها کردن ایده ها و افکار و عقاید غلط و نامربوط، ما شعور “گذشت کردن ” و ” فراموش کردن خطای دیگران” را تمرین میکنیم گذشت کردن” یعنی بخشیدن همه چیز در گذشته، برای بهتر کردن آینده
چنانچه در ضرب المثل آمده است: هر کاری را در ذهنت با واژه “بگذار برود (lets go…)” انجام بده و هیچ تعریف و تمجیدی را نپذیر.
هر مقدار که ما در زندگی ببخشیم بهمان مقدار آرامش بدست می آوریم که آرامش و بخشش باهم رابطه مستقیم دارند، اگر زیاد ببخشیم آرامش بیشتری بدست خواهیم آورد و اگر بطور کامل ببخشیم همه چیز را بدست خواهیم آورد. وقتی هیچ چیز نداشته باشیم چیزی را هم از دست نمیدهیم.
ما چیزهای زیادی را به ارث برده ایم. ثروت خانوادگی، آداب و رسوم با معنا و بسیاری از ارزشهای سالم و مفید. اما چیزهای قدیمی را هم از والدینمان به ارث برده ایم که آنها را نمیخواهیم مثل اعتقادات دشوار و غیر قابل توضیح، خاطرات تلخ، عادتهای نادرست و باورهایی که ترجیح میدهیم در دوران بچگی ما وجود نمی داشتند.
ایده ال این است که بهترین چیزهایی که از خانواده و فرهنگمان برای ما به ارث رسیده بگیریم و جنبه های غیر مفید آنرا رها کنیم همه آنچه را که از اجداد و نیاکان به ما رسیده و غیر از محدودیت و غم و اندوه برای ما چیزی ندارد، باید فراموش شود. ما محکوم به تکرار اشتباهات و دردسرهای پیشینیان خود نیستیم. البته فرزندانمان هم محکوم و مجبور به ادامه ی راه ما نیستند. فقط کافی است اجازه دهیم بعضی از باورهای نا کارآمد فراموش شوند و یا خود را چنگال تعصب رها سازیم.
در کتاب پرورش تاب آوری چند توصیه ساده برای رهایی از تعلقات مادی وجود دارد. مثلا: دور و اطراف خودتان را بررسی کنید و همه آن چیزهایی را که مال شماست پیدا کنید و از خودتان بپرسید آیا این شیئ باعث شادی و شادکامی من هست یا نه؟ اگر بله، آنرا نگه دارید و اگر نه رهایش کنید.
این مسئله در مورد افکارو اعتقادات و رفتار های ما هم مصداق دارد. متأسفانه بطور ژنتیک ما اینگونه برنامه ریزی شده ایم که بندرت قدرت ریسک پذیری داریم و شرایط متفاوت و جدید را نمیپذیریم. اما برای بهتر زندگی کردن نیاز داریم که تعصبات غلط خودمان را اصلاح کنیم یعنی از بین باورهایمان فقط آنچه را که خوب و مناسب زندگی است را انتخاب و بقیه را دور بریزیم این امر ممکن است کمی ایده ال و کمالگرایانه باشد اما مفید است.
گفته شده بودا به پسرش توصیه میکند که روزی سه بار روی نتایج حاصل از رفتارش فکر کند. (قبل از انجام کار، در حین انجام کار و بعد از پایان کار) او همچنین به پسرش توصیه میکند تا بیندیشد که آیا آن عمل انجام شده به اطرافیان خدمت رسانی میکند؟ آیا به نفع همه هست؟ بخصوص برای خودش چه نفعی دارد؟ وقتیکه زندگی ما رو به سختی و مشکلات میگذارد شاید باید دو عبارت “برو در اتاقت و به کاری که کردی فکر کن” را به عبارات ” برو به اتاقت و به آنچه میخواهی انجام دهی و آنچه در حال انجام آن هستی و آنچه انجام داده ای فکر کن” تغییر دهیم.
یعنی فعل خود را در سه حالت تجسم کنیم و به آن فکر کنیم و با خلق قصه های فرضی و گمانه زنی ، یک سرگرمی و یک ورزش برای ماهیچه های ذهنی خودمان ایجاد کنیم در هر سه حالت نتایج حاصل ازآن را بررسی کنیم و در نظر بگیریم چه احساسی خواهیم داشت وقتی کسی آن رفتار را با ما داشته باشد؟
خوب است بدانیم بچه ها بیشتر از اینکه از سخنان ما پند بگیرند از رفتار و عمل ما پند خواهند گرفت. ما میتوانیم همه رفتارهای درست را بوسیله طرز فکر و طرز صحبت و طرز عملکرد ماهرانه ی امروزمان، به یک عادت تبدیل کنیم. راهنمایی ها ی ما به فرزندانمان نباید منجربه محدود کردن آنها باشد. برعکس این راهنمایی ها برای نشان دادن راه آزادی و در نهایت خوشحالی آنها هستند. چه خوب است اگر بتوانیم کلمه اشتباه “باید” را از گفتگوی درونی خود پاک کنیم. هیچ کجا بایدی وجود ندارد. در اینصورت انرژی بیشتری خواهیم داشت.
سعی کنیم تمرین کنیم و بیاد داشته باشیم که گفتن “باید” را به هفته های آینده موکول کنیم. چه میشود اگر این تعصب بیجایی را که نسبت به آینده فرزندانمان داریم دور بریزیم و دائم به اینکه فرزندمان در آینده “باید” چه کاره بشود فکر نکنیم. استفاده از واژه “باید”، محدودیت ایجاد میکند. در واقع آنها را محدود میکنیم به اینکه چه کسی هستند و چه کسی میتوانند باشند. این “باید”ها ممکن است امکانات و تواناییهای آنها را هم محدود کنند. دنیای ما همانطور که ما فکر میکنیم و عمل میکنیم جلوه خواهد کرد.
گاهی بچه های ما به حمایت ما نیاز دارند تا به آزادی انتخاب برسند در واقع بعنوان والد این مسئولیت بعهده ی ما خواهد بود.
بنابراین اول از همه ما میتوانیم خودمان را آزمایش کنیم. از خود سوال کنیم و بگذاریم همه آن تعصبات اعتقادی درباره آینده از ذهن ما بیرون برود. همچنین میتوانیم با همه اعتقاداتی که باعث میشوند ما فکر کنیم آدم خوبی نیستیم خداحافظی کنیم و آموخته های خودمان را که ممکن است به ذهنمان برگردند، دور بریزیم. فرقی نمیکند چه تصوری باشد: تصور اینکه “من آدم بدی هستم” … یا تصور اینکه “دیگران ریشه اصلی همه مشکلات من هستند”.
تمرین گذشت و فراموشی خطاها، ما را به سمت افزایش سلامت جسمی و روحی و ترویج همدلی و حتی بهبود بیماریهای قلبی سوق میدهد و به اصطلاح ما را سبکبال میکند به عبارت دیگر “خشم و عصبانیت ما از دیگران ” حاصل ترشح هورمونهای استرس مثل: کورتیزول و آدرنالین است که روی توانایی ما برای فکر کردن و خلاقیت تاثیر منفی میگذارد و باعث بروز انواع بیماری ها و منفی گرایی و سرکوب تمایلات همدلی و مهربانی میشود.