دکتر سید مهدی خوئی:
«تعلیق ارمغانی است که شهر برای ما هدیه میآورد، تعلیقی که گاه مانند شک در دوران جوانی خوشایند است و گاه سجادهنشینی با وقار را میتواند بازیچۀ کودکان کویی کند. شهر در بالا و بلند شدن بالیده نمیشود. بلندی شهر در بالندگیای است که شهروندان شهر را در بر میگیرد. این بالندگی مانند هر بلوغ دیگر در نقطۀ آغازین با فهم وضعیت در شهر بیش از هر چیز دیگر تعلیق است. شهر تعلیق را هدیه میدهد و در آخر ما را فرا میخواند تا در بلندا و پهنای آن تعلیق را فراموش کنیم و یا از آن لذت ببریم.
خاصیت شهر معلق کردن شهروندان خود در فضایی است که روشنایی آن محو است. به عبارتی در شهر گم شدن، خاصیتی است که وابسته به تعلیق درون شهر است. هر کسی میتواند در شهر گم شود، معلق شود و فضای خاکستری و ابری شهر هرگز راه برونرفت را برای وی ممکن نسازد. این خصلت واجد انتظار است، انتظاری که همواره در وضعیت تعلیق در شهر وجود دارد و رهاییای از آن نیست. گاه این انتظار در تعلیقی موجود است که تلاشی است برای حفظ وضعیت همانطور که هست. در این وضعیت است که تنها نشانهگذاری برای حرکت قدم بعدی و جایگذاری آن قدم خواهد بود. و گاه این تعلیق به سرانجام رسیدهاست، به سقوط رسیدهاست. در این هنگام است که در سقوط، تعلیق معنا میدهد. گاه میتوان با دو دست باز سقوط را در آغوش گرفت و از معلق ماندن در سقوط لذت برد. این هنگام تنها وقتی وجود دارد که به طناب محافظ بتوان اطمینان کرد. شهر جای لذت از معلق ماندن در سقوط است، اگر آن بند و طناب محافظ را داشتهباشی.
کسی میتواند معلق بماند و با دو دستی باز از سقوط لذت برد که حتی اگر خود نیز نداند طنابی از پشت او را محافظت میکند اما تعلیق و سقوطی که در شهر پشت ابرهای خاکستریای است که خورشید و نور را پوشاندهاند، هیچگاه، هرگز با طنابی محافظ صورت نمیپذیرد و این است که هیچ افقی در این شهر برای حرکت متصور نیست.
تمامی حرکتها در ترس از سقوط تنها به جایگاه بعدی ختم میشوند، افق حرکت به قدم بعدی محدود است و ترس از سقوط نمیگذارد تا سرها به بالا بیایند، مگر برای آنها که طنابی محافظ سقوط آنهاست.»