مهدی حسین زاده فرمی:
سفیدی برف و سیاهی دود و آلودگی مهمترین سوژۀ دو گانۀ این عکس است. عکسی از ارتفاعات تهران در فصل زمستان. عکسی که در فصولی از سال به یک قاعدۀ عمومی برای شهروندان تهرانی تبدیل شدهاست.
تهران فراتر از شهر و کلانشهر است؛ زمان و مکان در اینجا معانی متفاوتی با شهرهای دیگر ایران دارد؛ بدین معنا که، شهری که دیرتر از بقیه شهرهای کشور به خواب میرود و زودتر از همه بیدار میشود و شاید هیچ وقت نمیخوابد. شهری که تعداد جمعیّت روز و شب آن متفاوت است. شهری که همزمان میتوان سفیدی (برف) و سیاهی (دود) را یکجا داشت. بنابراین، شهری با تفاوتها و تضادهای فراوان؛ مثل وجود خانههای بزرگ و فراتر از خانه و آلونکهای چند ده متری کوچک و ... .
حال ببینیم انسانهای ساکن این شهر (جامعه)، چگونه خودشان را با آن هماهنگ میکنند؛ شهروندان تهرانی میخواهند زندگی کنند و برای چنین هدفی بر اساس موقعیّتهای خود عمل میکنند؛ آنکه در مرکز و جنوب شهر تهران زندگی میکند، نه تنها سفیدی برف و حتّی سیاهی دود را نمیبیبند، بلکه بیتوجّه به این تفاوتها زندگی میکند. علیرغم خسارتهای فراوان ناشی از آلودگی و دود که دامان جان و نان شهروندان را میگیرد، زندگی در جریان و حرکت است.
گفته میشود، آثار سوء آلودگی بر سلامت مردم چه میشود؟ پایین آمدن سن امید به زندگی؟ افزایش بیماریهای مزمنی که شوکهای ناگهانی وارد میکنند؟؛ شور و شوق زندگی اعداد را بیمعنا میکند.
شهروندان معدودی هم ترجیح میدهند با سفیدی و سردی برف همراه باشند و امکان مشاهدۀ شهر به واسطۀ آلودگی را نداشته باشند. نکتۀ تأمّل برانگیز در انطباق یافتن آدمها در موقعیّتهای خود هست؛ انگار همگان در شمال و جنوب این تفکیک را پذیرفتهاند.
امّا نکته اینجاست که بایستی تعداد شهروندان و مراکز و مؤسّساتی که بتوانند فاصله سفیدی برف و سیاهی دود را کم کنند، بیشتر شود؛ هر چه این مراکز و سازمانهای مردم نهاد بیشتر شوند، از انسجام اجتماعی بیشتر شهر میتوان سخن گفت؛ شهر و جامعهای پویا و زنده است که از انسجام اجتماعی بیشتری برخوردار باشد.