مصداقی دیگر برای حضور در جمع و تجربۀ جهانی نه چندان دور که حضور در جمعیت معنا بخش بود و دلگرم کننده...
وحید فروزنده:
«غزالی به عنوان یک عارف میگفت آدمی در جمع عروج میکند و به معنا دست مییابد و دورکیم، جامعه شناس فرانسوی، جامعه را که نماد جمعیت است به مثابۀ خدای آدمیان در نظر میگرفت و تمامی مقولات دینی و منطقی را از جمع و اجتماعات اولیه استخراج میکرد. اما در کنار جمع، همیشه فردی وجود داشت که یا نماد آن جمع تعریف میشد و یا در جهت مخالف با جمع حرکت میکرد. تنشی دیرینه میان جمع و فرد و امر جمعی و امر فردی که پایان ندارد. در این عکس این تنش به نحوی درخشان وجود دارد. امر جمعی/ کلی( مردمان نشسته و ایستاده کنار یک ساختمان مذهبی) و امر فردی/ جزئی( فرد پرچم به دست در بالای این ساختمان) در تقابل و تکامل با یکدیگر قرار دارند. اگر فردِ پرچم به دست را از عکس حذف کنیم، قطعاً معنای عکس دچار خدشه میشود و دیگر معنای آن سوگواری جمعی از دست میرود و نخواهیم دانست که تجمع پایین دیوار به چه دلیل است و اگر مردمان کنار ساختمان را از عکس حذف کنیم، دیگر چیزی باقی نخواهد ماند جز یک کنشِ فردیِ بیمحتوا. اینجا است که امر کلی و امر جزئی به نحوی دیالکتیکال و رفت و برگشتی در نسبت با یکدیگر تعریف میشوند و اگرچه هر کدام به تنهایی میتوانند معنای خاصی داشته باشند اما این همپیوندی و میانجیگریِ فرد و جمع با یکدیگر است که امری نو میآفریند که همبستگی فرد و جامعه را در مناسک دینی بازنمایی میکند.»