قسمت اول » خلاصه کتاب چهار هزار هفته، اثر آقای برکمن(Oliver Burkeman) از زبان آقای مجتبی شکوری در پادکست رادیو راه که توسط هوش مصنوعی خلاصه و با شما به اشتراک گذاشته میشود ، امیدوارم مفید باشه :

کتاب «چهار هزار هفته» (Four Thousand Weeks) اثری است از اولیور برکمن .
اگر فردی تا سن ۸۰ سالگی زندگی کند، در مجموع حدود ۴۰۰۰ هفته عمر خواهد داشت. این عدد نمادین است تا به ما نشان دهد که عمر انسان چقدر کوتاه، محدود و حتی خندهدارانه کوتاه است. برکمن در کتابش به ما یادآوری میکند که این حقیقت، تنها نکته ماجرا نیست.
در دنیای مدرن، ما با سرعتی سرسامآور زندگی میکنیم؛ تجربهها را یکی پس از دیگری میبلعیم، بدون اینکه واقعا در آن لحظات حضور داشته باشیم. به قول نویسنده، ما طوری زندگی میکنیم که انگار روی حالت «3X یا 4X» هستیم! مثل تماشای زندگی در حالت سریع. این شتابزدگی باعث شده که عمق تجربههای ما از بین برود.
مثلاً اغلب مردم میگویند وقت کتاب خواندن ندارند؛ اما واقعیت این است که وقت دارند، فقط حوصله کند شدن و فرو رفتن در عمق تجربه را ندارند. خواندن رمان، درک حالات شخصیت، توصیف چهرهها و احساسات، نیازمند آرامش و صبوری در لحظه حال است.
به گفته برکمن، دلیل اصلی اینهمه عجله و فرار از لحظه حال، ترس از مواجهه با خودمان است. ما آنقدر از خودمان فاصله گرفتهایم که نمیخواهیم حتی یک ثانیه چشم در چشم با خود باشیم. پس دوباره به زندگی سریع و شلوغ پناه میبریم.
دنیا هم این سبک زندگی پرسرعت را تشویق میکند. افرادی که همیشه در حال دویدن هستند، در جامعه بهعنوان «موفق» شناخته میشوند. در مقابل، انسانهای آرام و کند، گونهای در حال انقراض هستند.
در یکی از فصلها، نویسنده از صبوری بهعنوان راه نجات یاد میکند. اما نه صبوری منفعلانهای که در طول تاریخ به طبقات ضعیف توصیه میشد؛ بلکه نوعی صبوری فعال و درگیرانه (معادل واژه آلمانی Drang) که نوعی ایستادگی در برابر شتاب زندگی مدرن است.
او مثالی میزند از کلاس «تاریخ هنر» در دانشگاه هاروارد با تدریس خانم جنیفر رابرتز. او به دانشجویانش میگوید:
«بروید در موزهای نزدیک محل زندگیتان، روبهروی یک تابلوی نقاشی یا مجسمه بنشینید و سه ساعت فقط به آن نگاه کنید. بدون موبایل. بدون هیچ محرک دیگری. فقط نگاه کنید.»
در ابتدا دانشجویان دچار بیقراری میشوند، حتی شک میکنند که آیا تابلو را درست انتخاب کردهاند. اما کمکم آرام میگیرند. زمان کند میشود و ذهنشان به تدریج سمزدایی میشود.
در دقیقههای هشتاد به بعد، شروع به کشف جزئیات مخفی تابلو میکنند. مثلاً سایهای را میبینند یا احساس یک چهره در گوشهای از تابلو را درک میکنند. تابلو ناگهان زنده میشود. انگار وارد آن اثر هنری شدهاند. این تمرین به آنها میآموزد که درک واقعی، نیازمند صبوری و حضور در لحظه است.
برکمن میگوید: اعتیاد ما به سرعت، باعث شده حتی در فرآیند یادگیری و کنجکاوی دچار بحران شویم. در مواجهه با هر سوال یا مسئلهای، فوراً میخواهیم به جواب برسیم. اما:
«آدمهایی که گم میشوند، سریعتر میدوند.»
گاهی باید اجازه دهیم ندانستن ادامه پیدا کند. مدتی طولانی درگیر یک سوال باشیم، با افراد مختلف حرف بزنیم، نظرات متفاوت بشنویم و فرآیند یادگیری را با صبر طی کنیم. اگر این را بپذیریم، مثل یک کودک، دوباره شروع به یادگیری واقعی میکنیم.
در فصلی به نام «درمان بیاهمیتی کیهانی»، نویسنده از فیلسوفی به نام برایان مکگی نقلقول میآورد:
ما فکر میکنیم تاریخ بشر خیلی طولانیست، اما اگر آن را با مقیاس عمر ۸۰ ساله بسنجیم، میبینیم که:
از مصر باستان تا امروز = حدود ۴۷ عمر انسانی.
از زمان تولد مسیح تا امروز = ۲۵ عمر انسانی.
تمام تاریخ تمدن بشر = فقط ۷۵ عمر انسانی = به اندازهی تعداد مهمانان یک جشن عروسی!
این یعنی ما یک نقطه هستیم روی محور زمان، بین دو بینهایت عظیم گذشته و آینده. اما خودبزرگبینی ما باعث شده از عظمت زمان له شویم.
به قول آلن دوباتن:
«خود (Ego) ما اول بادمان میکند، بعد شکنجهمان میدهد چون آنقدر که باید مهم نیستیم.»
تنها راه رهایی، پذیرفتن ناچیزیمان در برابر جهان و زمان است. این کار ابتدا تلخ است، اما بعد از آن، ما به درک عمیقتری از زندگی میرسیم.
در پایان، کتاب با جملهای از بورخس تمام میشود:
«زمان، مادهایست که از آن ساخته شدهام.
زمان، رودخانهایست که مرا با خود میبرد، اما من خود آن رودخانهام.
زمان، آتشیست که مرا میسوزاند، اما من خود آن آتش هستم.»
ما کنترل زمان را نداریم، اما میتوانیم سوار بر زمان زندگی کنیم.
تنها راه داشتن یک زندگی معنادار، کند کردن سرعت، حضور در لحظه و پذیرش ندانستن و ناتوانی است.
به جای دویدن برای تجربه بیشتر، باید عمیقتر زندگی کنیم.