نبض صداوسیما
نبض صداوسیما
خواندن ۵ دقیقه·۲ روز پیش

دست به نقد / جلوه‌نمایی توخالی، نقدی بر سریال «هشت‌پا»

محمدمهدی صفری تنها | دانشجوی کارشناسی کارگردانی – دانشگاه صداوسیما
زمان لازم برای مطالعه: 6 دقیقه

فقدان تنوع ژانر و آثار ژانریک در رسانه ملی و همچنین در سینمای ایران، همیشه حس ‌شده است و پس ‌از پخش اثری در ژانری جز کمدی و ژانر به‌ اصطلاح اجتماعی، توجه مخاطبان و منتقدان به دیدن آن اثر جلب می‌شد. با جست‌وجویی در تاریخچه این دسته از آثار در محیط تلویزیون ایران، بالاخص ژانر پلیسی که سریال مورد بحث نیز ذیل آن قرار دارد، می‌توان با آثار شاخص و پرمخاطبی چون «مزد ترس-۱۳۷۱»، «شلیک نهایی- ۱۳۷۳»، «سرنخ- ۱۳۷۵»، «حس سوم- ۱۳۸۳»، «هوش سیاه- ۱۳۸۹» و نظایر آن نیز اشاره کرد. وضع کنونی رسانه ملی بسیار با دهه‌های قبل تفاوت دارد و این تفاوت به‌خاطر حریفی در بخش خصوصی است که به جو تک‌صدایی سریال‌ها و برنامه‌های تلویزیون پایان داد. شکل‌گیری فضای رقابتی می‌تواند موجب بالا رفتن کیفیت و تنوع تولیدها، چه در بخش دولتی و چه در بخش خصوصی شود که در نهایت خرسندی و رضایت هرچه بیشتر مخاطب را به همراه دارد. وجود فضای رقابتی پیش ‌از این نیز در تلویزیون، بین شبکه‌های مختلف تا چند سال قبل نیز دید می‌شد که موجب خلق آثار درخشان و به‌یادماندنی شد.

سریال «هشت‌پا»‌ در شرایط خاص امروز تلویزیون، با وجود مرکزیت گرفتن تولیدها، توسط «سیمافیلم» و رقابت سخت با سکو‌های خصوصی، ساخته و پخش شده است. اثری که بنابر اخبار شنیده‌شده ظاهرا با استقبال مخاطبان و همچنین منتقد باسابقه، محدتقی فهیم روبه‌رو شده است. این استقبال می‌تواند به دلیل ژانر مخاطب‌پسند پلیسی و اکشن باشد یا قراردادن اثر بر کفه ترازوی قیاس نسبت به کیفیت بصری با سایر تولیدهای تلویزیون. تلاش نگارنده بیش‌ از اینکه بر روی قیاس با سایر آثار باشد، بیشتر متوجه خود اثر است؛ اگر هم دست به قیاس بزنیم، رقیب قدری چون «پوست شیر»‌ در نمایش خانگی را در این ژانر داریم که به مراتب کیفیت فرمیک بالاتری نسبت به «هشت پا» دارد. بنابراین اثر را از منظر «ساختاری» مورد نقد قرار می‌دهم.

قسمت نخست یا پایلوت‌ یک سریال از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است؛ قسمتی که موجب جذب و دنبال‌کردن قسمت‌های بعدی توسط مخاطب می‌شود. در این قسمت، زیربنای درام در پیرنگ شکل می‌گیرد، برخی از شخصیت‌های مرکزی، قهرمان داستان یا پروتاگونیست معرفی می‌شوند و همچنین، مکان و زمان نیز. سکانس آغازین هشت‌پا با فضاسازی خاص با نورپردازی‌های پرکنتراست، شب‌هنگام، دود، زنی خوش‌سیما و مرموز، متامفتامین، پوشش گانگستری و نظایر آن، یک فضای نوآر را برای مخاطب تداعی می‌کند. این سکانس از منظر روایی و فیلم‌نامه، بسیار لکنت دارد و منطق دراماتیک برای مخاطب تفهیم نمی‌شود و به همین دلیل، با وجود کیفیت بصری جذاب، لکنت روایی فیلمنامه، وارد کارگردانی نیز می‌شود؛ نماها به‌ صورت مجرد، ممکن است استانداردهایی را رعایت کرده و جلوه بصری مطلوبی داشته باشند، اما پیوند به ‌مثابه معماری اثر بین این نماها، برای خلق سیالیت، داستان‌گویی بصری، تداوم و همنشینی معنادار نماها در کنار یکدیگر، تشدیدکننده ناتوانی فیلمنامه از بیان فرمیک است. در میانه این سکانس، آشنایی‌‌زدایی رخ می‌دهد، که منطق دراماتیک آن به‌خاطر مصرف مواد مخدر توسط زن و ترس از کشته‌شدن رخ مید‌هد. این آشنایی‌زدایی که با استفاده از تمهیدهای بصری چون زوم-جامپ، اسلوموشن، تکانه‌های دوربین، زوایای نامتعارف دوربین و غیره ایجاد می‌شود، باید تداعی‌کننده ترس و وحشت شخصیت برای مخاطب باشد. اما این مهم به‌خاطر ضعف فیلمنامه و در موازات آن در حد تکنیک‌بودگی کارگردانی، انتقال حس و معنا، باسمه‌ای و نامتاثر می‌ماند. بنابراین، آغاز داستان با وجود تلاش برای شوکه‌کنندگی، ضعیف عمل می‌کند.

در ادامه این قسمت، با خانواده مرد میان‌سالی که در ابتدای داستان فوت کرد روبه‌رو می‌شویم. اولین سوال این است که آیا اثر توانسته یک خانواده با مختصات مشخص در بستر پیرنگ که این‌جایی و باورپذیر باشد را خلق کند؟ پاسخ منفی است؛ پسر ارشد خانواده که به ‌نوعی یکی از شخصیت‌های مرکزی و حتی مرکز ثقل درام در کنار پلیس اصلی داستان است از همان اولین مواجهه‌ها سمپادی و جذابیتی که لازمه شخصیت مرکزی داستان است را دارا نیست و از میمیک صورت گرفته تا نحوه بیان دیالوگ، ضعیف بوده و آن‌ را در حد یک شخصیت سطحی گذرا در بستر داستان، تقلیل داده است. این ضعف برای تک ‌تک افراد خانواده که عموما نوبازیگران آن ‌را تشکیل داده‌اند نیز صدق می‌کند، افسانه چهره‌آزاد در نقش مادر حامل ارزش‌های عرفی‌-سنتی است و در تقابل با پسر بزرگش که در سودای یک‌شبه پول‌دارشدن است و بی‌کار، و در تلاش برای کسب سرمایه از مادر، دختر خانواده که مابین این دو شکاف در خانواده است، نقش میانه‌گرا را در خانواده ایفا می‌کند و همدل با مادر و برادر بزرگش است که تا حدی برای خلق خانواده کمک‌کننده است اما برادر کوچک خانواده رسما جایگاه مترسک را دارد و از او گویی انسانی‌زدایی شده است؛ نه دیالوگ، نه تغییری در میمیک صورت، حتی هنگامی که با جنازه پدرش روبه‌رو می‌شود، کوچک‌ترین تغییری در او احساس نمی‌شود؛ حتی همان اندک واکنش باسمه‌ای برادر را هم نمی‌تواند ادا کند. بنابراین ما با خانواده‌ای اخته و هیچ‌کجایی روبه‌رو هستیم که همان اندک گرما و منشا همبستگی مرسوم در سایر آثار تلویزیون را ندارد. حتی اثر ناتوان از خلق تیپ خانواده‌ای است که دچار بحران‌های نامرتقبه خواهد شد.

برخلاف جو ملتهب و مرموز بودن رخدادها در داستان، اما ضرب‌آهنگ حاکم بر اثر کند و بدون کشش جذب‌کننده است، با وجود این، اثر توانسته تا مخاطب را برای تماشای قسمت بعدی ترغیب کند و آن‌ هم نه با ضرب‌آهنگ، سیالیت و کشش داستانی، بلکه پس ‌از پایان قسمت و با پخش‌ شدن «آنچه در قسمت بعد خواهید دید»؛ رونمایی از بازیگران چهره با شمایل خاص، خاندان مافیایی، پلیس و اکشن ولاغیر. متاسفانه چنین ضعف‌های فاحش در قسمت‌های بعدی هم ادامه دارد و تنها با بازی‌های تکنیکی که به فرم نمی‌رسند و تنها جلوه‌ای مصنوعی و یک‌بار مصرفی ایجاد می‌کنند، اثر را قابل تحمل‌تر کرده اما سریال «هشت‌پا» فاصله طویلی با استانداردهای یک اثر سریالی مطلوب داستانی-پلیسی دارد و تنها تفاوتی که با سایر تولیدهای عمدتا ضعیف سیمافیلم دارد، همان جلوه‌های کپی‌برداری شده از تولیدهای بخش خصوصی است.


این مطلب در نبضِ تحول شماره 28 نشریه نبض دانشگاه صداوسیما منتشر شده است.

نبض | تپش تحول، از دل دانشگاه

خانوادهتلویزیوننقد
[ نبض صداوسیما در دانشگاه شما می زند. "مقام معظم رهبری (مدظله العالی)"] نشریه و تریبون تشکل جامعه‌رسانه‌اسلامی دانشگاه https://zil.ink/iribnabz
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید