محمدمهدی صفریتنها | دانشجوی کارشناسی کارگردانی تلویزیون – دانشگاه صداوسیما
زمان لازم برای مطالعه: 6 دقیقه
در سال ۱۴۰۳، سازمان صداوسیما با تولید آثاری در ژانرهای متنوع، از طنز و درام تا اکشن و امنیت ملی، تلاش کرد تا مخاطبان خود را پای تلویزیون نگه دارد. در این میان، برخی آثار توانستند با وجود محدودیتها، بخشی از انتظارات مخاطبان را برآورده کنند، و برخی دیگر همچنان با چالشهای آشنای رسانه ملی مواجهاند و ناتوان از کسب رضایت مخاطب. در این یادداشت، نگاهی گذرا به ده اثر نمایشی شاخص این سال میاندازیم و به بررسی نقاط قوت و چالشهای پیشروی آنها میپردازیم.
زیرخاکی (فصل چهارم)
«زیرخاکی» به نویسندگی و کارگردانی جلیل سامان از آن دست مجموعههای طنزی بود که داستانش را در بستر تاریخ معاصر و دوره پرفراز و نشیب دهه ۵۰ و ۶۰ شمسی تعریف کرد و پژمان جمشیدی نیز در این سریال یکی از بهیادماندنیترین بازیهای خود را به نمایش گذاشت و توانست شخصیت «فری» زیرخاکی را وارد حافظه جمعی مخاطبان کند. مشکل اساسی چندفصلیسازی در ایران و نه صرفا صداوسیما، بلکه حتی نمایش خانگی، عدم طرح پیرنگی منسجم و از پیش برنامهریزیشده برای پرداخت به شخصیتها و داستانهای حول آنها در چند فصل است. عموم سریالهای تاریخ معاصرمان در این است که چند شخصیت را در بستری زمانمند در تاریخ معاصر قرار داده، اندکی شمایل مخصوص هر دوره را به آن میدهند و به رابطه بین داستان شخصیت و اتفاقات هر دوره و تاثیر آن اتفاقات بر زندگی شخصیت میپردازند؛ در خیلی از موارد هم این اتفاق برای یک دوره قبل از انقلاب، در دهههای ۳۰ و ۴۰، دوره منتهی به انقلاب و چندی پساز آن، و در نهایت دفاع مقدس و در برخی موارد زمان حال میافتد. فصل به فصل هم داستان از منظر روایی لاغرتر شده و کارگردانی و سایر عناصر فیلمیک نیز افت میکنند و در نتیجه اقبال عموم مخاطبان به آن اثر کمتر میشود. سریال زیرخاکی هم از این قضیه مستثنا نیست و این مهم شامل حال آن هم میشود.
نون خ (فصل پنجم)
فصل پنجم «نون خ» نیز به سرنوشت «زیرخاکی» دچار شده است؛ افتی که از همان فصل دوم بیشتر و بیشتر شد و در نتیجه فصل پنجم را بدل به ضعیفترین فصل این مجموعه طنز خانوادگی محبوب کرده است. سردرگمی فیلمنامه بسیار ملموس بوده و اثر را وابسته به موقعیتهای کمیک و موفق گذشتهاش کرده است؛ امری که موجب عدم شکلگیری یک هویت مستقل برای این فصل شده است. مقوله دیگری که موجب آسیب شدیدی به اثر شده، انتقال پیامهای خاص فرهنگی، اجتماعی و خانوادگی به مخاطبان است که امری است مرسوم و قابلقبول در تولیدهای رسانه ملی؛ اما این انتقال پیام میبایست در بستر داستان و در زیرمتن صورت گیرد؛ بنابراین بحث فرم و بیان اثر بسیار مهم است و در صورت نازلبودن کیفیت اثر، این فرایند بدل به شعار و شعارزدگی میشود که در این فصل بسیار مشهود است.
رخنه
«رخنه» نیز از جمله آثار نسبتا موفق در ژانر امنیت ملی است. اثری که توانسته با التقاط ژانرهای اکشن، امنیتملی و خانوادگی به موضوع علمی و فناوری موشکی بپردازد و علاوه بر آن به مسائل درونخانوادگی و روابط بین شخصیتها نیز بهخوبی پرداخته است. اثر حامل پیامها و ارزشهای تراز رسانه ملی است و خوشبختانه با اتخاذ فرمی مناسب و در خدمت داستان، توانسته برای نسل جوان بدل به اثری الهامبخش و سرگرمکننده باشد.
غریبه
«غریبه» از آن دست آثاری است که در تلاش است داستانش را با استفاده از قراردادهای ژانری خاص و مخاطبپسند به تصویر بکشد؛ امری که در وهله اول نیاز است که سازندگان به آگاهی کافی از ژانر مورد نظر و ابزارهای بیانی و هنری آن برسند و با تسلط کافی بر آن، داستان را تعریف کنند. «غریبه» نیز سعی دارد در ژانر پلیسیـخانوادگی داستانش را تعریف کند. سوالی که پیش میآید این است که آیا این اثر توانسته از پس مواردی که پیشتر بدان اشاره شد بر بیاید؟ پاسخ قاطعانه آن، خیر است. اثر در فیلمنامه و بسط روایی و دراماتیک خط داستانی و شخصیتپردازی، بسیار خامدستانه عمل کرده است و شخصیتها با توجه به موقعیتشان برای مخاطب باورپذیر نبودهاند و موجب پسزدن اثر توسط ایشان میشود. کارگردان و تیم تولید نیز با وجود سابقه نسبتا خوب گذشتهشان، نتوانستهاند اثر را از منظر بیان صوری و زیباییشناسی بصری، به حد استانداردی برسانند تا حداقل بخشی از ضعف فیلمنامه را جبران کرده باشند.
آقای قاضی (فصل دوم)
آقای قاضی نیز از تولیدهای موفق چندساله اخیر است. اثری که بهنوعی توانسته بین سریال داستانی، تئاتر و مستند، پلی بزند و داستانش را بر اساس پروندههای واقعی و با سبکی تلهتئاتری و سریال نمایشی تعریف کند. فصل دوم نیز با حفظ درام و عناصر موفق فرمیک فصل نخست، ماهیت آموزشیـحقوقی خود را بهشکلی ساده و جذاب در قالب نمایش روایت کرده است.
فراری
به تصویرکشیدن زندگی شهدا با هدف انتقال ارزشها و آرمانهای والای ایشان به نسل جوان و آیندگان، امری است مطلوب در رسانه ملی؛ اما ساخت آثاری چهرهنگار بسیار دشوار و حساس است، بهخصوص اگر زندگی شخصی بهتصویرکشیده شود که در منظر مردم فردی است شناختهشده. سریال «فراری» نیز موضوع داستان خود را به زندگی یکی از شخصیتهای آشنای چندساله اخیر نسبت داده است و از آنجا که شخصیت شهید مصطفی صدرزاده بدل به چهرهای آشنا درمیان عوام نشده، کار راحتتری را برعهده دارد و تلاش آن بیشتر مبتنی بر نمایش سبک زندگی و فتوت و پهلوانی جوانان مومن سرزمینمان است که به مقام رفیع شهادت نائل شدند. این سریال سقف و رسانه خود را میشناسد و پا را از آن فراتر نمیگذارد و داستانش را با سادگی و بیتکلفی خاصی تعریف میکند و مخاطبش را با مفاهیم اخلاقی، دینی و اجتماعی برآمده از سیما و منش قهرمان داستان، آشنا میکند.
تانکخورها
«تانکخورها» با بهرهمندی از عنصر کلیشه، توانسته پلی بزند بین طنز و درام، این مهم منجر به خلق زاویه دید تازهای به دفاع مقدس میشود. موضوعی که بر آن دست گذاشته میشود هم نه روایتی از زندگی تیپ مرسوم دفاع مقدسی، بلکه دوربین اثر بهسوی آنان است که در حاشیه جنگ ماندند و در خیل عظیمی از روایتها، از یاد برده شدند. میتوان ضعفهای مختلفی در کلیت اثر مشاهده کرد که ریشه در قدمزدن بر روی لبه تیغ درامـکمدی دارند. مشهد و فرد مشهدی اصلا در اثر بهچشم نمیآید و گویی تنها برای وفاداری به اصل واقعیت بخشهای ابتدایی داستان در مشهد است. در کل تانکخورها اثری است متوسط که میتواند مخاطب را پای تلویزیون بکشد و او را با خود همراه کند.
روز خون
بهرغم موضوع اثر و ژانر پلیسیـامنیتی آن، اثر بهشکلی قاطعانه شکست خورده است. فیلمنامه بسیار ضعیف، کلیشهزدگی، شعارزدگی، شخصیتپردازیهای سطحی و باسمه و... از عوامل این شکست هستند. در زمینه ساخت مینیسریالهای با موضوع امنیت ملی، و ذیل ژانرهای تریلر، پلیسی، جاسوسی و امنیتی، میبایست با حفظ وحدت و انسجام موضوعی در مدت چند قسمت محدود، مخاطب را بهخوبی در اثر مستغرق کرده و بهجای مستقیم حرفزدن و شعاردادن و کلیشه گویی، با بیانی هنری و سرگرمکننده حرف خود را زد.
فریبا
«فریبا» دست روی موضوع بسیار حساسی گذاشته است. موضوعی که در عصر سلطه فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بر مردم، با آن مواجه هستیم: اینفلوئنسرها. میتوان با رویکردهای مختلف علوم انسانی و فرهنگی به نقد این قشر از جامعه دیجیتال پرداخت و مظاهر دنیای مجازی آنها، یعنی مصرفگرایی، سلبریتیسم، پادواقعیت و جامعه بازاریِ جهشیافته نئولیبرال را مورد کنکاش و نقد قرار داد. سریال نیز تلاش دارد تبدیل به اثری نقادانه شود، اما در بازنمایی و بهتصویرکشیدن آن، کاریکاتورگونه عمل کرده و کاملا ناموفق بوده است. فیلمنامه، کارگردانی و بازیها، همگی دست به دست یکدیگر دادهاند که تا جای ممکن سریال «فریبا» را تبدیل به اثری نازل کنند. امید است در آینده شاهد آثاری جدیتر و واقعبینانهتر و انتقادی نسبت به موضوع اینفلوئنسرها و فرهنگ اینفلوئنسری باشیم.
آخرین دیدار
«آخرین دیدار» تنها اثر، بین این ده سریال بود که شخصا دوست داشتم یک نقد مفصل درباره آن بنویسم. آن هم بهخاطر امر اقتباس و اهمیت و ضرورت آن در سینما و تلویزیون ایران. رمان «تنها گریه کن» بنمایه خوبی برای اقتباسشدن در عرصه رسانه ملی دارد و موضوع مهمی را روایت میکند. با دیدن قسمت نخست سریال، بهخاطر فضاسازی خاص و گرم اثر و بازی خوب دختر نوجوان داستان، امیدوار بودم که در ادامه با اثری سرگرمکننده و تاثیرگذار روبهرو شوم، ولی متاسفانه این سریال هم بهسمت کلیشهزدگی، عدم انسجام در روایت و تیپهای سطحی و عدم پرداخت و فاصلهگذاری مناسب بین موضوعهای مختلف خانوادگی، سیاسی و اجتماعی حول شخصیت اصلی، رفت و در جذب مخاطب شکست خورد. امر اقتباس، گونههای مختلفی دارد که سازندگان ما میتوانند با تسلط بر آن، دست به ساخت آثار درخشانی همچون «دایی جان ناپلئون» و «قصههای مجید» بزنند.
این مطلب در نبضنگار شماره 30نشریه نبض دانشگاه صداوسیما (ویژهنامه نوروز 1404) منتشر شده است.