فاطمه علینقیان | دانشجوی کارشناسی کارگردانی – دانشگاه صداوسیما
زمان لازم برای مطالعه: ۷ دقیقه
در میان گردابهای عظیم غرب و آسیای شرقی، در دنیای اسطورهسازی و روایتهای تاریخی، ما با تمدن کهن و چندهزارسالهمان کجا ایستادهایم؟
آمریکا، تمدنی نوپا و جوان، بر ویرانههای زندگی مردمان سرخپوست بنا شده، که تاریخش جز سرکوب و استعمار، چیز دیگری نمیشناسد. اما این سرزمین، به مرور زمان به این مهم پی برد که تمدنهای ریشهدار و اصیل، در پهنه تاریخ، جایگاهی پرشکوه دارند؛ و به همین دلیل به سمتوسویی هدایت شد که در آن، گویی روزنهای از نور، بر تاریکیهایشان روشن شد. روزنهای که نامش «تمدنسازی» بود. شاید در نگاه اول، به نظر برسد که این راه سادهای است و پرداختن به آن، آخرین راه برای نشان دادن قدرت باشد. اما چه چیزی میتواند تهدیدی بزرگتر از آن باشد که اصالت و فرهنگ یک ملت از دست برود؟
جنگ جهانی دوم، تاثیرهای عمیقی بر داستانپردازی و فلسفه قهرمانان در دنیای کمیک داشت. این دوره، دوره طلایی کمیکها بود؛ جایی که قهرمانانی، چون «سوپرمن» و «کاپیتان آمریکا»، متولد شدند و به نوعی متناسب با فضای جنگ جهانی دوم شکل گرفتند. این داستانها نه تنها پیامهای ضد فاشیستی را به جهان انتقال میدادند، بلکه انسان را برای مقابله با دشمنان و تشویق به امید و اتحاد، به میهنپرستی و ایستادگی در برابر ظلم دعوت میکردند.
از سوی دیگر، در ژاپن و پس از ویرانی هیروشیما، ژاپنیها با کمترین امکانات، دست به خلق چیزی زدند که هنوز در دل دنیای پویانمایی میدرخشد: انیمه. سبکی که صرفهجویی را در خود داشت و با کمترین هزینه، قدرت فرهنگی عظیمی ایجاد کرد. این سبک نه تنها ثابت کرد که ژاپن، کشوری شکستخورده نیست، بلکه به جهانیان نشان داد که هر کشوری، حتی در دل تاریکترین روزها، میتواند نور فرهنگ خود را به دنیا بتاباند.
اما ایران، سرزمین قهرمانان و اساطیر، هیچگاه از دنیای داستانها و اسطورهای خالی نبوده است. از شخصیتهای بزرگی چون «رستم» و «سهراب» گرفته تا شخصیتهای کمتر شناختهشدهای همچون «اردشیر بابکان» و «کمبوجیه». بسیاری از ما شاید در دل تاریخ غرق شدهایم؛ اما گاهی فراموش میکنیم که این قهرمانان، با داستانهایشان، نه تنها در تاریخ نقش داشتهاند بلکه همچنان در زندگی ما زندهاند. چرا باید این داستانها را نادیده بگیریم؟ اگر تاریخ را بهدرستی روایت کنیم، این قهرمانان بومی، میتوانند به همان اندازه که قهرمانان غربی در دنیای داستانها نقش دارند، تاثیرگذار و مهم باشند.
گویی اینگونه است که وقتی سرزمینی از قهرمانان و اساطیر خود فاصله میگیرد، از فرهنگ و تاریخش نیز فاصله خواهد گرفت. بیتوجهی به داستانهای عمیق و غنیمان، به معنای بیاحترامی به تلاشهای کسانی است که در طول قرنهای گذشته، این گنجینهها را حفظ کردهاند. چه کسانی از نام «اردشیر بابکان» یا «کمبوجیه» یاد میکنند؟ چه کسانی از ایزدانی چون «زربان» و «بهمن» آگاهند؟
اگر بخواهیم درباره ظرفیتهای این داستانها صحبت کنیم، میتوانیم از دو جنبه فرم و محتوا بهره بگیریم. در تولید آثار فرهنگی، به ویژه در دنیای انیمیشن، ضروری است که به جای تولید انبوه آثار سطحی و بیکیفیت، سرمایهگذاری خود را در راه خلق آثار فاخر و ماندگار انجام دهیم. باید بدانیم که ارائه و نمایش غنای فرهنگی یک کشور، نه تنها عیب نیست بلکه عاملی است برای رشد و آگاهی. هزینه کردن در این مسیر، هم از لحاظ فرهنگسازی و هم جذب مخاطب، بسیار پربازدهتر از تولیدهای انبوهی است که تنها به منظور سرگرمی یا پر کردن کنداکتور تولید میشوند.
از سوی دیگر، پرداختن به اساطیر و قهرمانان بومی، بهویژه در دنیای امروز، مزایای اجتماعی و فردی فراوانی دارد. این قهرمانان میتوانند نماد هویت و ارزشهای فرهنگی یک ملت باشند. قهرمانانی که هرکدام به نوعی، یک روایت از تاریخ و باورهای مردمانشان را نقل میکنند. با معرفی این شخصیتها، فرهنگ محلی و سنتهای کهن از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و این امر باعث تقویت احساس تعلق و افتخار در دل مردم خواهد شد.
این شخصیتها نه تنها به داستانها عمق و تنوع بیشتری میبخشند، بلکه با تجربهها و چالشهای خاص خود، قصههایی را خلق میکنند که در دیگر فرهنگها کمتر یافت میشود. پرداختن به این شخصیتها میتواند پلی باشد برای همدلی و درک میان ملتها؛ آشنایی با تجربهها و مبارزههای این قهرمانان میتواند حس مشترک انسانی را تقویت کند و همبستگی اجتماعی را ارتقاء دهد.
قهرمانان بومی بهطور معمول نمایانگر ویژگیهای انسانی والایی چون شجاعت، صداقت و فداکاری هستند؛ ویژگیهایی که بهعنوان الگوهای رفتاری برای نسلهای آینده عمل میکنند و میتوانند به تربیت نسلی آگاه و متعهد کمک کنند. این قهرمانان، همچنان که در دل تاریخ زندهاند، میتوانند در دنیای امروز و فردای ما نیز زنده بمانند.
به هر طریق و به هر بهانهای، در دنیای پر تلاطم امروز، قهرمانان بومی همچون مشعلدارانی در شب تاریک تاریخ، جلوهگر ویژگیهای سترگ و ستایشبرانگیزی چون شجاعت، صداقت و فداکاریاند. این ویژگیها همچون چراغهایی در مسیر زندگی میتوانند برای کودکان، نوجوانان و حتی جوانان راهگشا و الهامبخش باشند؛ بهگونهای که آنها را به دنبال کردن این ارزشها در دنیای واقعی ترغیب کنند. این، بیشک، اصیلترین و گرانبهاترین نوع تربیت در هر جامعهای است؛ چرا که پرورش چنین ویژگیهایی در نسلها، سرمایهگذاری بر بزرگترین گنجینههای انسانی است که در طول زمان نه تنها تاثیرهای فرهنگی چشمگیری به همراه خواهد داشت، بلکه جامعهای اصلاحشده و متعالیتر را با آموزههای بومیاش رقم خواهد زد.
هنر بومی نیز در این مسیر نقش مهمی ایفا میکند. این هنر، چون آئینهای است که تاریخ و فرهنگ یک جامعه را در خود میگستراند و همچون گنجینهای که در دل خاک نهفته، به نمایش میگذارد. آداب و رسوم، جشنها و سنتهای یک فرهنگ از این طریق تجلی پیدا میکنند. این نمایشها نه تنها تاریخ را زنده نگه میدارند، بلکه آن را در دل نسلهای آینده نیز حفظ میکنند و ترویج میدهند. هویت فرهنگی همانند درختی است که ریشههایش در خاک تاریخ فرو رفته و سرشاخههای آن به آسمان آینده دراز میشود. این هویت، ویژگیهای خاص و منحصربهفرد هر فرهنگ را به تصویر میکشد و به مردم کمک میکند تا تعلق خاطر بیشتری به ریشههای خود پیدا کنند. در سطوح بالاتر، این هویت میتواند به جاذبهای قوی برای گردشگران و هواداران بدل شود که نه تنها به فرهنگ آن سرزمین احترام میگذارند، بلکه با عشق و علاقهای بیپایان به حمایت مالی و اجتماعی از آن میپردازند.
آسیای شرقی در این عرصه همچون دریایی بیکران است که نه تنها با جذب گردشگران، به سرچشمهای از ثروت و توسعه تبدیل شده، بلکه در تمام گوشه و کنار جهان، فروشگاههایی به فروش کالاها و فرهنگهای بومی خود پرداختهاند؛ آنچنان که این فرهنگها بهنوعی در قالب کالا به جهانیان معرفی میشوند. این تعامل فرهنگی، افزون بر تحکیم اقتصاد، میتواند در تحولهای اجتماعی و فرهنگی جهانی نیز اثرگذار باشد.
در نهایت، همانطور که هنر بومی بهطور بیواسطهای تاریخ و فرهنگ یک جامعه را به منصه ظهور میرساند، تبادل نظر و گفتوگوهایی که پیرامون این آثار شکل میگیرد، میتواند آگاهی عمومی را ارتقاء دهد و به حفظ هویت فرهنگی و تاریخی کمک کند. چرا که هنگامی که افراد به آنچه که نماد فرهنگشان است، افتخار میکنند، در حقیقت درخت هویت جمعی آن جامعه را آبیاری مینمایند.
پس بیایید قدر اصالت و ریشههای عمیق خود را بدانیم و در دل تاریکی فرهنگ سلطه، مشعل فرهنگ بومی خود را در جهان برافروزیم.
این مطلب در نبض نگار شماره 29 نشریه نبض دانشگاه صداوسیما منتشر شده است.
نبض | تپش تحول، از دل دانشگاه