محمدمهدی عزیزی | دانشجوی کارشناسی کارگردانی تلویزیون – دانشگاه صداوسیما
زمان لازم برای مطالعه: 6 دقیقه

نوروز ۱۳۹۰ است و مانند همیشه مردم در انتظار سریالهای نوروزی. تلویزیون آماده برآورده کردن انتظارات مخاطبان پرشمار و پر و پا قرص خود است و برای عید امسال هم کار را به یک کارگردان باتجربه موفق در سریالسازی سپرده و نام نویسنده خوش ذوق و موفق تلویزیون مرحوم خشایار الوند به عنوان نویسنده کار میدرخشد. ترکیب بازیگران اسامی شناخته شده و نیمه معروف است و کار جذاب به نظر میرسد. لوکیشن قصه بالاخره خارج از تهران است و قرار است گویش جدیدی بر یکی از سریالهای اصلی تلویزیون غالب باشد. تم انتخاب شده برای کار از نظر تولیدی سخت به نظر میرسد: تم سفر. اما با همه اینها و پخش شدن تیزر کار و موسیقی جذاب شمالی تبلیغ سریال، همه را در انتظار یک سریال جذاب و متفاوت نگه میدارد.
«پایتخت یک» روی آنتن میرود و با استقبال زیاد مخاطبان مواجه میشود. استقبال آنقدر زیاد است که عوامل را تشویق به ساخت فصل دوم آن میکند.
در کشور ما اغلب ساخت سری دوم از یک فیلم و سریال تجربه ناموفقی بوده، به طوری که حتی باعث از بین رفتن خاطرات سری اول میشود اما برای پایتخت سرنوشت دیگری رقم خورد.
نه تنها سری دوم با شکست در جذب مخاطب مواجه نشد بلکه الان با گذشت بیش از ۱۲ سال مخاطبان بیصبرانه منتظر سری هفتم آن هستند.
اما سوال اصلی اینجا است، علت اصلی موفقیت پایتخت چه بود؟
اصلیترین دلیل: شخصیتپردازی
با نگاهی به سریالهای موفق دنیا، خصوصا آنهایی که بیش از سه فصل تولید داشتهاند؛ متوجه نکته مهمی در آنها میشویم که تاثیر عمیقی بر حفظ مخاطب سریال دارد.
اغلب آنها در فیلمنامههای خود، شخصیتپردازی درستی دارند به گونهای که مخاطب با دیدن سریال، مدتها با شخصیتها همزادپنداری کرده و بخاطر علاقه به آنان سریال را دنبال میکند.
کمی درباره شخصیتپردازی توضیح بدهم. زمانی که شما فیلم کوتاهی میبینید، فرصت کافی برای شناخت شخصیت فیلم ندارید و غالبا موقعیت فیلم شما را وادار به دیدن ادامه کار میکند و البته فیلمنامهنویس کار کوتاه نیز تلاشی انجام نمیدهد تا شخصیت بسازد و کاراکتر در حد تیپ باقی میماند.
اما در فیلم سینمایی و سریال، فیلمنامهنویس فرصت کافی دارد تا به کاراکترها شخصیت ببخشد و بخشی از بار جذابیت فیلم را بر دوش شخصیت میگذارد چون اوست که در اصل میتواند ارتباط بیننده با فیلم را برقرار کند. ولی چگونه شخصیتها شکل میگیرند؟
فیلمنامهنویس با قرار دادن موقعیتهای مختلف کنش و واکنش کاراکتر را نسبت به موقعیت میسازد و بیننده با دیدن اینها متوجه میشود که با چه شخصیتی رو به رو است. برای مثال؛ زود رنج، صبور، متفکر، احساسی و ... و میتواند تا حدودی رفتار های آینده او را پیشبینی کند. به همین خاطر قرارگیری شخصیت در موقعیتهای بعدی برای بیننده جذاب میشود و دوست دارد پیشبینی کند که رفتار شخصیت چه خواهد بود.
به پایتخت برگردیم. سوال اینجا است که مهمترین چیزی که مردم از سریال پایتخت به یاد دارند چیست؟ یا آن را با چه چیزی به یاد می آورند؟
اغلب جوابها اینگونه است: «نقی».
شکلگیری شخصیتهای سریال علیالخصوص «نقی»، نقطه عطف سریال است. همین سوال بالا نشان از موفقیت نویسندگان فیلمنامه کار است.
کمتر سریالی در تاریخ تلویزیون به یاد داریم که اسم شخصیت اصلی آن جلوتر از اسم فیلم باشد. مخاطبان به معنای واقعی کلمه با شخصیتهای سریال پایتخت زندگی کردهاند. تمام کاراکترها به پختگی لازم رسیدهاند و کاملا تبدیل به شخصیت شدهاند، به طوری که در هر موقعیتی قرار بگیرند، آن موقعیت را تبدیل به یک داستان جذاب و پر ماجرا میکنند. راز موفقیت پایتخت همین است و میتواند به واسطه همین شخصیتها باز هم ادامهدار باشد.
«نقی» با آن اخلاق خاص و لجبازیهای با مزهاش که البته در وظیفه پدریاش بسیار کوشا است و لهجه مازندرانی که به خوبی روی آن نشسته است و همین ویژگیها و موقعیتهایی که نقی در آنها قرار میگیرد را با مزه و جذاب میکند. مثلا به یاد بیاورید در پایتخت سه پس از فیتیله پیچ شدن «نقی» و شکست سنگینش چه استرسی به مخاطبان وارد شد که اگر به خانه بیاید چه واکنشی نشان میدهد. چون شخصیت به خوبی شکل گرفته بود و همه احتمال میدانند که واکنش تندی قرار است اتفاق بیفتد و مثالهای بسیاری که میتوان درباره شخصیت «نقی» به زبان آورد.
«ارسطو» با آن شخصیت حساس و احساساتیاش که قرارگیریاش کنار نقی اتفاق با مزهای را رقم زده است.
یا «هما» که شخصیت عاقل و صبور خانواده است و دقیقا مقابل شخصیت نقی است و این زن و شوهر تضاد جالبی را در فیلم به وجود آورندهاند. و بقیه شخصیتها که همگی کاملکننده این نظام روایی فیلم هستند.
حال با شکلگیری این شخصیتها، نویسنده و کارگردان با تعریف موقعیتهای مختلف و جذاب میتوانند فصلهای مختلف سریال را تولید کنند.
در واقع این موقعیتها و ایدههای داستان نیستند که فصلهای پایتخت را جذاب میکنند، بلکه شخصیتها هستند که این اتفاق را رقم میزنند.
اتفاقی که در دیگر سریالها شاهد نبودیم و مثلا در همین سریال «نون خ» که فصلهای مختلف آن ساخته شد نیز بیشتر داستان و دیالوگهای شخصیتها بار کار را به دوش کشیدند و شخصیتها در حد تیپ باقی ماندند.
نزدیکترین سریال چند سال اخیر به مدل پایتخت سریال «زیر خاکی» است که در آن هم شخصیتها ساده هستند و مانند پایتخت شخصیت چند لایه شکل نگرفته است.
نکته دیگر در مسئله شخصیتهای سریال پایتخت، حذف به موقع کاراکترهای قدیمی و اضافه کردن کاراکترهای جدید است. یعنی زمانی که گروه نویسندگان به نتیجه رسید مثلا کاراکتر «بابا پنجعلی» یا «بهبود» دیگر کار نمیکند آن را حذف کرد و بازیگران جدید مانند بهرام افشاری و هومن حاجی عبداللهی اضافه شده و باقی ماندند. نکته قوت کاراکترهای جدید، شکلگیری شخصیتشان حولمحور کاراکترهای قدیمی است. حتی با وجود اینکه به اشتباه بهرام افشاری در فیلم صاحب دو نقش بود ( در پایتخت ۲ یک شخصیت و در پایتخت ۵ شخصیت دیگر) اما شخصیتپردازی درست باعث شد حتی این گاف بزرگ نیز به چشم نیاید.
با توجه به همه این موارد بیشتر متوجه صحبت محسن تنابنده میشویم که گفت: «ما هر چقدر که بخواهیم میتوانیم پایتخت بسازیم.» اما این تنها عامل موفقیت پایتخت نیست و به اختصار موارد دیگر را هم اشاره میکنم.
موقعیت محلی
انتخاب یکی از شهرستانهای استان مازندران با آن مناظر بکر و زیبا و فاصله گرفتن از محیط تکراری تهران، گویش محلی جذاب که خود یاریدهنده ماندگاری شخصیتها است و تضادی که به کمدی کار افزوده است و نویسندگان برای افزایش طنز موقعیت از آن استفاده کردهاند و آن قرارگیری یک خانواده غیر تهرانی در محیط پایتخت و چالشهای آنان با این قضیه است.
حتی همین قضیه باعث افزایش بیشتر کمدی داستان در پایتخت ۵ شد، یعنی قرارگیری یک خانواده شهرستانی در محیط یک کشور خارجی. موسیقی محلی ماندگار کار هم طرفداران خودش را دارد و این انتخابهای هوشمندانه باعث افزایش بیشتر مخاطبین پایتخت شده است.
ظرفیت زیاد داستانها
در انتخاب داستانها در هر فصل معمولا انتخابهای درستی شکل گرفته به جز یکی دو فصل. داستانها عموما ظرفیت ۱۴ یا ۱۵ قسمت برای عید را داشتند و اضافه کردن داستانهای فرعی در کار باعث جذابیت بیشتر کار میشد.
نماد یک خانواده ایرانی
از مهمترین نکات پایتخت نمایش درست یک خانواده ایرانی است. خانوادهای که با همه اختلاف رفتارها، یکدست هستند و در مشکلات، پشتیبان یک دیگر. همزادپنداری مخاطب با اعضای این خانواده ساده که باعث شد طبقه متوسط بیشتر از همه با سریال ارتباط برقرار کنند.
پایتخت نیز مانند هر اثری نمایشی دیگر دارای نقاط ضعف و قوت زیادی است و اینها فقط نکاتی بود که به ذهن بنده رسید.
این مطلب در نبضنگار شماره 30نشریه نبض دانشگاه صداوسیما (ویژهنامه نوروز 1404) منتشر شده است.