ch02
(فصل اول: دومین اتفاق) این یک فن فیکشن است.
گاتامون به دنبال کری به سوی خانهای کوچک و آپارتمانی شکل میرفت.
این شکل از خانهها برایش عجیب بودند؛ ارباب پیشینش در کاخی زندگی میکرد.
اما اینجا... بوی گرما و آرامش میآمد.
کری در را باز کرد و بوی غذای گرم در فضا پیچید.
گاتامون که برای اولینبار احساس رضایت میکرد، پشت سر کری وارد شد.
اما همان لحظه، درون خانه، با دیجیمونی دایناسورمانند روبهرو شد — آگومون.
تای که متوجه رفتار آگومون شد، آمادهی تکامل بود و فریاد زد:
«کری! فرار کن!»
گاتامون جلوی آگومون ایستاد و دستکشهایش را از دست درآورد.
نگاهش پر از تجربهی جنگ و دانستن تکنیکهای بیشمار بود.
آگومون کمی عقب نشست؛ حس کرد حریفش معمولی نیست.
کری بدون فکر کردن عمل کرد؛ جلو دوید و گاتامون را در آغوش گرفت.
هیچچیز نگفت — فقط سرِ کوچک گاتامون را میان دستانش گرفت و آرام، بیصدا نوازشش کرد.
گرمای دستانش مثل نوری نرم از ترسِ گاتامون کم کرد؛ حتی اگر فقط برای چند ثانیه.
تای با وحشت فریاد زد:
«کری نه! اون یه دیجیمونه، نه گربهی خونگیت!»
و دستور حمله داد.
در یک لحظه، گاتامون ناپدید شد و از پشت به آگومون ضربه زد.
شعلهی آتشین آگومون پیش از رسیدن به کری خاموش شد.
گاتامون خودش را میان خطر و آن دختر کوچک قرار داد.
کری ترسیده به سمت برادرش دوید و بیاختیار گریه کرد.
اشکهایش از ترس و شوک روی لباس تای میچکید.
گاتامون برای لحظهای به کری نگاه کرد، سپس از پنجره بیرون پرید.
اما آگومون با فریادی خشمگین به دنبالش رفت.
گاتامون از تجربهاش میدانست باید با یک ضربه، آگومون را از حالت جنگی خارج کند.
استقامت دایناسور از او بیشتر بود و بدون حمایت کری... شانسی نداشت.
در چند ثانیه، چطور اینقدر وابسته شده بود؟
اگومون که بیوقفه دنبال سایهی گاتامون میدوید، ناگهان ضربهای برقآسا بر گردنش نشست.
چشمهایش خیره ماند و در لحظه به حالت تمرین بازگشت.
سکوت در فضا پیچید؛ تنها صدای نفسهای بریدهی گاتامون شنیده میشد.
تای که دید مصرف ایپالس متوقف شده، به سمت دیجیمونش دوید.
وقتی سر بلند کرد، گاتامون را دید که با نگاهی سرد و عمیق ایستاده بود.
گاتامون نگاهی به کری انداخت — دختری که حالا خسته و رنگپریده بود — و آرام گفت:
«معذرت میخوام... نباید از ایپالست استفاده میکردم.»
کری چیزی نگفت، فقط گاتامون را در آغوش کوچکش کشید.