نویسنده و گردآورنده: رادین نورزاد
مقاله ای از نشریه قلم، شمارهی سیزدهم،بهمن و اسفند
انقلابی رنگی در میانهی منش انقلابیگری
مشی انقلابیگری و تحولخواهی انقلابی در طول سدهها دگرگونی، شیوههای متنوعی را برای ایجاد تغییر مطلوبش بهکار گرفته است. این شیوهها طی سالها مبارزه و بر اساس ویژگیهای خاص هر حکومت توسط ملت تعیین میشود؛ بهنوعی میتوان مدعی شد که میزان رادیکالیسم مبارزاتی ملت به میزان رادیکال بودن حاکمیت در اختناق وابسته است. وقتی به انقلابهای گوناگون تاریخ بشریت مینگریم، به لحاظ میزان خشم انقلابی، همهی آنها در کنار هم یک طیف را تشکیل میدهند که از یکسو به اصلاحات و از سوی دیگر به مبارزهی مسلحانه میرسد. در این میان، «انقلاب گل رز گرجستان» جایی در میانهی این طیف است. این انقلاب یک جنبش صرفاً اصلاحطلبانه نیست اما از سوی دیگر به مبارزهی خشونتآمیز نیز ختم نشده است؛ بنابراین میتوان آن را از جنبشهای مدنی خواند که از این نظر در کنار انقلابهای ضدسوسیالیسم در اروپای شرقی قرار میگیرد.
انقلاب گل رز گرجستان یکی دیگر از سری انقلابهایی است که به مجموعهی «انقلابهای رنگی» معروف شدند. این انقلاب در سال ۲۰۰۳ میلادی به پیروزی رسید و دولت ادوارد شواردنادزه را سرنگون ساخت. نیک گفتهاند که برای تحلیل درست یک انقلاب باید با دولت سرنگون شده و ساختار آن آشنایی یافت. پس ابتدا باید مقداری به عقب برویم تا بفهمیم که دیکتاتوری مذکور اساساً چرا بهوجود آمد و چگونه خود را مستحکم ساخت.
پنجهی خرس روس بر کشور صلیبها
در روز ۲۱ شهریور ۱۱۷۹ خورشیدی (مصادف با ۱۲ سپتامبر ۱۸۰۰ میلادی) تزار پاول یکم خواستار امضای فرمانی شد که گرجستان را بهطور رسمی از ایران جدا کرده و با نفی خودمختاری آن، این کشور را به امپراتوری روسیه پیوند دهد. بدین ترتیب هنگامی که انقلاب سوسیالیستی روسیه روی داد گرجستان نیز بخشی از آن امپراتوری بود، ولیکن نه به خواست خود! تلاشهای بسیار آنها برای رسیدن به خودمختاری منجر به این شد که در ۱۷ اردیبهشت ۱۲۹۹ خورشیدی (۷ مه ۱۹۲۰ میلادی) با امضای عهدنامهی مسکو روسیه خودمختاری گرجستان را به رسمیت بشناسد. البته، روسها چندان هم به عهد خود وفادار نماندند! به فاصلهی بسیار کوتاهی پس از امضای این معاهده، ارتش سرخ شوروی به رهبری جوسف استالین، گرجستان را اشغال کرده و آن را تحت حاکمیت دولت شوروی درآورد. در حقیقت، در روز ۶ اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی (۲۵ فوریه ۱۹۲۱) سربازان ارتش سرخ رسماً وارد تفلیس (پایتخت گرجستان) شدند و این رویداد مهم تاریخی، زمینهی گسترش اختناق و دیکتاتوری را در گرجستان پدید آورد. سوسیال-امپریالیسم استالین تا سالها بر این کشور سایه افکند تا حدی که حتی پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی همچنان اثری از آن در گرجستان دیده میشد.
از سال ۱۹۲۱ تا سال ۱۹۹۱ گرجستان به دست «جمهوری شورایی سوسیالیستی گرجستان» اداره میشد که در منابع انگلیسی با نام «Georgian SSR» شناخته میشود. طی این سالها همچنان مسئلهی استقلال از روسیه و خودمختاری کامل، خواستهای بود که مردم گرجستان بهشدت بر آن پافشاری میکردند؛ از این رو دولت گرجستان در روز ۱۴ نوامبر ۱۹۹۰ میلادی (۲۳ آبان ۱۳۶۹ خورشیدی) نام خود را به «جمهوری گرجستان» تغییر داده و گامبهگام در جهت حرکت به سوی خودمختاری پیش میرفت. این فرایند سرانجام به آنجا رسید که گرجستان در روز ۹ آوریل ۱۹۹۱ میلادی (۲۰ فروردین ۱۳۷۰ خورشیدی) رسماً اعلام استقلال کرد. این اعلام استقلال البته، مورد تأیید دولت شوروی نبود ولی حمایت قاطع مردم توانست استقلال گرجستان را منجر شود.
استقلال، آرزویی شیرین و تلخ
نخستین رییسجمهور گرجستان در دورهی جدید، زویاد گامساخوردیا بود. این موضوع اگرچه در ظاهر برای گرجستان (که مدام در تکاپوی استقلال بود) یک پیروزی محسوب میشد، اما مسائلی وجود داشت. حقیقت آن است که فرایند ملتسازی گرجستان تا حد زیادی به ساختارهای قومیتگرایانهی تکقومه وابسته بود، از این رو ملیگرایی خیلی سریع جای خود را به قومیتگرایی افراطی داد. زویاد گامساخوردیا، پیش از آنکه به قدرت برسد، شعارهایی بهغایت فاشیستی سرمیداد که هم مبتنی بر فاشیسم قومی (گرجی) بود و هم فاشیسم دینی (مسیحی). شعار محوری هواداران وی «گرجستان برای گرجیها» بود که وجود هر قوم دیگری در این کشور را نفی میکرد.به باور او شوروی برای کاهش ملیگرایی و استقلالخواهی مردم گرجستان سیاستهایی را در پیش میگرفت که اقوام دیگر گرجستان را تقویت کرده و باعث کمرنگ شدن گرجها شود. این باور البته بر حقیقتی تاریخی استوار نبود اما نکتهی مهمی را نشان میداد: گرجستان بارها و بارها برای جدایی از مسکو کوشید و شکستهای پیاپی مردم گرجستان در این راه، باعث شده بود که آنها به درک نادرستی از ملیت خود برسند. درواقع تأکید بر خلوص قومیتی مردم گرجستان بیش از آنکه برگرفته از یک حقیقت باشد، صرفاً بازتاب خشم مردم گرجستان از تمامیتخواهی پایانناپذیر مسکو بود و اینکه جدایی از روسیه به حدی برایشان مهم شده بود که حاضر بودند از هر تفکر رادیکال ضدروس حمایت کنند.
این شعارها و افکار فاشیستی بهسرعت عرصه را بر گامساخوردیا تنگ کرد و سازمانهای حقوق بشری را علیه او شوراند. گامساخوردیا زمانی متوجه ایرادات این شعارها شد و قاطعانه دربرابرشان ایستاد که هم زود و هم دیر بود. زود بود چون تنها بهمدت کوتاهی پس از به قدرت رسیدنش متوجه اثر مخرب آنها شد و دیر بود چون شوروی توانست با سوءاستفاده از این شعارها چهرهای فاشیستی از گرجستان ترسیم کند.
طولی نکشید که شرایط بسیار پرتنش آن دوران به کودتای خونینی منجر شد که گامساخوردیا را از قدرت خلع کرد. درگیریها از ۲۲ دسامبر ۱۹۹۱ میلادی (۱ دی ۱۳۷۰ خورشیدی) تا ۶ ژانویهی ۱۹۹۲ میلادی (۱۶ دی ۱۳۷۰ خورشیدی) ادامه یافت و پس از آن گرجستان رسماً به دست ارتشیها افتاد. اکنون نوبت ادوارد شواردنادزه بود که دولت جدید گرجستان را رهبری کند.
دولت ادوراد، گامی به عقب
ادُوارد شِواردنادزه، پیش از آنکه بهعنوان دومین رییسجمهور گرجستان مشغول به کار شود، وزیر خارجهی اتحاد جماهیر شوروی در دولت گورپاچف بود (۱۹۸۵-۱۹۹۰). اکثر جنبشهای مدنی گرجستان در آن قرن در جدایی از روسیه خلاصه میشدند، و این جنبشها در نهایت به این ختم شدند که وزیر خارجهی شوروی در گرجستان به قدرت برسد! یأس، ناامیدی و اندوه سراسر گرجستان را درنوردید و تمام رؤیاهای شیرین آنها برای استقلال از روسیه را بر باد داد.
شواردنادزه البته، خیلی بیش از این حرفها در دوران شوروی فعالیت میکرد. وی از ۱۹۴۸ تا ۱۹۹۱ عضو فعال حزب کمونیست جمهوری شورایی سوسیالیستی گرجستان و همچنین حزب کمونیست شوروی بود. او از ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۲ در ارتش شوروی خدمت کرد. وی از ۱۹۷۲ تا ۱۹۸۵ نفر اول حزب کمونیست گرجستان محسوب میشد که بهمعنی حکمرانی مطلق بر گرجستان بود. او در انتخابات ۲۸ اکتبر ۱۹۹۰ بهعنوان رقیب گامساخوردیا شناخته میشد و با جدایی گرجستان از شوروی مخالفت میکرد. وی چنان بود که تا پیش از فروپاشی شوروی اصلاً خود را گرجستانی نمیدانست و خود را اهل شوروی (Soviet) میخوانْد. او نمونهی کامل فردی عاشق شوروی و موافق اندیشههای سوسیال-امپریالیستی آن بود. وی در دوران خدمتش بهعنوان وزیر خارجهی شوروی چنان فعال بود که بسیاری او را همچون چهرهی شوروی و نمایندهی محض سیاستهای گورباچفی میپنداشتند. او در بیستوپنجمین کنگرهی حزب کمونیست گرجستان چنین بیان کرد که: «برای گرجستانیها خورشید نه از شرق که از شمال طلوع میکند، از روسیه». وی حقیقتاً «روباه نقرهایِ» شوروی بود.
شواردنادزه در نقش بازی کردن بهعنوان یک قدیس نیز مهارت داشت! او مدام در شبکههای تلویزیونی مردم را به نقد خودش فرامیخواند و ادعای دموکراسی و حمایت از اقشار ضعیف جامعه را داشت. همچنین در تأکید کردن بر مبارزه با فساد نیز فعال بود. داستانی از وی نقل میکنند که روزی که در حزب کمونیست گرجستان بهقدرت رسید از تمامی مسئولان خواست دست چپ خود را جلو آورده تا هرکس که ساعتهای غربی پوشیده بود احساس شرم کند و ساعتی ساخت شوروی بخرد!
با تمامی این تفاسیر، شواردنادزه در سال ۱۹۹۲ بهعنوان سخنگوی پارلمان گرجستان منصوب شد. با درنظر گرفتن سابقهی او بهعنوان هوادار همهجانبهی شوروی، موافقان گامساخوردیا حاضر نبودند دولت او را به رسمیت بشناسند؛ این شد که در ۱۹۹۳ گرجستان دچار جنگ داخلی شد. البته، این جنگ داخلی کوتاهمدت بود و در ۳۱ دسامبر ۱۹۹۳ میلادی (۱۰ دی ۱۳۷۲ خورشیدی) با مداخلهی روسیه و مرگ گامساخوردیا، جنگ به نفع دولت شواردنادزه به پایان رسید. در نهایت با فراهم شدن همهچیز برای شواردنادزه، او در سال ۱۹۹۵ به مقام ریاست جمهوری رسید.
البته وی خیلی زود دچار مشکلاتی اساسی شد. شواردنادزه چندین بار در سالهای ۱۹۹۲، ۱۹۹۵ و ۱۹۹۸ مورد حمله قرار گرفت. در ۱۹۹۲ و ۱۹۹۵ در خودرویش بمب کار گذاشته شد و در ۱۹۹۸ ده الی پانزده مرد مسلح به خودروی حامل او حمله کرده و دو محافظ او را کشتند. افزون بر اینها، درگیریهایی بین دولت او و تجزیهطلبان اوستیای جنوبی و آبخازیا پیش آمده بود. دو ناحیهی مذکور بارها در طول دهههای اخیر سعی کرده بودند خود را از گرجستان جدا کنند و تا به همین امروز هم به شکلی ناقص عضوی از گرجستان به شمار میروند.
از سوی دیگر، سیاست خارجی شواردنادزه نیز دچار مشکل شده بود. او به واسطهی سوابق خود در دوران شوروی انتظار داشت تا از حمایت کامل موسکو برخوردار شود اما جنگ روسیه با چچن شرایط را بهم زد. در سال ۱۹۹۱ چچن از روسیه اعلام استقلال کرد که خشم مسکو را در پی داشت. از سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۶ چچن صحنهی جنگی تمامعیار بین نیروهای روس و چچنی بود. نکتهی مهم اینجا بود که چچن در مرز شمالی گرجستان واقع است بنابراین این جنگ برای گرجستان بیاهمیت نبود. روسیه طبق تحقیقاتی شگفتآور گرجستان را به پشتیبانی از چریکهای چچنی متهم کرد و از این رو به حمایت از تجزیهطلبان آبخازیا و اوستیای جنوبی پرداخت. این اقدام موجب خشم شواردنادزه شد و منجر به تنشی گشت که میتوان آن را به یک طلاق تشبیه نمود. روزگاری خورشید گرجستان در روسیه طلوع میکرد، اما پس از این جنگ دیگر نه!
همین موضوع باعث شد شواردنادزه خود را تمام و کمال از روسیه دور کند و مواضعی در حمایت از کشورهای غرب اروپا اتخاذ کند. وی چنان در دوری از روسیه مصمم بود که عضویت گرجستان در اتحادیهی اروپا و حتی ناتو را مطرح کرد. البته برای شواردنادزه، تنش با روسیه بهمعنی دست شستن از همهی باورهای پیشین خود بود بهقسمی که او حتی به اقتصاد سوسیالیستی پشت کرده و خصوصیسازی شرکتهای گرجستانی را مطرح نمود. مسئلهی دوری او از باورهای سوسیالیستی و کمونیستی البته تا حدی به مسئلهی سقوط شوروی مربوط بود و تنشهایی که در اواخر دورهی کاری خود با حزب کمونیست شوروی داشت. در هر حال، ضربهی ناشی از این تنش با روسیه تا پایان دورهی شواردنادزه با او بود و وی هیچگاه برای نزدیکی مجدد به روسیه تلاشی نکرد.
یک مسئلهی دردسرساز دیگر موضوع فساد در دولت گرجستان بود که بهشکلی افسارگسیخته گسترش یافت تا حدی که سازمان «شفافیت بینالملل» (Transparency International) گرجستان را بهعنوان یکی از فاسدترین کشورهای جهان معرفی نمود. این میزان فساد باعث رشد مافیایی قدرتمند در گرجستان شده بود، چنان که ۶۰ الی ٪۷۰ تراکنشهای مالی گرجستان در خارج از چهارچوب قانون انجام میشد. این نشانگر آن بود که شواردنادزه به اندازهای که در زمان خدمتش در شوروی ادعا میکرد، در مبارزه با فساد تبحر نداشت! همچنین، گرجستان در موارد بسیاری با کسری بودجه دست و پنجه نرم میکرد و از تأمین هزینههای دولت عاجز بود. بهعلاوه، از آنجایی که گرجستان نمیتوانست استانداردهای «صندوق بیناللملی پول» را برآورده کند، از دریافت وام بینالمللی عاجز مانده و توان پرداخت بدهیهایش را نداشت. بدین ترتیب منابع مالی گرجستان با محدودیت شدیدی روبهرو شدند بهقسمی که سالانه حدود ۱۱۰ روز کاری در گرجستان عملاً به هدر میرفت. در نهایت، حدود نیمی از مردم گرجستان زیر خط فقر به سر میبردند.
گسترش و تقویت نیروهای اپوزیسیون
تمامی مشکلات ذکر شده به کاهش محبوبیت شواردنادزه در میان عموم مردم گرجستان منجر شد، ولی خود او ابداً متوجه این مسئله نبود. وی خوشحال بود که در دو دوره انتخابات ریاست جمهوری (۱۹۹۵ و ۲۰۰۰) به پیروزی رسیده و دولت خود را موفق میپنداشت؛ ولیکن انشعابهای حزبی سال ۲۰۰۰ همهچیز را تغییر داد. تا آن زمان، حزب «اتحادیهی شهروندان گرجستان» به رهبری شواردنادزه کنترل همهی امور را در دست داشت و در رأس فساد حکومتی قرار گرفته بود. حزب مذکور فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشته بود، تا آنجا که در سال ۲۰۰۰ با کاهش محبوبیت آن، زمینه برای پیدایش احزاب جدید فراهم شد. نخستین حزب تازهتأسیس، «حزب راستهای نوین» یا «حزب محافظهکاران نوین» بود. این حزب دارای باورهای اقتصادی و اجتماعی لیبرال بود و حاصل انشعابی عظیم در حزب «اتحادیهی شهروندان گرجستان» محسوب میشد. این مسئله زمینهی فروپاشی حزب شهروندان را فراهم آورد و آن را بهشدت تضعیف کرد. همین ضعف باعث خروج بسیاری از اعضای قدیمی حزب شهروندان از آن شد که از مهمترین این افراد میکائیل ساکاشویلی (Mikheil Saakashvili) و زوراب ژوانیا (Zurab Zhvania)بودند که بعدها بهعنوان مهمترین مخالفان شواردنادزه ایفای نقش نمودند.
شواردنادزه که از بابت نابودی حزبش ابراز نگرانی میکرد در تلاش بود تا با ایجاد یک ائتلاف سیاسی از دولت خود حمایت کند؛ این شد که او موفق شد تا پیش از انتخابات پارلمان حزبش را بازسازی کند.
طبعاً شواردنادزه انتظار داشت حزب بازسازیشدهاش بتواند محبوبیت زیادی کسب کند اما چنین نشد. واقعیت این بود که نهادهای بسیاری باعث کاهش محبوبیت شدید شواردنادزه و حزبش در طی سالیان متمادی شده بودند؛ از جملهی آنها میتوان به سازمانهای غیردولتی نظیر «انجمن وکلای جوان گرجستان» و «مؤسسهی آزادی» اشاره نمود. این سازمانهای غیردولتی به چنان محبوبیتی در میان مردم دست یافتند که حتی توانستند حمایت آمریکا و کشورهای غرب اروپا را جلب کنند.
از سوی دیگر شبکهی تلویزیونی روستاوی ۲ (Rustavi 2) دائماً در حال تبلیغ بر علیه دولت شواردنادزه و افشای فساد دولت او بود. با اینکه طبق قانون گرجستان رسانهها حق نقد دولت را داشتند اما دولت شواردنادزه تلاشهای بسیاری برای بستن این شبکهی تلویزیونی میکرد. در سال ۲۰۰۱ دو رویداد ناگوار در همین رابطه موجب افزایش خشم عموم مردم گرجستان شد. در ۲۶ ژوئیهی ۲۰۰۱ (۴ مرداد ۱۳۸۰) گیورگی سانایا، مجری معروف شبکهی روستاوی ۲، به قتل رسید. بسیاری قتل او را کار دولت شواردنادزه دانسته و وی را مورد انتقاد شدید قرار میدادند. گیورگی سانایا (Giorgi Sanaia) در برنامههای خود به افشاگری در رابطه با فساد دولتی در گرجستان میپرداخت و منتقد سرسخت شواردنادزه بود. رویداد دیگر و حتی مهمتر این بود که در اکتبر همان سال، مأموران وزارت امنیت ملی گرجستان به دفتر مرکزی روستاوی ۲ حمله کردند. این اقدام با تظاهرات حدود ۷۰۰۰ نفر همراه بود که توسط سازمان «مؤسسهی آزادی» فراخوانده شدند. تظاهرکنندگان خواستار تغییر دولت بودند، خواستهای که وحشت شواردنادزه را در پی داشت و او را وادار ساخت تا وزیر امنیت خود را برکنار کند. این اقدام برای جلب نظر معترضان کافی نبود و نارضایتیها ادامه یافت. شبکهی روستاوی ۲ در پاسخ به این حملهی دولت و برای تشویق بیشتر مردم به اعتراض، چندین بار مستند «سقوط یک دیکتاتور» را پخش نمود. مستند مذکور دربارهی تغییر بدون خشونت دولت در صربستان میباشد که در میان انجمنهای انقلابی از شهرت خاصی برخوردار است. این مستند یک الگوی مهم برای مردم گرجستان در تظاهرات خود به شمار میرفت.
انتخابات پارلمان، آغاز یک پایان
تمامی این تنشها و مشکلات عدیده، انتخابات پارلمان سال ۲۰۰۳ را به رویدادی بسیار مهم بدل کرد. در روز ۲ نوامبر ۲۰۰۳ (۱۱ آبان ۱۳۸۲) انتخابات پارلمان گرجستان برگزار شد که طی آن مردم گرجستان بایستی در یک همهپرسی نیز شرکت میکردند. سه مسئلهی مهم باید در این انتخابات مشخص میشد:
۱_انتخاب ۱۳۵ نمایندهی پارلمان از میان فهرست نمایندگان احزاب مختلف با رأی دادن به احزاب.
۲_انتخاب ۸۵ نماینده از احزاب با رأی دادن به شخص و همچنین انتخاب ۱۵ نماینده از میان کاندیداهای مستقل.
۳_موافقت یا عدم موافقت مردم با کاهش کرسیهای پارلمان از ۲۳۵ کرسی به ۱۵۰ کرسی برای انتخابات بعدی پارلمان.
رأیدهندگان میبایست رأی خود را در خصوص هریک از موارد فوق، در چند کاغذ رأی جداگانه اعلام نموده و آنها را در یک پاکت قرار میدادند. در نهایت پاکت مذکور وارد صندوق رأی میشد.
مسئلهی این انتخابات بهسرعت به یک موضوع مهم تبدیل شد. در روز ۳ نوامبر ۲۰۰۳ (۱۲ آبان ۱۳۸۲) میکائیل ساکاشویلی نتیجهی انتخابات را زیرسؤال برده و خود را از برندگان انتخابات اعلام کرد. سایر نهادهای اپوزیسیون شواردنادزه نیز، با حمایت از ساکاشویلی از مردم خواستند تا نسبت به نتیجهی این انتخابات اعتراض کنند. آنان برای اثبات ادعای خود به نظرسنجیهای «جامعهی بینالمللی برای انتخابات عادلانه و دموکراسی» (International Society for Fair Elections and Democracy) اشاره میکردند که از جمله نهادهای غیردولتی گرجستان بود.
اعتراضات مردمی بهسرعت در گرجستان گسترش یافت. در میانهی این اعتراضات، جنبش «کمارا» (Kmara) از جمله نهادهای بسیار فعال بود. جنبش کمارا در روز ۱۴ آوریل ۲۰۰۳ (۲۵ فروردین ۱۳۸۲) توسط شماری از دانشجویان گرجستانی، با حمایت «مؤسسهی آزادی»، بنیانگذاری شد. کمارا جنبشی بود که با الگوبرداری از جنبش «آتپور»( (Otporایجاد شده بود. میدانیم که جنبش «آتپور» جنبشی صربستانی بود که دولت میلوسوویچ را سرنگون ساخت. اعضای کمارا با الگوبرداری از همین جنبش و با اتخاذ نمادی مشابه آن (یک مشت گرهکرده) به فعالیتهای غیرخشونتآمیز برای سرنگونی شواردنادزه پرداختند. واژهی «کمارا» به گرجی یعنی «بس است» و همین لفظ به یکی از شعارهای پرطرفدار مردم گرجستان در جریان این اعتراضات تبدیل شده بود. این جنبش به سازماندهی تظاهرات و شعارنویسیهای گسترده میپرداخت و توانست بسیاری از مردم گرجستان (بهویژه جوانان) را جذب خود کند. در حقیقت، حضور این جنبش محرک برجستهای برای بسیاری از مردم گرجستان بود و توانست روحیهی تازهای به مبارزان گرجستانی بدهد. در این میان، هواداران شواردنادزه برای تبلیغ علیه کمارا، اعضای آن را به دریافت پول از سرویسهای اطلاعاتی روس متهم میکردند؛ اتهامی که البته هیچ مبنای حقیقی نداشت و بیشتر نوعی برچسبزنی کور محسوب میشد.
تا روز ۲۲ نوامبر ۲۰۰۳ (۱ آذر ۱۳۸۲) اعتراضات مردمی به اوج خود رسید. طبق برنامه قرار بود در همین روز، پارلمان جدید کار خود را آغاز کند. این اقدام توسط دو حزب از چهار حزب مطرح در آن زمان غیرقانونی تلقی میشد، از این رو هواداران این دو حزب به رهبری میکائیل ساکاشویلی دست به تجمع در مقابل ساختمان پارلمان زدند. سرانجام، تظاهرکنندگان با گلهای رز در دست، وارد ساختمان پارلمان شدند (اساساً نام «انقلاب گل رز» از همین حرکت نشئت میگیرد). ورود آنها به درون پارلمان همزمان با سخنرانی شواردنادزه بود. او با مشاهدهی مردم وحشتزده شد و به همراه محافظانش فرار کرد. وی پس از فرار، اعلام وضعیت اضطراری نمود و به سربازان و نیروهای پلیس دستور داد به محل اقامتش در تفلیس بیایند اما سران ارتش از او اطاعت نکردند. همان ارتشی که روزی او را به قدرت رسانده بود، اکنون در برابر او ایستاده بود.
شواردنادزه اگرچه دیکتاتور بود اما متوحش نبود؛ از این رو بهجای پافشاری بر اختناق تصمیم گرفت تسلیم خواست مردم شود. بنابراین در عصر ۲۳ نوامبر ۲۰۰۳ (۲ آذر ۱۳۸۲) با میکائیل ساکاشویلی و زوراب ژوانیا (رهبران وقت اپوزیسیون) دیدار کرد و از تصمیم خود برای برکناری از سِمتش خبر داد. جملهی معروف او در آن دیدار این بود که: «بنابراین همهی این [جریانها] میتواند بهطور مسالمتآمیز به پایان برسد، بدون خونریزی و تلفات». اساساً همین طرز تفکر او بود که باعث شد این تحول اجتنابناپذیر با هزینهی کمتری برای دولت و ملت گرجستان به سرانجام برسد؛ صدالبته که الگوبرداری از این نوع تفکر، عملاً برای سیاسیون ضروری میباشد.
در نهایت، پس از تنها بیست روز اعتراض، دولت شواردنادزه سرنگون شد که با شادمانی هزاران نفر در سرتاسر گرجستان همراه بود. این پایانی بود بر حدود دو قرن مبارزهی مردم گرجستان برای دست یافتن به آزادی!
آیدی تلگرام انجمن رویش دانشجویان علم و صنعت:
?@Rouyesh_IUST