نویسنده: علی رستگار
مقاله ای از نشریه قلم، شمارهی سیزدهم،بهمن و اسفند ۱۴۰۱
شهر نوگلاس با حصاری از سیم خاردار به دو نیم تقسیم شده است. در شمال حصار نوگلاس آریزونا را خواهید دید که در بخش ایالات سانتاکروز است. متوسط درآمد خانوارها سی هزار دلار در سال است. بیشتر نوجوانان به مدرسه میروند و اکثر بزرگسالان تا پایان مقطع متوسطه تحصیل کرده اند. بر اساس معیار های جهانی در سطح بالایی از امید به زندگی به سر میبرد. بسیاری ازاهالی شهر بالای 65 سال سن دارند و از بیمه پزشکی سالمندان برخوردارند. دولت بر خود لازم میداند که خدماتی از قبیل تأمین برق، تلفن، سیستم فاضلاب، بهداشت عمومی، شبکه راههایی که نوگلاس را به دیگر شهرهای منطقه و بقیه آمریکا متصل میکند و نیز قوانین و نظمی که اهمیت خود را دارند را فراهم آورد. مردم نیز میتوانند با رای خود شهردار، فرماندار، نمایندگان کنگره و سناتورها را تغییر دهند. آنان همچنین در انتخابات ریاست جمهوری تعیین میکنند چه کسی هدایت کشورشان را بر عهده بگیرد. دموکراسی برای آنها جزو بدیهات زندگی اجتماعی تلقی میشود.
در جنوب این حصار شرایط کاملا متفاوت است. متوسط درآمد خانوار در نوگلاس سونورا تنها بیست هزار دلار در سال است. بیشتر بزرگسالان تحصیلات متوسطه ندارند و بسیاری از نوجوانان به مدرسه نمیروند. مادران نگران نرخ بالای مرگ و میر نوزادان هستند و با توجه به کیفیت پایین بهداشت و سلامت عمومی طول عمر کمتری دارند. جادهها در وضع بدی قرار دارند. نظم و قانون اجرای درستی ندارد. مردم نوگلاس سونورا مانند دیگر نقاط مکزیک به طور روزمره با فساد و بیلیاقتی سیاستمداران سروکار دارند.
چگونه ممکن است دونیمه یک شهر تا این حد با هم متفاوت باشند؟ میان آنها هیچ اختلافی در جغرافیا، آب و هوا یا نوع بیماریهای شایع در منطقه وجود ندارد زیرا میکروبها برای تردد میان دو بخش آمریکایی و مکزیکی این شهر با محدودیتی روبرو نیستند؛ اما وضعیت سلامت بسیار متفاوت است. حتی ساکنان نوگلاس آریزونا و نوگلاس سونورا نیاکان و پیشینه یکسانی دارند. از غذاها و موسیقی یکسانی لذت می برند. در اینجا ما مرتکب بی پروایی می شویم و میگوییم آنها حتی فرهنگ یکسانی دارند.
اما چرا شرایط زندگی در نوگلاس شمالی و جنوبی تا این اندازه متفاوت است؟
وجود چنین اختلافات عمیقی بین دو دولت مکزیک و آمریکا ریشه در تأسیس این دو نظام دارد.
حدود ۲۵۰ سال پیش آمریکا (آن زمان به 13 ایالت در قاره آمریکا شمالی معروف بود) تنها مستعمره کوچکی از امپراتوری کبیر بریتانیا بود. نگاه سیاستمدران انگلیسی به این ۱۳ ایالت صرفاً به منابع طبیعی و اخذ مالیات بود. هر چند بیشتر ساکنین آمریکا از انگلیسی های مهاجر بودن اما شکافی عمیق بین خود و هممیهنانشان در انگلیس میدیدند. اولین جرقه مبارزات مدنی را کشاورزان با ندادن مالیات آغاز کردند. چندی بعد کارگران آنها را همراهی کردند و رفته رفته فضای آمریکا وارد فاز انقلاب شد. دولت بریتانیا و برخی از انقلابیون سعی داشتند که انقلاب را وارد فاز مسلحانه و شورش بکنند. در این میان چندین جنگ بین انقلابیون و ارتش بریتانیا رخ داد؛ اما وجود همراهی طیف گسترده مخالفان از کشاورز و کارگر تا نظامیان و سرمایه داران باعث شد که بریتانیا به اجبار استقلال ۱۳ ایالات را در سال ۱۷۷۶ بپذیرد.با امضای اولین پیمان اتحاد در ۱۷۸۱، ایالات متحده آمریکا متشکل از ۱۳ ایالت بنیان گذاشته شد. فرانسه از ابتدا اولین و بزرگترین همپیمان انقلابیون در آمریکا بود و سعی در گنجاندن دموکراسی و سکولاریسم در آمریکا داشت. هر چند آمریکا از ابتدا خود را مدافع حقوق بشر و دموکراسی میدانست؛ اما تا سال ۱۸۶۵ قوانینی مثل برده داری را به رسمیت میشناخت.
تا قبل از ۱۸۱۰ استقلال طلبی در مکزیک تنها منحصر به قشر نخبگان بود؛ اما در سال ۱۸۱۰ با دعوت هیدالگو وارد فاز مسلحانه با همراهی اقشار گوناگون مردم شد. سر انجام در ۱۸۲۱ مکزیک از اسپانیا جدا شد؛ اما از همان ابتدا مکزیک با جنگهای داخلی و خارجی و اختلافات داخلی روبرو بود. از این رو هیچگاه دولتی منسجم در مکزیک تشکیل نشد. پورفیریو دیاس،ژنرال محبوب ارتش مکزیک، در سال ۱۸۷۶ به ریاست جمهوری رسید. در دوران او مکزیک برای اولین بار به ثبات رسید و پیشرفتهای فراوانی رخ داد،اما رفته رفته مردم مکزیک نوک پیکان را به سمت دیاس گرفتند و او را متهم به دیکتاتوری کردند. سرانجام در سال ۱۹۱۰ مردم مکزیک به رهبری فرانسیسکو مادرو در مبارزاتی مسلحانه پورفیریو دیاس را سرنگون کردند. مردم مکزیک در ابتدا متحد بودند و احزاب مختلف از لیبرال تا سوسیال در کنارهم متحد علیه دیاس مبارزه میکردند؛ اما پس از پیروزی اختلافاتی عمیق بین انقلابیون بروز کرد و هر سیاستمداری که به حکومت میرسید تنها چند مدت بعد، از قدرت برکنار و محاکمه میشد. سرانجام در ۱۹۱۷ حزب ناسیونالیست انقلابی قدرت را در دست گرفت. هر چند پس از به قدرت رسیدن این حزب، مکزیک به آرامش و امنیتی نسبی رسید، اما هرگونه انتقاد و مخالفت با بدترین شکل ممکن سرکوب میشد؛مخالفان اعدام یا زندانی میشدند و هیچ حزبی به جز ناسیونالیست انقلابی اجازهی فعالیت نداشت.
با وجود گذشت بیشتر از صد سال از برکناری دیاس، بسیاری از مردم مکزیک میگویند:«انقلاب ۱۹۱۰ اشتباه بود و دیاس قهرمان ملی بود و موجب پیشرفت و ثبات مکزیک شد». هر چند در سال ۲۰۰۰ میلادی اصلاحات گستردهای در مکزیک رخ داد اما بسیاری از مردم راه پیشرفت مکزیک را تنها از طریق انقلاب تصور میکنند. این در حالی است که برخی از مردم نیز با اشاره به انقلاب ۱۹۱۰ انقلاب را عملی پر ریسک میدانند و معتقدند که راه حل نجات مکزیک اصلاحات در نظام سیاسی است.
انتخاب بین اصلاحات و انقلاب در هر نظام سیاسی متفاوت است. اما یک نظام، تا زمانی اصلاحپذیر است که مخالفان و منتقدان خود را سرکوب نکند.انقلاب برای مردمان کشورهای استبداد زده کلمهای ترسآور، هیجانانگیز و در عین حال دور از دسترس است؛ از این رو تعابیر و اهداف گوناگونی از انقلاب برداشت میکنند.
بسیاری معتقدند انقلاب فرانسه مادر انقلابها است. بهعبارتدیگر تا پیش از انقلاب فرانسه، مفهوم انقلاب بنا به تعریف ارائه شده و وجود نداشت. چون اساساً مفهوم دولت-ملت یک مفهوم مدرن است و تلاش برای تغییر دولت نیز مفهومی مدرن تلقی میشود. تلاشهایی که پیش از انقلاب فرانسه در همهی جهان از جمله ایران انجام شده، عموماً نوعی قیام برای تغییر حاکم یا حاکمان در یک دوره تاریخی بوده است. از این رو هیچکدام از معیارهای تغییرات اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی در حکومت جدید شکل نمیگرفت. به عبارت دیگر نزاع تنها بر سر تسخیر قدرت و مواهب آن بوده و تغییر حکومت به منظور بهبود زندگی عموم در دستور کار شورشیان یا قیام کنندگان نبوده است.
انقلاب فرانسه باعث شروع یک دوره تغییرات وسیع در اروپا شد؛ رژیمهای مبتنی بر ساختار فئودالی ویران شدند و پس از فراز و نشیب بسیار، نهایتاً بهجای حکومت سلطنتی، نظام جمهوری در فرانسه برپا شد. در پی انقلاب فرانسه، مزایای ویژه طبقه زمیندار، اشراف و روحانیون از بین رفت و منجر به ایجاد لائیسیته شد.
تغییرات فرانسه در واقع جرقه اولیه ایجاد تفکر براندازی از راه انقلاب بود؛ راه حلی که خصوصاً در قرن بیستم در سراسر دنیا گسترش یافت.
فضای بعد از پیروزی از بحث برانگیزترین و مناقشه برانگیزترین بخش یک انقلاب است. ارزش یــک انقلاب را ایدئولــوژی و اهــداف آن مشخص میکند؛ اما بسیاری از انقلابها پــس از پیروزی، طرفداران نظـام سابق و مخالفان خود را قلــع و قمــع کــرده و فضــای دیکتاتــوری را بــر کشــور حاکــم میکننــد. در ایــن میــان حتــی بــه انقلابیونــی کــه همفکــر آنهــا نبودنــد هــم رحــم نخواهنــد کــرد. ایــن رفتــار از بزرگتریــن دلایل شکست یک انقلاب است؛ کاملاً اهــداف انقــلاب فرامــوش میشــود و بــه هــر شــکلی کــه میتواننــد ســعی در حفــظ قــدرت خواهنــد کــرد. اما اصولاً اگر انقلابی:
1. با حضور اقشار مختلف مردم و بدون دخالت خارجی باشد.
2. برای طیف گستردهای از خواستههای منطقی و قابل دسترس، با یک ایدئولوژی و هدف ثابت شکل گیرد.
3. دارای رهبرانی شناختهشده و پذیرفتهشده باشد.
4. پس از پیروزی، شکل نظام سیاسی آن از طریق یک همهپرسی آزاد صورت گیرد.
5. آزادی و دموکراسی را در همهی ابعاد برقرار سازد.
6. برابری بین همهی افراد ایجاد کند.
7. توانایی حفظ تمامیت ارضی آن سرزمین را داشته باشد.
موفق میشود و خواهد ماند.
آیدی تلگرام انجمن رویش دانشجویان علم و صنعت:
?@Rouyesh_IUST