«نفوذ و تاثیرگذاری چشمگیری را که شهیدان در سراسر تاریخ کسب کردند در این چارچوب میتوان درک کرد که مرگ یک شهید، برگشت ناپذیرترین "خروج" و انکارناپذیرترین "استدلال" است.»
امروز با گذشت 43 سال از انقلاب اسلامی ایران، شاهد مردمی هستیم که مستاصل شدهاند و از زندگی دروضعیت فعلی ناامیدند البته که حق دارند چرا که ادعا میشود کشوری پیشرفت میکند و توسعه مییابد که سیاستمدارش 50 سال از مردمش جلوتر باشد. اینجا اما مسئله وارونه است. در قرنی که مدیران از جاماندن از سرعت تغییرات هراسانند و شاهد رشدِ نمایی در زمینه های مختلف هستیم افراد تصمیم گیر و تصمیم ساز در ایران پاسخ پرسشها و مطالبات مردم را در قرون وسطی جستوجو میکنند.
با این حال، ناامیدی چاره کار نیست؛ با اینکه مردم بعد از سعی و خطاهای مختلف و زورآزماییهای متعدد، از تغییر پذیری در اندیشه حاکمیت ناامید شدند، اما از خود رفتار به شدت قابل انعطافی نشان دادند و در دورههای مختلف، تصمیمات هوشمندانهای گرفتند. بدین صورت که با تغییر رویکرد خود نسبت به پارامترهای تغییرناپذیر حاکمیت، سعی در بهینه کردن شرایط برای خود(به صورت فردی) و برای محیط زیست خود داشتند.
کمی به عقب برمیگردیم و از لحاظ تاریخی مسئله را مورد بررسی قرار میدهیم. از آنجا که بستر تمامی تحولات مورد نظر ما پس از انقلاب 57 است پس انقلاب اسلامی را به عنوان صفر تاریخی این مسئله (بررسی رفتار و رویکرد مردم) قرار میدهیم.
در ابتدای انقلاب اسلامی مردم ایران که به آینده ی نظم سیاسی جدید و آینده ایران امیدوار بودند، پشت سیاستمداران را خالی نکردند و در دو زمینه،حتیالامکان پا به پای سیاستمداران گام برداشتند. یکی از این زمینهها جایِ پا محکم کردن انقلاب و تثبیت نظم سیاسی جدید بود و دومی که زیباترین تاثیرگذاری مردم را به ظهور میرساند، جنگ تحمیلی 8 ساله است که این دوره زمانی تا سال 68 ادامه دارد. به عبارتی میتوان گفت رویکرد اصلی مردم ایران در دو دهه ابتدایی انقلاب اسلامی (از قبل از وقوع انقلاب تا پایان جنگ تحمیلی)، مبتنی بر "وفاداری" نسبت به سیاستهای حاکمیت ایران بوده است اما با گذشت زمان مکانیزم های دیگری نیز فعال شدند که قصد بررسی آنها را داریم.
مکانیزم دیگری که نسبت به وفاداری، قدرت بیشتری داشته و دهه 70 و 80 شمسی را دربرمیگیرد و رویکرد اصلی مردم را نمایان میسازد، مکانیزم اعتراض است که از درون الگوی رفتار وفادارانه برخاسته است. از این دیدگاه، افت معادل با مخالفت فزاینده با سیاست هاست. بدین شکل که هر روز مخالفتهای جدیدی از سوی مردم نسبت به سیاستهای مختلف صورت میگرفت و نارضایتیها بیشتر میشد اما از آنجا که امید به آینده و تغییر، دست بالای قدرت در نگاه مردم نسبت به آیندهی این سرزمین بود، این مکانیزم همچنان کارا بود.
حال سوال این است که کارآیی مکانیزم برتر "اعتراض" چگونه بود؟
کارآیی این رویکرد به کشف شیوههای جدید برای اعمال نفوذ و فشار در جهت بهبودی شرایط وابسته بود؛ یعنی به این "امید" یا "چشمداشت منطقی" که بهبودی یا اصلاحی از "درون" حاصل شود، وفاداری نابخردانه میشود و در جهت رسیدن به حالت بهینه، مکانیزم اعتراض نسبت به شرایط و تصمیمات و سیاستگذاریها فعال میشود. در اصل این چشمدات منطقی، خود نیز برای جلوگیری از انباشت افت است و گویی مانند یک "مانع قبل از خروج از وضعیت فعلی" کار میکند. به عبارتی دیگر از آنجا که افت معادل با مخالفت فراینده با سیاستها میشود، اعتراض پدید میآید تا از انباشته شدن افت جلوگیری کند و مانعی بر سر راه خروج شود یا آن را به تاخیر بیندازد.
همچنین ادعا میشود که وفاداری معمولا "خروج" را متوقف کرده و اعتراض را فعال میکند تا شاهد بهبودی در سیستم باشیم.
حال مادامی که رویکرد اعتراض پابرجاست و میتوان به آن امید داشت و با چشمداشتی منطقی، نسبت به آینده تلاش کرد، مکانیزم خروج "عملا" منتفی میشود.
در اینجا باید گفت که این سه مکانیزم، یعنی (خروج ، اعتراض و وفاداری) با هم اندرکنش ویژهای دارند. گاهی وفاداری به کمک اعتراض میآید تا خروج عملی نشود و گاهی اعتراض بر وفاداری چیره میشود و ظرفیتی را در مقابل خروج نگه میدارد.
لازم به ذکر است که این مکانیزم برعکس اقتصاد در سیاست با قدرت و پایداری بیشتری عمل میکند. در اقتصاد وقتی مشتری از اصلاح محصول ناامید میشود دست به خروج زده و محصول مشابه دیگری را با کیفیتی متفاوت برمیگزیند؛ اما در سیاست به انتظار بهبودی نشستن مدت زمان بسیار بیشتری را میطلبد. همان طور که در ایران از سال 68 تا سال 94 این رویکرد به قوت خود باقی ماند.
با این حال از اواسط دهه هشتاد، و همانطور که انتظار میرفت نخبگان زودتر از مردم به مرز ناامیدی از تغییر در اندیشههای حاکمیت رسیدند و تصمیم به خروج گرفتند. این روند تا امروزه ادامه داشته و هر روزه به شدت آن افزوده شده است؛ حال آنکه در دهه نود دامنه این خروج، گستردهتر شد و به مردم عادی رسید. چنان که با پشت کردن مردم به سیاستمداران دروغگویی که خود را "رفورمیست(اصلاحطلب)" خطاب میکردند، اصلاحات از بین رفت و آنها بزرگترین پایگاه رای خود را از دست دادند.
قصد بررسی دلایل این اتفاق(کنار گذاشتن رویکرد اعتراض و کنار گذاشتن اصلاحات) از حوصله متن خارج است اما میتوان به چند مورد مهم اشاره کرد؛ من جمله تغییر سبک زندگی مردم و تفاوت دیدگاه نسل زد(Z) به نسبت نسلهای قبلی، نداشتن گفتمان در دولت قبلی و فرصتطلبی همان به اصطلاح رفورمیستها که از اعتماد مردم به خود استفاده کردند و مطالبات مردم را در راستای به ثمر نشاندن امور سیاسی خود تغییر دادند.
برای مثال لازم به ذکر است که (فشار از پایین و چانهزنی از بالا) راهبرد پایهای اصلاحطلبان در چند دهه گذشته بوده است؛ راهبردی که دیگر تاریخ انقضای آن فرا رسیده است. این فشار از پایین تبدیل به نوعی فرصتطلبی سیاسی در میان اطلاحطلبان شد به طوری که آنان، مطالبات مختلف اجتماعی و صنفی مردم را تبدیل به امری سیاسی جهت بهرهبرداری شخصی میکردند.
همچنین این مکانیزمها در مورد سازمانها هم بکار میروند. در آنجا سازمانهایی که بنا به ساختار "مطلوبشان"، هیچ جای ضمنی یا آشکاری برای خروج و اعتراض تعریف نمیکنند، همان سازمانهایی هستند که به "مقوله خروج" به چشم خیانت نگاه میکنند و "مقوله اعتراض" را نوعی طغیان میدانند.(همانگونه که در ایران شاهد چنین طرز فکری هستیم) و نکته اینجاست که سازمانهایی از این دست در بلند مدت از باقی سازمان ها کمتر ماندنی هستند.
نویسنده و گردآورنده:علی خبازیان
منبع: کتاب خروج، اعتراض و وفاداری، نوشته آلبرت هیرشمنسیگنال خروج
آیدی تلگرام انجمن رویش دانشجویان علم و صنعت:
?@Rouyesh_IUST