بیحجابی که همنشینی ۴ دختر دستفروش خسته را در مترو کوفتشان کرد!
۴ پنج تا دختر دستفروش، نشسته بودن وسط مترو با هم حرف میزدن و استراحت میکردن.
یه نفر از بین اینا، شال یا روسریشو سرش کرده بود.
توی فکر این بودم که یه جوری تشویقش کنم. مثلا برم جلوی بقیۀ بچهها ازش چیزی بخرم بگم به خاطر روسریت، از تو خرید کردم.
بعد دو سه تا ایستگاه، یه بیحجاب که کنار صندلیش ایستاده بودم، بالاخره صبرش تموم شد و به بچهها گفت آروم باشید. سرمون رفت.
بچهها پر رو بازی درآوردن. (به توچه، دلمون میخواد و از اینجور حرفا)
بیحجابه گفت اینجا یه محیط عمومیه. باید رعایت کنید.
(جملۀ «اینجا محیط عمومیه» رو قشنگ یادمه.)
من اومدم وسط بحث. گفتم ببخشید. اینجا که محیط عمومیه، شما هم باید حجابتونو رعایت کنید.
بحث رو برد به این سمت که به شما ربطی نداره. چشماتو ببند. به توچه.
من گفتم چطور برای سر و صدای اونا اینجا محیط عمومیه و به شما ربط داره؟
دختربچهها که پر رو بودن هم، پریدن وسط بحث و ازم دفاع کردن. گفتن خودش هر جور میخواد میگرده. پس ما هم دلمون میخواد سر و صدا کنیم.
(البته خود اون دخترای ۱۰ دوازده ساله وقتی از من دفاع میکردن، اون لحظه شالشونو سر نمیکردن😅. چون سنشون هم کم بود، بیحجابه به ذهنش نرسید که بگه چرا خودتون حجاب ندارید. اما خب اونا هم به سن تکلیف رسیده بودن.)
بیحجابه باز روی این اصرار میکرد که تو چشماتو ببند.
اون میگفت تو چشماتو ببند، من میگفتم پس شما هم گوشاتو بگیر که سر و صدای اونا رو نشنوی.
اون میگفت نمیشه گوشامو بگیرم. من و بچهها هم میگفتیم ما هم نمیشه چشمامونو ببندیم و چشممون به شما نیفته.
آخرش گفتم شما باید حجاب داشته باشید. حتی قانونه اصلا.
دیگه کم آورد. گفت باشه(از اون باشه هایی که برای اتمام بحث میگن و معنیش اینه که حوصلۀ بحث باهات رو ندارم). بعدشم همونطور بیحجاب موند.
توی ایستگاه مهدیه(اگه ایستگاه رو اشتباه نکنم)، که مترو نگه داشت، یه مرد به یکی از این دخترا جسارت کرد و محکم دستشو از بازو میکشید که از مترو بیرون کنه. (نمیدونم اون مرده رو میشناختن یا نه)
اونا پر روتر و زرنگتر از این حرفا بودن که یه نر آشغال بتونه بیرونشون کنه.
مامور مترو اومد. بهشون گفت شلوغ میکنید؟ زود باشید پیاده بشید.
اونا اصرار میکردن که بمونن(بدون پر رو بازیهای قبلی).
مامور مترو روی یه دکمه زد و به راننده گفت حرکت نکنه. راننده هم صداش اومد که گفت خیالت راحت.
خلاصه اینکه آخرش برای یه ذره صحبت کردنِ ۴ تا دختر بیچاره که کلی بدبختی دارن و دلشون به این همنشینی پایان کار خوشه، مترو متوقف موند تا بالاخره اونا پیاده بشن و این همنشینی کوچیکشون کوفتشون بشه.
ولی اون مامور مترو، هیچکاری با اون بیحجاب نداشت.
درحالیکه بیحجابی جرمه و صحبت کردن و گل گفتن و گل شنیدن ۴ تا دونه دختر بدبخت، قانوناً جرم نیست.
کاش این برخورد، با بیحجابهای مترو هم انجام میشد. یعنی نه تنها به بیحجابیشون گیر داده میشد، بلکه حتی بعد از اینکه شالشونو سر میکردن و قول میدادن که باحجاب باشن، بازم مامور مترو بهشون میگفت باید پیاده بشید و حق سوار شدن در واگنهای دیگه رو هم ندارید.
چند بار تا حالا برای پیاده کردن یک بیحجاب،مترو چند ثانیه متوقف مونده؟
مگه خون بیحجابهای مجرم، از اون دختر بچههای مظلومِ غیر مجرم رنگینتره؟
این ماجرا برای من، دیروز، ۲۶ آبان، حوالی ساعت ۱۹ در متروی تهران رخ داده.
کپی در برنامههای خارجی، بدون قرار دادن پیوند منبع ممنوع است.