sky
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

اویی ک بود، دیگر نیست

...
...




اویی ک از آن نام بردم خودم هستم. منی ک دیگر اثری از من باقی نمانده خودم را گم کردم نمیدانم کجا اما دیگر نیست. چه باید کرد؟ باید به دنبالش بگردم؟ نمیدانم،دیگر چیزی نمیدانم چیزی از آن منی ک گمشده به یاد ندارم او چیزی بود ک دیگر به دستش نمی آورم او رفته و من به دنبالش نگشتم شاید هم مرده. من کشتمش؟ نمیدانم شاید فقط میخاسته ک توسط خودم دوست داشته شود. همیشه وقتی در آیینه به او خیره میشدم به من میگفت چرا من را دوست نداری؟ راست میگفتم پشیزی برایش ارزش قائل نبودم. کسی نبود ک نگرانش شوم هرگز این اتفاق نیفتاد. حالا او رفته هنوزم دوستش ندارم و بعد این هم نخاهم داشت اما چرا رفت مگر او من نبود؟

حالا فهمیدم چرا هرگز دوستش نداشتم.

آدم ها؛مقصر این اتفاق همین موجودات عجیب روی زمین هستند اینها با حرفها و رفتار هایشان باعثش شدند.

اما با تمام اینها باز هم مقصر خودم هستم.

من قاتل خودم هستم.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید