به جرأت میتوانم بگویم که باورها و نظرات من، هیچ شباهتی به «منِ سه چهار سال پیش» ندارد. تاکید میکنم، هیچ شباهتی.
شبی که هجده ساله شدم، نگران بودم که با گذر از نوجوانی، این انعطاف و توانایی پذیرش تغییر را از دست بدهم. نگرانیام الکی نبود. من دیگر توان و حوصلهی سابق را برای رو به رو شدن با عقاید و نظراتِ مخالف خود را ندارم. البته منظورم عقایدی است که روزی من هم به آنها باور داشتم و با تجربه، مطالعه یا هرچیز دیگری، برایم رد شده اند. آن روزها، چیزی که سعی میکردم اساس زندگی خود قرار دهم، «شک» و «عدم قطعیت» بود. با خود میگفتم درست و غلطی وجود ندارد و نباید چیزی را با یقین صد درصدی رد یا تایید کرد. هنوز هم تا حدی قبول دارم اما با این تفاوت که به این نتیجه رسیدهام که در زندگی، بهتر است گاهی یکسری از پروندهها را بست و کنار گذاشت. قرار نیست تا آخر عمر، خود را درگیر آن کرد. مگر در مواردی خاص، مثلا برای یک محقق یا دانشمند. یا اینکه حداقل برای مدتی آن را کنار گذاشت و بعدها، با جهانبینی متفاوتتری، آن را بررسی کرد. مطمئناً این فاصله باعث میشود متوجه نکاتی شویم که قبلا نشده بودیم. اگر این فاصله نباشد و پرونده همیشه باز باشد، توجهی ما بر روی نکات تکراری متمرکز خواهد ماند و این باعث میشود به همان «قطعیت» خواهیم رسید درحالی که گمان میکنیم هنوز به آن «شک» داریم و برای آن انرژی می گذاریم. :)
با بستن یک پرونده، باتوجه به آخرین نتایجمان میتوانیم فرضی را تعیین کنیم و بر اساس آن پیش رفت.
در هر صورت، نگاه به عقب و توجه به سفرهای فکری که گذراندهام، باعث میشود که یک حس عدم اطمینان به نظرات اکنونِ خود داشته باشم. طوری که در پس هر فکر یا اظهار نظر، یک «نمیدونم؛ شاید بعداً چنین نظری نداشته باشم.» وجود دارد. دقیقاً همانگونه که اخوان در یکی از سخنرانیهای خود میگوید:
…ممکن است من خودم یکی از نخستین و مخالفترینِ مخالفانِ مطالبی بشوم که در این موضوع، در این زمان و مجمع میخواهم به عرضِ شما برسانم. امّا کِی؟ نمیدانم و چرا؟ این را میدانم، چون لابد در آن زمان دقیقاً به حرفهایی رسیدهام درست مخالفِ این نتایج و حرفها و البته در آن وقت صادقانه و به جدّ، باور و برداشتها و داوری و نگرشهایم آنچنان خواهد بود. چنانکه هماکنون نیز به درستی و جدّ و راستی، اینچنین است...
-اخوان ثالث، م. (۱۳۵۴). مجمعِ بحث در افکار و اشعار صائب. دانشگاه تهران.