ویرگول
ورودثبت نام
مبینا یوسفی
مبینا یوسفی
خواندن ۳ دقیقه·۹ ماه پیش

چالشِ «که چی؟»ها در زندگی

علتی که باعث شد این پست را بنویسم، این پست بود. ابتدا با یک مقدمه شروع می‌کنم. به این هم اشاره کنم که نظرم را خیلی خیلی کلی می‌گویم.

همانطور که می‌دانید، ما با انتخاب خودمان به این دنیا نیامدیم. به‌دنبال وجود ما در این دنیا، سبب می‌شود که ما چه بخواهیم چه نخواهیم، در حال «انتخاب» و «تصمیم» باشیم. حتی اگر هیچ انتخابی نکنیم، انتخابمان «انتخاب نکردن» و «به‌دست باد سپردنِ خودمان» بوده است.
این حقیقتی‌ست که ثابت است. در بدبینانه‌ترین حالتِ ممکن، ما با گزینه‌هایی مواجه هستیم که یکی «بد» و یکی «بدتر» از گزینه‌ی «بد»، مواجه هستیم که باید انتخاب کنیم. ابتدا باید این را با پوست و استخوانمان بپذیریم و به خودمان یادآور شویم.

حال که به این دنیا آمدیم و مجبور به انتخاب هستیم، اگر قرار است بین بد و بدتر، چیزی را انتخاب کنیم، منطقی‌ست که دست‌دست نکنیم و بد را انتخاب کنیم. اینکه کدام گزینه «بد» تعریف می‌شود و کدام «بدتر»، برای هرکس متفاوت است. به‌طور کلی اگر بخواهم بگویم، برای من، گزینه‌ی «بد»، تلاش است. تلاش برای چه‌چیزی؟ هرچیزی! از یک آب خوردن ساده و لذت از سیرابی بگیر تا درس خواندن برای داشتن آینده‌ای بهتر! چرا می‌گویم بد؟ چون این گزینه هم راحت نیست و نتیجه‌ی آن نیز تضمینی نیست اما بهتر از گزینه‌ی «بدتر» است. گزینه‌ی «بدتر»، انفعال است. نشستن و هیچ کاری انجام ندادن. هرچه که باشد، این گزینه علاوه بر حس اضافی بودنی که می‌دهد، قطعاً نتایج خوبی هم در بر ندارد. برای یک نفر دیگر، ممکن است برعکس باشد.

در واقع لب کلام تا به اینجا این است که آمدنمان که انتخاب خودمان نبود اما حالا که آمدیم، حداقل کاری کنیم که به حس «رضایت» برسیم و کمی هم از این دنیا استفاده کنیم. حتا اگر نرسیدیم، حداقل بدانیم که ما تلاش خودمان را کردیم.


حالا برسیم به سراغِ «که چی؟»! جواب، پاراگرف بالایی‌ست. اگر تلاش می‌کنید(یادآوری می‌کنم. این تلاش در جهت هرچیزی می‌تواند باشه. می‌تواند برای سیراب کردن خود باشد. برای رنگ موی جدید باشد. برای سفر یا خرید فلان چیز باشد. برای جایگاه اجتماعی باشد و حتا ممکن است برای بیشتر دانستن باشد. خلاصه هر چیزی!) و از خود می‌پرسید که چی؟ بالاخره که می‌میرید! جواب من این است: که حداقل اوضاعتان از این بدتر نشود. که حداقل کمی از زیبایی‌های زندگی هم به شما برسد. چرا؟ چون شما زیبایی دوست دارید. رفاه دوست دارید. دلتان می‌خواهد. چون ما مجبور به انتخابیم. راه فرار نیست. یا این(نز‌دیک‌تر شدن به شرایط مطلوب) یا آن(ثابت ماندن یا دور شدن از شرایط مطلوب)! یکی را انتخاب کنید. کدام؟
بنشیند و چیزهایی را که دوست دارید، به یاد بیاورید و بر اساس آن، بد و بدترهایتان را مشخص کنید. یکی را انتخاب کنید و بر آن اساس پیش بروید. چون انتخاب دیگری ندارید!

خود من، نسبت به تجربه‌های نکرده(حسای تجربه نکرده، آهنگای گوش نداده شده، غذاهای خورده نشده، کتابای خونده نشده، جاهای نرفته و...) و چیزهایی که نمی‌دانم(جهانی که هنوز خیلی چیز داره که بشناسیمش و سوالایی که به جواب نرسیدن)، کنجکاوم و هدف این است که این کنجکاوی را ارضا کنم. همچنین روزهای متنوع و مهیج را دوست دارم. این‌ها چیزی‌ست که مرا برای ساکن نبودن و خاتمه ندادن به زندگی، ترقیب می‌کند.

شاید با خود بگویید که خب خودکشی می‌کنیم. آن هم یک انتخاب است. نه کمتر نه بیشتر. که خود با چالش‌های زیادی روبه‌رو است. کلا همه چیز سخت است دوستان. همان خودکشی هم سخت است. این شمایید که انتخاب می‌کنید کدام سختی را انتخاب کنید. نظر من این است که در هر صورت، دیر یا زود، می‌میریم. پس قبل از مردن، فرصت تجربه را به خود بدهیم و حداقل تا جایی که دست ما هست، به همین زودی این فرصت را از خودمان نگیریم. اگر زیستن سخت است، خودکشی هم آسان نیست.

زندگیفلسفه زندگیکه چینظر شخصیانتخاب
چنان‌که می‌نماییم، نِه‌ایم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید