ویرگول
ورودثبت نام
moslem alavi
moslem alavi
خواندن ۷ دقیقه·۵ ماه پیش

پرایس اکشن استراتژی نیست!

:: حلقه ی خود باخوردی

در مطلب "معامله گر سیستمی" راجع به نسبت خودمان با محیط پویا نوشتم؛ در این نوشته به پویایی سیستم و امکاناتی که در اختیار میگذارد نگاه دقیقتری خواهیم انداخت. برای شروع سیستمی رو تصور کنید که چندین ورودی دارد؛ اگر بخواهید خروجی آن را برآورد کنید احتمالا به اندازه ی ورودی ها توجه میکنید. حال خروجی همان سیستم را همزمان به عنوان ورودی هم در نظر بگیرید. در این حالت برای محاسبه ی خروجی چه میکنید؟

به طور حتم، زیر نظر گرفتن یک جزء از کل به تنهایی تخمین صحیح از تمایل سیستم بدست نخواهد داد. بنابراین استفاده از روشهای تکنیکال خالص آنهم بدون در نظر گرفتن بخشهای تاثیرگذار و مهم به کار نمیآید. برای مثال تصور کنید به چارت یک ساعته نگاه میکنید. موج رو بررسی میکنید یا کندل رو؟ اگر موج رو بررسی کنید، تکلیف موج بزرگتر در تایم بالاتر چه میشود؟ و بلعکس. اگر بخواهید همه ی تایم هارو بررسی کنید دچار سردرگمی خواهید شد.

اگر تحلیل رو محدود به تایم مشخصی بکنید، احتمالا بعد از ضرر متوجه خواهید شد که روند رو اشتباه تشخیص داده اید و حرکت قیمت در تایم دیگری بوده است. این موضوع با عنوان فرکتال زمانی-قیمتی بازار شناخته میشود. برای تدوین استرانژی معاملاتی باید برنامه ای مشخص برای اینگونه سوالات داشته باشیم. لازم به توضیح است که دانستن پرایس اکشن یا فاندامنتال، استراتژی نیست؛ فقط آشنایی با بخشی از خصوصیات رفتاری بازار است.

:: عدم قطعیت، ریسک یا فرصت

در واقع مهمتر از خصوصیات رفتاری بخشهای جداگانه ی سیستم، کشف و اندازه گیری خصلت کل سیستم است. بیان این مقدار با عدد، پیش نیاز روش معاملاتی است؛ داشتن تصویر روشن از شرایطی که محیط به شما تحمیل میکند و معمولا غیر قابل کنترل است از قوانین بازی، پایه ای تر است. اهمیت اندازه گیری ریسک و عدم قطعیت از همینجا پدیدار میشود.

داگلاس هوبارد در کتاب "چگونه هرچیزی را اندازه بگیریم" در توضیح عدم قطعیت مینویسد:

"نبود قطعیت کامل، یعنی، وجود بیش از یک گزینه ی ممکن. درست واقعی معلوم نیست."

و درباره کاهش عدم قطعیت مینویسد :

"وقتی درباره اندازه گیری به مفهوم کاهش عدم قطعیت حرف می زنیم، منظور اینست که مقداری عدم قطعیت از پیش وجود دارد که باید کم شود و از آنجایی که در پی مشاهدات این عدم قطعیت ممکن است تغییر کند، آن را یکی از ویژگی های مشاهده گر میدانیم نه لزوما چیزی که مشاهده میشود. وقتی وزن متوسط ماهیان آزاد رودخانه ای را با نمونه گیری از آن مشاهده میکنم، وزن آن را تغییر نمیدهم، بلکه قطعیتم را درباره ی وزن آنها تغییر میدهم. به این دلیل گفتم لزوما، چون در مواقع بسیاری مشاهده کردن، چیزی را که مشاهده میشود تغییر میدهد"

در توضیح هوبارد دو نکته بسیار کاربردی وجود دارد

  • مورد اول این است که عدم قطعیت بطور کامل از صفات بازار نیست بلکه بخشی از آن مربوط به معامله گر است که میتواند با افزایش دانش، کم شود. اما هیچ وقت به صفر نخواهد رسید؛ به عبارتی" هر چه قدر هم که بدانیم، باز هم مقدار آنچه که نمیدانیم، بیشتر است" و این موضوع همیشه وجود مقداری عدم قطعیت را تضمین میکند.
  • مورد دوم اینکه مشاهده میتواند روی موضوع مورد بررسی تاثیر بگذارد. این مورد کاملا با بازار سازگار است. به همین دلیل است که یک روند قیمتی هرچه بیشتر پدیدار گردد، ریسک بیشتری میشود. به عبارتی هرچه روند مشخصتر باشد تردید برای ادامه یا برگشت بیشتر میشود و این تردید باعث درجا زدن و رنج قیمت میشود.

روندی که در چند تایم فریم دیده شود برای ورود به معامله مناسب نیست. (که متاسفانه برعکس این موضوع آموزش داده میشود.) منظور این نیست که خلاف جهت مارکت معامله کنیم! اگر قرار باشد در روند صعودی که همه جا دیده میشود، همه خریدار باشند چه کسی به خریداران بفروشد!؟ اما قبل از پرداختن به موضوع ریسک، لازم است با احتمال آشنا شویم.

برای اندازه گیری عدم قطعیت از احتمال استفاده میکنیم. احتمال بصورت مجموعه ای از حالات مختلف و درصد پیش آمد آن حالات بیان میشود. در واقع مجموعه ی احتمالات مرتبط با مجموعه ای از گزینه های ممکن. برای نمونه 60% احتمال دارد که این بازار طی پنج سال بیش از دوبرابر شود، 30% احتمال دارد با سرعت کمتری رشد کند، و10% احتمال دارد طی همین دوره کوچکتر شود. برگردیم به موضوع ریسک؛ ریسک بیان کمی و عددی احتمال وقوع هر کدام از حالات ممکن است. و برای بررسی احتمال وقوع نتایج نامطلوب استفاده میشود. برای نمونه 40% احتمال دارد که سهام خریداری شده افت کند.

ترازو گر نداری پس تو را زو ره زند هر کس        یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
ترازو گر نداری پس تو را زو ره زند هر کس یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد

:: پوست در بازی

نکته مهم اینست که محاسبه ریسک و خطر برای و مدیریت آن در شرایط عملیاتی کاربرد دارد و تا وقتی که درگیر موقعیت نباشیم هزینه ای ندارد. به همین جهت به عنوان معامله گر، مدیریت پوزیشن معاملاتی از نقطه ورود اهمیت بیشتری دارد. البته رابطه نقطه ورود و مدیریت ریسک معامله یک رابطه دوطرفه است و رو هم اثر گذار هستند. من وزن بیشتری به مدیریت معامله میدهم.

برای نمونه، با مدیریت درست یک ورود بد رو میشود با ضرر کم یا حتی سود کم بست؛ همینطور یک ورود خوب رو با مدیریت بد، باضرر زیاد یا سود کم بست. و این بزرگترین کمبود آموزش در مورد معامله گری است. اگر شما قبل از معامله همه حرکات بازار را بصورت شفاف میفهمید اما بعد از ورود دچار سردگمی میشوید، دچار دور باطل معامله گری شده اید که ناشی از همین کمبود است. همینطور که در بالا اشاره شد، دانش تکنیکال یا فاندامنتال فقط بخشی از عدم قطعیت بازار که مربوط به معامله گر هست رو کاهش میدهد و فقط پیش نیاز استراتژی است و خود استراتژی نیست.

:: گذشته نگری

درک صحیح صفات پویایی سیستم، خیلی از مشکلات رو حل میکند. یکی از مهمترین موضوعاتی که با کمی دقت و استنیاط از پویایی برطرف میشود اینست که بازار هیچ موقعی به گذشته اتکا نمیکند. به این معنی که چون در گذشته اتفاقی افتاده، حتما در آینده هم خواهد افتاد؛ اهمیت چندانی نمی دهد. در اصل گذشته را چراغ راه آینده میداند و نه کپی برابر اصل آینده. به عنوان مثال معامله گر فاندامنتال براساس محاسبه اش حرکت قیمت و احتمال پیش آمد آن اتفاق را بر اساس داده های گذشته پیش بینی میکند.

درواقع معامله گر تکنیکال پیش بینی نمیکند، واکنش نشان میدهد. معامله گر فاندامنتال قبل از انتشار خبر براساس تحلیلش اخبار را پیش خور میکند و منتظر انتشار خبر میماند. اگر خارج از انتظار بود واکنش نشان میدهد. معامله گر تکنیکال با قیمت میماند تا وقتی که توافق جمعی با او هم نظر است. این بررسی نشان میدهد که گذشته بازار آنچنان ارزش معاملاتی ندارد که نیازی به خرید مونیتور سوپر واید باشد!

الگوهای تکنیکالی به یکدیگر تیدیل میشوند و اهمیتی نمیدهند که شما با کدام الگو معامله کرده اید. اما به این معنی نیست که بازار منطق ندارد. بازار منطق دارد اما منطقش بیشتر از معمول پیچیدگی دارد. برای معامله گری نیاز به ابزار داریم. برای محاسبه ریسک، محاسبه احتمال رخداد یک رفتار بر اساس گذشته و محاسبه سریع آنچه در حال وقوع است و نگاهی مناسب به آنچه هست و نه آن چیزی که باید باشد.

:: نقشه ی راه

با توضیحات بالا مشخص است که نیاز به روشی داریم که بتواند پیچیدگی را به اندازه کافی توضیح دهد، البته نه با حذف و ساده سازی آن به اندازه ی فهم خودمان! اما پیش نیاز اصلی، بازسازی ارتباط خودمان با محیط اطراف است؛ و فقط مربوط به بازار نیست.یک تمرین مناسب، کشف دلایلی است که بظاهر موجه و منطقی اما غیر واقعی هستند! مهارتی که چه در زندگی و چه در بازار، سودآور است.

:: جمع بندی

در این نوشته به اهمیت بررسی خصلت های کلی سیستم پرداخته شد و موضوع اندازه گیری کمی مطرح شد. این بخش زمینه ساز تدوین استراتژی شخصی شماست. اگر تصور شما اینست که با جهش از این موضوعات میتوانید در بازار به درآمد برسید، شما آماده ی ضرر کردن هستید!

در نوشتن نظر خودتون تردیدی نکنید.

تحلیل تکنیکالتحلیل بنیادیدرامد دلاریاموزش ترید فارکسترید
علاقه مند به : علوم انسانی، ریاضی، هنر/ مشغول به :برنامه نویسی، معامله گری، فیلم هندی و کنجکاوی در سیستم ها
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید