علیرضا افچنگی
علیرضا افچنگی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

کنکوری عزیز!

اصلا قصد ندارم توی این مطلب بهتون حرف های قشنگ بزنم و بگم که مثلا نگران نباشین و کنکور اصلا مهم نیست و این حرفا. اگه واقعا باهوش باشید خودتون مطمئنا میدونید که بخش بزرگی از این حرفا با وجود اینکه قشنگن، اما ابدا درست نیستن.

من هیچوقت کنکور درس ندادم. هیچوقت هم دوست ندارم کنکور درس بدم. شاید بخاطر اینکه سال کنکور یکی از عجیب ترین و مزخرف ترین سالهای زندگی خیلی از آدم هاست. یک سال تموم استرس و Panic و ترس بیخود بابت آینده و همه ی اتفاقاتی که میتونه برای آدم بیفته و... زندگی خیلیا رو تبدیل میکنه به ساعت ها توی کتابخونه موندن و تست زدن.

من هیچوقت درس خون نبودم-البته بستگی داره که درس خون رو چی توصیف میکنیم. من هیچوقت نرفتم ۱۰ ساعت تمام روی یه چیزی وقت بزارم و ریز به ریزش رو بخونم. هیچوقت، اما به هر حال دوستایی داشتم که ۱۵-۱۴ ساعت در روز درس میخوندن. رفقایی که از همه چیزشون زدن، از تفریحشون، بیرون رفتنشون، از ورزش کردن و حتی از خوابشون.

نمیگم الآن وضعشون خوب نیست. اتفاقا خیلیاشون هستن که توی مسیر دلخواه خودشون دارن میرن و همه چیز بر وفق مرادشونه. خیلیاشونم، واقعا نمیدونن دارن چه غلطی میکنن. ترک تحصیل، تغییر رشته و کنکور دوباره یا چندباره، و حتی کسایی که هنوز هم تکلیفشون مشخص نیست و دارن دو تا رشته رو با هم میخونن.

دسته اول، یعنی اونایی که واقعا الان از وضعیت فعلی شون خوشحالن و دارن کیف میکنن، اونایین که از سال کنکورشون لذت بردن. یعنی، اگه ۱۵-۱۴ ساعت هم درس میخوندن، اون ۱۵-۱۴ ساعت واقعا کیف کردن. نه زوری بالای سرشون بوده و نه از ترس چیزی اون کار رو میکردن.

اونایین که وقتی از سال کنکور حرف میزنن، کلی خاطره باحال تعریف میکنن. خیلی کم استرس گرفتن و خیلی زیاد آرامش داشتن. خیلی کم گریه کردن و خیلی زیاد خندیدن. خیلی کم سیگار میکشیدن و خیلی زیاد قهوه میخوردن :)

اونایی که شب کنکور، بدون ترس خوابیدن.

این آدما، بعضیاشون الان بهشتی درس میخونن، بعضیاشون علوم تحقیقات و بعضیاشونم تهران - مرکزی، اما اون چیزی که واقعا درمورد همه شون صدق میکنه اینه که از جایی که هستن راضین. چون بخاطر کس دیگه ای اونجا نیستن. با افتخار میگن فلان رشته رو میخونن. چون دوستش دارن. چون اون جا رو خودشون بدست آوردن.

همیشه دوست داشتم اینطوری موقع درس خوندن خوابم ببره =)
همیشه دوست داشتم اینطوری موقع درس خوندن خوابم ببره =)

نمیدونم کنکور خوبه یا بد. به هر حال، یه بخشی از مسیره. مهم اینه که تو چطوری باهاش برخورد میکنی. نه فقط با کنکور؛ از حالا به بعد خیلی اتفاقات عجیب تر از کنکور سر راهت سبز میشه. عاشق میشی و دلت میشکنه، یا مثلا بی پول میشی و دستت خالی میشه.

تنها چیزی که مهمه اینه که تو چطوری با این موانع برخورد میکنی. اجازه میدی تبدیل به کابوست بشن، یا بعنوان بخشی از مسیر میپذیریشون و تلاش میکنی تا ازشون بگذری؟ چقدر میخندی و چقد گریه میکنی؟ چقدر آرامش داری و چقدر استرس میگیری؟

کنکور، برای خیلیا اولین Boss Fight زندگیشونه، اما قطعا آخریش نیست. و به راحتی میشه از پسش براومد. مگه حتما باید طوری از پسش بر بیای که بقیه خوشحال بشن؟ :)

و بله، کنکور همه چیز نیست. میتونه بخش مهمی باشه. میتونه سکوی پرتاب باشه برات. اما اگه واقعا دوستش داری. اگه برات عذاب باشه، هر جایی هم که بندازتت، توی هر دانشگاهی هم بیفتی و سر کلاس هر استادی که بشینی، بازم برات عذابه.

تنها چاره برای انجام کاری شگرف، آنست که عاشق کاری باشید که انجامش میدهید.
- استیو جابز

پس یادت نره رفیق؛

وقتی داری میری سر جلسه، حتما لبخند روی لبت باشه...

سال کنکورترک تحصیلکنکورامتحاندرس
معلمی که سعی می کند پایه باشد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید