گاهی اینقدر اشتیاق برای انجام کاری دارم که فکر می کنم هوش هیجانی ام هم غافلگیر شده. چند روزی تلاش و تکاپو. برقراری ارتباط با افراد مختلف در بخش های مختلف شرکت. اما امان از آن لحظه ای که یک آدم سمی برخورد کنی. به یک باره تمام انگیزه هایت را می کشد تا آنجا که حتی میلی برای رفتن و دیدن هم نیست. ترجیح می دهم در این شرایط دور کار باشم و از خانه کارها را هندل کنم.
شاید آن آدم سمی از روی کینه و حسادت و قصد حرفی بزند، و شاید اصلا در ناخودآگاهش اینطور پرورش یافته و نمی داند که چه می گوید. آدم های سمی اغلب خودشان می دانند چه رفتاری با بقیه دارند. اما ترجیح می دهند به رفتارشان فکر نکنند و عملا تلاشی هم برای تغییر آن نمی کنند.
من برای ساخت انگیزه و شور و شوق انجام کار، هزینه زیادی را تحمل می کنم و به تصمیم گرفتم از این به بعد اجازه ندهم آدم های سمی این هزینه را بر باد بدهند. وقتی نمی توانم رفتار آنها را تغییر دهم، پس باید تلاش کنم برخورد با آنها را به حداقل برسانم.
فعلا در حال تهیه لیستی از آدم های سمی اطرافتم بخصوص در محیط کار هستم. لیست جالبی خواهد بود.