نیما
نیما
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

ماندن یا رفتن؟

 عاقبت موندن
عاقبت موندن

همیشه توی این دو راهی بودم که بمونم یا برم، ریشه کنم یا به هنگام پاییز بریزم، حداقل برای من الان زندگیم چیزی شبیه برزخ شده؛ حتی تکلیفم با خودم مشخص نیست.

(چند کلمه را حذف میکند)




راجع به رفتن به یک جای دور و رویایی حرف نمیزنم، همین کار ها و فعالیت های روزانه منظورم بود، اصلا مثال خوبش همین ویرگول، نمیدونم بیخیالش بشم و برای همیشه برم یا بمونم هر از گاهی چیزی بنویسم، کاش میدونستم کجا موندن خوبه و کجا رفتن و حتی بعضی جاها چیزی میانِ این دو..

(برای سومین بار سه خط بالا را پاک کرده و دوباره با وسواس خاصی مینویسد)

خیلی وقته که از زمین و زمان گلایه دارم ولی تا میام بنویسمشون پشیمون میشم یا مینویسم و توئیت نکرده پاکشون میکنم.

(حدود 5-6 خط از درد و دل هایش را پاک میکند)

همین الان هم هزار بار با خودم کلنجار رفتم تا همین چند خط رو بنویسم، بیشتر متنی که نوشته بودم رو همین الان پاک کردم.

شاید همین چند خط رو هم همین الان پاکش کنم، (در این قسمت هم چند جمله گم شده است) نه بذار تا پاکشون نکردم منتشرش کنم، حداقل اینجا کسی منو نمیشناسه ...

(به فکر این است که به هنگام زدن دکمه ی انتشار نوشته از این نوشته پشیمان خواهد شد و باید سریع آن را پاک کند...)

دل نوشته
اومدم چند کلمه ای بنویسم زود برم. گیت‌هابم Github.com/iw4p
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید