سلام
من نه پزشکم و نه حتی توی دبیرستان یک خط از یه کتاب زیست شناسی خوندم.هر چیزی که توی این مطلب مینویسم صرفا یک تجربهنگاری از دوران ۳ ماهه من و بیماری یووئیت هست. انتشار این مطلب هم برام یک دلیل بیشتر نداره. اونم اینه که وقتی دکترا بهم گفتن چشمام دچار عارضه التهاب چشمی یووئیت شده، هر چه قدرکه تو گوگل سرچ کردم نتونستم کسی رو پیدا کنم که تجربش از این بیماری رو نوشته باشه. اما با سرچ انگلیسی "من یووئیت دارم" تونستم کلی آدم پیدا کنم که چشمشون این مشکل رو داره و مراحل درمان و بیماریشون رو با بقیه به اشتراک گذاشتن. از اونجاییکه عضو یک کامیونیتی بودن یا دیدن آدمهایی که مسیر مشابه رو رفتن به خودم دلگرمی میده، این مطلب رو منتشر میکنم.
صبح یه روز شنبه از خواب بیدار شدم. چشم راستم رو به سختی و با درد خیلی زیاد باز کردم. اول فکر کردم که حتما کار متوالی چند روزه و استفاده زیاد از لپتاپ باعث شده که چشمام درد بگیره. از اونجاییکه چند روز پشت سر هم پای لپتاپ بودم و شب قبلش هم دعوای مفصلی با دوستم داشتم کمی عصبی بودم. از جام پا شدم، چراغ اتاقم رو روشن کردم. با روشن شدن فضای اتاق، حس کردم چند تا میخ همزمان توی چشم راستم فرو کردن. سابقه نداشت که نور چشمم رو اذیت کنه. این رو هم ربط دادم به استفاده زیاد از لپتاپ و گریه شدید شب قبل. اما وقتی خودم رو تو آینه اتاقم دیدم، کم مونده بود از ترس سکته کنم.
چشم راستم یک باره قرمز و متورم شده بود. مطمئنم که هرگز چنین اتفاقی برای چشمم نیفتاده بود. و این اولین تجربه از قرمزی شدید چشم در من بود.
چشم راستم رو بستم ومثل دزدای دریایی، یه چشمی حاضر شدم. به سختی تپسی گرفتم و تمام راه چشمام و بسته بودم تا نور خورشید اذیتم نکنه.
به محض رسیدن به محل کارم، همکارام با تعجب پرسیدن که چرا انقدر عصبانی و من فقط تونستم بگم: دارم از چشم درد میمیرم. دورم جمع شدن و با دیدن اون حجم از قرمزی توی چشمم تعجب کردن.
نگاه کردن به صفحه گوشی و مانیتور واقعا عذاب آور بود. چشم درد حالا داشت تبدیل به سر درد میشد و من فکر میکردم که حتما تا شب خوب میشم.
تا شب خوب که نشدم هیچی، درد و حساسیت به نور بدتر هم شد. از خوش اقبالی من، شب با یکی از دوستام قرار داشتم که اتفاقا به تازگی عمل لازیک چشم انجام داده بود. با دیدن چشمام بدون معطلی گفت که باید همین الان بریم بیمارستان چشم پزشکی.
میتونم بگم اون شب آخرین شبی بود که چشمام میتونست به وضوح اشیا اطراف رو ببینه . ( البته تا الان که ۱ ماه از اونروز میگذره). دکتر شیفت اورژانس بعد از معاینه چشمام فرستاد تا برم اپتومتری. برای انجام اپتومتری ( از اینا که عکس نشون میدن باید بگی بالا، چپ و ...) توی چشمم قطره ریختن. دکتر اورژانس که البته اینترن بود نه دکتر، معاینم کرد. بهم توضیح داد که چشمم دچار التهاب شده و لازمه چند روز دارو مصرف کنم و بعد هم مثل یک نمونه آزمایشگاهی تازه کشف شده منو برد پیش متخصص شیفت شب.
متخصص شیفت شب، چشمم رو با دستگاه معاینه کرد و گفت: توی سن شما این نوع التهابات بعیده اما به هرحال رخ داده و با دارو خوب میشه.
یهو نمیدونم چرا خوشمزگی اینترن جان گل کرد و به دکتر متخصص گفت:ممکنه بیماریشون، ام اس باشه؟
نمیدونم شما چه حسی به شنیدن اسم ام اس دارید، اما من از شنیدن این جمله یخ کردم.
دکتر متخصص گفت: نه نمیتونیم اینجور راجع به بیمار نظر بدیم و بعد رو کرد به من و گفت شما برو و ۴ روز دیگه بیا و داروهات رو برای هر ۲ چشمت استفاده کن.
( وقتی توی پروسه درمان هستید، ممکنه خیلی حرفای ضد و نقیضی بشنوید و انواع و اقسام بیماریها رو بهتون بچسبونن. در این موارد ریلکس باشید و تا پیش دکتر فوق تخصص نرفتید، به هیچ وجه به حرفایی که میشنوید اهمیت ندید.)
دوستم که اون شب همراهم بود، داروهامو گرفت و از اون شب دارو درمانی شروع شد.
۲ تا قطره به اسمهای هومیدرین و بتازونیت. این قطره هومیدرین خیلی اذیت کننده بود. موقع ریختنش توی چشم، چشممو میسوزوند و دیدم رو به شدت تار کرده بود.
یادمه گوشی رو که دیگه اصلا نمیدیدم مگر در یک فاصله خاص، پلاک ماشینا که اصلا حرفش رو نزن. قیافه آدما از فاصله ۲۰۰ متری هم که نگم براتون.
خلاصه که دنیا کلا تار شد. این تاری دید شدید تا ۳ هفته ادامه داشت.
توی این ۳ هفته من ۲ بار به جراح و متخصص چشم مراجعه کردم.
بار اول دکتر بهم گفت که روماتیسم چشمی گرفتم و هیچ توضیح دیگه ای نداد. خب با شنیدن این اسم، اولین واکنش من شروع به سرچ کردن عبارت "روماتیسم چشمی" توی گوگل بود و چه چیزهای ترسناکی که دربارش نخوندم.
( همینجا یه گلایه بکنم از تولیدکنندگان محتوایی که برای سایتای پزشکی و سلامت و پابلیشرها مطلب مینویسن. کپی کردن از روی مطالب بقیه و ترجمه کردن مقالات دم دستی خیلی قدیمی توی هر حوزه ای، بیارزشترین و دم دستی ترین کاریه که یه تولید کننده محتوا میتونه انجام بده. حالا چه برسه به حوزه پزشکی که محتوا توی اون، مدام در حال آپدیته و پرسونای مخاطب شما بیمارانی هستند که با نگرانی در حال جست و جوی علل بیماری و راههای درمان هستند. )
(توصیه من به شما اینه که توی گوگل دنبال راههای درمان بیماری، علائم و عوارض نباشید و هرچیزی که خوندید رو به خودتون ربط ندید. بدن آدمها و شرایط جسمیشون با هم متفاوته. بهتره فقط از افرادی که بیماری شبیه به بیماری شما رو دارند بپرسید که پیش چه دکتری رفتند و شماره تماس و مطب پزشک معالجشون رو بگیرید. اگر از کسی که بیماری شما رو داره چیزهای ترسناک شنیدید، لطفا به خودتون نگیرید چون باز هم میگم بدن هر کس و شرایط بیماریش متفاوته و حتما همیشه افرادی وجود دارن که بیماری شما رو دارند و خیلی راحت دارن زندگی میکنن. )
بار دوم همون جراح و متحصص چشم، بهم گفت روماتیسم چشمی یا یووئیت یه بیماری خود ایمنیه و وقوعش خیلی وقتها علت خاصی نداره. البته اشاره کرد که چشمام بهتر شده و داروی هومیدرین رو برام قطع کرد. این دکتر بهم گفت که با قطع هومیدرین تاری دیدت بهتر میشه.
۳ روز از قطع قطره هومیدرین گذشت اما من هنوز تار میدیدم. دیدن نزدیک برام راحتتر ضشده بود اما دور هنوز برام تار بود.
ناچار دوباره آخر شب و به کمک دوستم، رفتم اورژانس و پزشک اورژانس بعد از معاینه گفت: التهاب، دوباره توی چشمت فعال شده . برام عکس O.C.T و اپتومتری نوشت و به صورت اورژانسی منو ارجاع داد به واحد فوق تخصصی یووییت.
این اتفاق پنج شنبه افتاد و من شنبه صبح زود رفتم برای عکس برداری از شبکیه ( O.C.T) و اپتومتری.
البته تنها رفتم و همین باعث شد استرس بگیرم. دیدن افراد مسنی که توی صف گرفتن O.C.T بودن و شنیدن جملاتی مثل: شبکیه چشمم پاره شده بود. به چشمم آمپول زدن و ... باعث شد به گریه بیفتم.
با خودم گفتم مگه من چند سالمه ؟ اینا که همه سنشون زیاده…
مدت زیادی نشستم تا نوبتم بشه. دستگاهی که باهاش عکسبرداری OCT انجام میشد یه دستگاه بود عین بقیه دستگاههای چشم پزشکی و اونقدرها که فکر میکردم ترسناک نبود. برای گرفتن عکس فقط لازم بود یه نور آبی داخل چشمی نگاه کنم تا دستگاه کار خودش رو انجام بده.
تار دیدن چشمام و عدم تواناییم برای انجام کارهای روزمره باعث شده بود که خیلی حالم بد باشه. برای رد شدن از خیابون توی شب خیلی مشکل داشتم مخصوصا اون مدتی که قطره هومیدرین مصرف میکردم. چونکه توی شب ماشینها با چراغ روشن حرکت میکردن و نگاه کردن به نور ماشینها برام سخت بود. شبهایی که بیرون بودم و میخواستم اسنپ بگیرم، سعی میکردم از کسی کمک بگیرم تا به من تو خوندن پلاک ماشین کمک کنه.
تار دیدن واقعا کلافه کننده شده بود و کسی هم بهم جواب درست حسابی نمیداد که این وضعیت تاری دید تا کی ادامه پیدا میکنه.
اون روز یادمه که از این وضعیت خیلی خسته شده بودم و بعد از خروج از بیمارستان کلی گریه کردم. همش با خودم فکر میکردم که اگه همیشه اینجور تار ببینم، چی میشه؟ کارم رو از دست میدم؟ بازم میتونم به محیط کار برگردم؟
توی این ۳ هفته این اولین باری بود که گریه میکردم. گریه کردن باعث شد تا چند ساعت خیلی تار ببینم و هی نگرانی من بیشتر و بیشتر میشد.
فردای اونروز وقت گرفته بودم تا برم پیش فوق تخصص یووئیت توی بیمارستان فارابی. اگه درگیر یووئیت شده باشید، حتما اسم دکتر ابراهیمی ادیب رو شنیدید. اینکه یه فوق تخصص توی یه بیمارستان دولتی، بشینه با بیمارش صحبت کنه و اون رو کامل در جریان وضعیت چشمیش و اقدامات بعدی بزاره واقعا تحسین برانگیزه.
توی بیمارستان فارابی رفتم توی بخش ویتره و رتین و اونجا منتظر موندم تا نوبتم بشه. قبلش لازم بود تا اپتومتری بدم. وقتی نوبتم شد برای بار چندم توی چشمم قطره چشمی ریختن. این قطره رو وقتی میریزن که قراره چشم رو معاینه کنن . اولش خیلی چشم رو میسوزونه اما بعدش سوزش از بین میره و چشم برای معاینه آماده میشه.
اول یه دکتر جوونتر چشمم رو با دستگاه معاینه کرد و ازم کامل شرح حال گرفت. پروندم رو پر کرد و منو فرستاد پیش دکتر ابراهیمی.
دکتر ابراهیمی دقیقا عین فرشته ها بود. آروم و مهربون. خیلی با دقت چشمم رو معاینه کرد. حتی وقتی بهش گفتم نور دستگاه زیاده خیلی با مهربونی عذرخواهی کرد و نور دستگاه رو کم کرد و بعد شروع به معاینه کرد. بعد از معاینه ازم پرسید که آیا علائمی از روماتیسم دارم؟ قند یا فشار خون؟ درد در مفاصل؟ و خب جواب من به همش منفی بود.
البته چند ماه قبل یه بچه گربه دستم رو چنگ انداخته بود که با مراجعه به انسیتو پاستور تمام ۳ مرحله واکسن رو دریافت کرده بودم. و این رو به خانم دکتر گفتم تا توی پروندم درج کنه.
نکته ای که وجود داشت این بود که یووئیت چشمی من از چشم راستم شروع شد و الان کاملا چشم چپم رو هم درگیر کرده بود.
دکتر بهم گفت که وقتی بیمارا برای بار اول دچار یووئیت میشن باید داروهاشون رو مصرف کنن تا خوب بشن. ممکنه که دیگه هرگز دچار التهاب چشمی نشن ممکنم هست که شرایط بدنشون جوری باشه که دوباره دچار التهاب بشن.
مسئلهای که منو اذیت میکرد تاری دیدم بود که دکتر بهم گفت تا زمان قطع داروهام و حتی مدتی بعد از اون ممکنه که همچنان تار ببینم و مشکلی چشمم رو تهدید نمیکنه چون التهاب چشمم در حال فروکش کردنه.
( یه چیزی داخل پرانتز بگم. توی پروندم توی فارابی، یه برگه بود که راجع به ایمونوکموتراپی نوشته بود. من لینک مطلبی که درباره اون توی اینترنت وجود داره رو میزارم تا خودتون بخونیدش. دکترم اون روز به من گفت که اگر باز هم التهاب چشمم عود کرد با اختیار و تصمیم خودم یکی از روشهای موجود برای درمان یووئیت رو شروع میکنیم و انتخاب روش درمان کاملا بستگی به شرایط و تصمیم خودمون داره.)
مطالعه در مورد "ایمونوکموتراپی"
نکته ای که دکترم بهش اشاره کرد این بود که باید زمان ریختن قطرههام رو کم کم، کم کنم و دستورش رو بهم داد بعد هم یه چند تا آزمایش خون برام نوشت تا از وجود بیماریهای دیگه توی بدنم مطمئن بشه.
فردای اونروز دوباره پیش یه دکتر فوق تخصص یووئیت نوبت داشتم. دکتر حاجی زاده. ایشون هم چشمام رو معاینه کرد و یه شرح حال کامل ازم گرفت. بعد از اینکه ماجرای گاز گرفته شدن توسط گربه رو برای خانم دکتر مطرح کردم، خیلی با دقت غدد لنفاویم رو معاینه کرد. خانم دکتر عکس شبکیه چشمم رو دید و بهم گفت که وضعیت چشمام در حال حاضر بهتر شده و التهاب در حال فروکش کردنه. ایشونم بهم گفتن که وقتی برای اولین بار کسی دچار التهاب چشمی میشه، باید تا زمان خوب شدن چشمش داروهاش رو مصرف کنه و اگر دوباره عود کرد اونوقت برای درمانهای بعدی اقدام میکنن. دکتر حاجی زاده هم دقیقا همون دستورات لازم برای کم کردن تایم ریختن قطرههام رو دادن و خیالم رو راحت کردن که جای نگرانی نیست.
میتونم به جرات بگم که ۲ تا پزشکی که پیششون رفتم خیلی مهربون و با حوصله بودن.
درست همون موقع که فکر میکردم درمان داره خوب پیش میره و همه چی روبه راهه، یه درد عجیب و آزار دهنده به سراغم اومد. کاسه چشمم و استخونهای اطرافش حتی تا پیشونم به شدت درد میکردند. از دکترم وقت مجدد گرفتم و با معاینه متوجه شدند که فشار چشمم خیلی بالا رفته.
این فشار بالای چشم، به خاطر مصرف طولانی مدت قطره بتازونیت چشمی بود. داروهام رو تغییر دادند و قطره ای هم برای فشار چشم برام تجویز شد.
چند روز بعد از شروع مصرف داروهای جدید، متوجه شدم یکی از چشمام یه سری نقطههای سفید توی هوا میبینه. با پرس و جو و سرچ متوجه شدم که به این اشکال شناور توی چشمم میگن مگس پران. از اونجایی که بعد از بالا رفتن فشار چشمم به شدت ترسیده بودم یک دکتر فوق تخصص یووئیت پیدا کردم و به صورت موازی پیش ایشون هم میرفتم. بعد از اینکه ماجرای دیدن مگس پران رو توی ویزیت به این دکتر گفتم، برام آنژیوگرافی شبکیه نوشتند.
از طرفی یک سری تست خون برام نوشته شد تا بررسی وجود روماتیسم هم توی بدنم تشخیص داده بشه. که آزمایشهای خون نشون داد روماتیسم توی بدنم وجود نداره و این التهاب فقط توی چشمم ظهور پیدا کرده. :(
بعد از تموم شدن مصرف داروهام رفتم بیمارستان نور و یک آنژیوگرافی شبکیه انجام دادم . که توش مشخص شد شبکیه چشمم مشکلی نداره.
در حال حاضر، اثری از التهاب توی چشمم نیست. اما به خاطر تاری دید و احساس گر گرفتگی توی چشم باید قطره اشک مصنوعی مصرف کنم چون چشمام دچار خشکی شده.
اگرچه تاری دید دور هنوز باهام هست اما خب چیزیه که هست و باهاش اوکیم. چون پزشکام بهم گفتن که دید چشمم مشکلی نداره اما به خاطر حمله ای که چشمام تحمل کردن و استفاده ۳ ماهه از انواع اقسام داروها، برگشت دیدم به حالت عادی زمانبر خواهد بود.
سعی کردم توی این محتوا، روند شروع بیماریم و بهبودش ( تا الان) رو با بقیه به اشتراک بزارم تا اگه کسی راجع به یووئیت سرچ کرد بین اون محتواهای وحشتناک و نا امید کننده گوگل، این تجربه واقعی رو بخونه تا نگرانیش کمتر بشه.
امیدوارم همه شاد و پر از انرژی و امید باشن و یادشون نره که خدایی اون بالا هست که
گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری