نمیتوانم بگویم چقدر در اول راه تغییر سخت است ، در کتاب اثر مرکب تغییر را مثل پرواز یک موشک به سمت ماه میداند " یک موشک همانند یک انسان مجبور است در ابتدا از سختی و سوخت زیادی برای خنثی کردن نیروی جاذبه / منطقه امن استفاده کند ولی به محض این که به مدار زمین رسید با اندک سوختی میتواند تا همیشه به همان سرعتش ادامه دهد "
کتاب اثر مرکب را کامل خواندم و امروز باید از اول به همراه عمل به چیز هایی که کتاب خواسته آن را دوباره بخوانم ، این کار به مراتب سخت تر از فقط خواندن کلمات است ! راستی وقتی به اواخر کتاب نزدیک میشدم متنی را خواندم که من را از نوشتن روزانه گزارش باز میدارد .
دارن هاردی ( نویسنده کتاب ) گفت : من با یکی از دوستان نزدیکم یک رابطه رقابتی و گزارشی ساخته بودم که در آن من هر هفته به اون گزارش کارهایی که کرده ام و کار هایی که باید میکردم را به همراه هدف هایم در بعد از ظهر یک شنبه ( جمعه خارجیا ) به دوستم گزارش میکردم و او من را قضاوت میکرد که آیا بازخورد من در آن هفته خوب بوده یا نه !.. من هم همین کار را برای او میکردم ، یعنی گزارش گرفتن از وضعیت هفته گذشته او .
بعد ها در همین کتاب هاردی میگوید که یک روز من چیزی برای گزارش نداشتم و دوستم با لحنی سخت به من گفت : لطفا اگر در هفته هیچ کار مفیدی انجام ندادی به من زنگ نزن ! همین حرف او من را مجبور میکرد که هر هفته یک کار با ارزش انجام بدهم .
کلمات زیبایی در این کتاب نوشته شده اما حقیقت این است که من مسئول بازاریابی این کتاب نیستم که بخواهم این همه در مورد یک کتاب گزارش دهم . بگذارید در مورد خودم نیز بگویم .
هفته من با عمل پدر بزرگم تمام شد ، ستون فقرات او به خاطر کار زیاد در گذشته دچار اسیب های جدی شده، به قدری که دکتر ها گفتند اگر تا عید عمل نشود قدرت راه رفتنش را از دست میدهد . آن ها فکر میکردند که پدر بزرگم راننده یک کامیون است ! چون همچین آسیبی فقط از رانندگان ماشین های سنگین که همیشه در حال تکان خوردن های شدید هستند امکان دارد .
من را بگو که فکر میکردم راه رفتن برایش خوب است ...
من وسط هفته ام را به خاطر یک لذت فانی از دست دادم ! در گذشته من زیاد بازی های کامپیوتری میکردم اما تا همین هفته پیش سال ها بود که من بیشتر از یک بازی ساده در کامپیوتر خودم چیز دیگری را نداشتم ...
میدانم ! میدانم !! بازی کردن مناسب سن من دیگر نیست اما حقیقت این است که همه ما در بخشی از زندگی خودمان قرق در چیز های بی ارزش میشویم . برای سن من بازی کردن ، همان چیزی است که هیچ ارزشی ندارد ! ممکن است برای زندگی شما چیزی وجود داشته باشد که ارزش این همه وقت شما را نیز نداشته باشد... آن را حذف یا کم کنید .
وقتی من متوجه شدم دارم به مدت 6 ساعت در پشت یک کامپیوتر بازی میکنم به خودم لعنت نفرستادم که چرا و چگونه منی که از بازی سال ها است نفرت دارم دوباره این گونه معتاد شدم ! به جای لعنت فرستادن از خودم پرسیدم که چه چیزی در وجود من کم است که بازی میتواند آن را به من بدهد !
انجام هر کار بیهوده ای که خودمان از بی ارزشی انجام آن کار خبر داریم فقط یک دلیل منطقی میتواند داشته باشد و آن هم کاستی در وجود خودمان است که انجام آن کار بیهوده به صورت کوتاه مدت آن شکاف یا کاستی وجود ما را پر میکند
من نیاز به پاداش داشتم ، وقتی کتابی به این سنگینی را در 2 روز خواندم کسی به من پاداشی نداد ! چه مالی چه معنوی . همین باعث شد من وارد بازی شوم و وقتی وارد بازی شدم و دیدم که نفر اول بازی در معرض دید دیگر بازیکن ها قرار میگیرد من نیز سعی کردم به نفر اول برسم .. بار ها نفر اول شدم و این حس زیبا را دوباره دوباره همانند یک معتاد خواستار شدم .
من اعتیاد به ورزش ، درس ، کتاب و یا حتی موفقیت نداشته ام! بلکه اعتیاد به یک بازی بی ارزش پیدا کردم که من را فقط در همان دنیای خیالی با ارزش نشان میداد .... وقتی بازی را خاموش میکردم دچار یک حس بی ارزشی میشدم که به من میگفت تو هیچ ارزشی نداری ( این همان شکاف احساسی من بود ) و من برای پر کردن این شکاف مجبور بودم دوباره بازی کنم .
بعضی وقت ها در حالی که دیگر حال بازی را نداشتم باز هم این کار را ادامه میدادم !
به خدای خودم سوگند که این دنیا پر از تله های است که در آن از ضعف هایی که ما و روح ما دارد استفاده میشود تا سازندگان تله ها را غنی کنند ! حتی در این بازی ها از بازیکن ها پول دریافت میکنند ! برای لباس شخصیت های بازی ، نقشه ها ، شکل ماشین ها و یا حتی برای رقص شخصیت ها ... اگر در زمینه مدل سازی 3D و بازی سازی اندک تجربه ای داشته باشید خوب میدانید که ساختن این چیز ها نهایتا 1 الی 2 روز زمان میبرد .
بازیکن های این بازی ها برای هر لباس ، رقص ، نقشه و .... چیزی حدود 5 الی 50 دلار پرداخت میکنند . خوش به حال سازندگان این بازی / تله ها ....
البته خوش به حال آن بازیکن هایی که شاید در روز یک ساعت بازی میکنند و با همان یک ساعت خود و کمبود های خودشان را بدون هیچ اعتیادی بر طرف میکنند . کتابی سنگین را خواندم ! افرین به خودم !! بروم و نیم ساعتی بازی کنم و از بازی کردن لذت ببرم . ( در این میان نیم ساعت من را نیز در تصویر زیر ببینید .. )
این بازی خیلی وقت است در کامپیوتر من نصب است اما میتوانم به شما بگویم که 50 ساعت از وقتی که برای این بازی گذاشته ام مال همین هفته است ! من مجبورم که این اشتباهات را بگویم زیرا این گزارش من به شما و از طرفی به خودم است ، هیچ کسی دوست ندارد به خودش دروغ بگوید.
هر وقت این 200 ساعت را میبینم یاد دوره تک تیر اندازی ارتش آمریکا میفتم ، در یک مقاله خواندم که برای تبدیل شدن به یک تک تیر انداز 200 ساعت که در یک دوره 3 یا 6 ماه گذرانده میشود نیاز است .
200 ساعت یعنی اماده شدن من برای یک کنکور ( هرچند رشته من کنکور ندارد ) یا قبول شدن در سامانه جهانی ارزیابی زبان انگلیسی یا همان IELTS !!! حال که بیشتر فکر میکنم سرزنش کردن که هیچ حتی کتک خوردن من در این شرایط جایز است .
باز خوب است که این بازی مقدار زمانی که من صرفش کرده ام را میگوید ، مگر نه آن مردمی که وقتشان را نه 200 ساعت بلکه 1000 ساعت صرف چیز هایی بی ارزشی میکنند که خودشان هم خبر ندارند چه میکنند ؟ آن ها چطوری میخواهند بفهمند که روزشان ، هفته شان ، سالشان و یا حتی عمرشان چگونه گذشته ؟
من دوست دارم طراحی را یاد بگیرم ، طراحی مداد را بیشتر از همه دوست دارم .... دلم میخواهد طراح گرافیک شوم و در آینده یک شغل فریلنسینگ ( شبیه همان شغل ازاد خودمان است ) داشته باشم . دلم میخواهد من و گروهم با هم دیگر شروع به طراحی و جان بخشی به ایده هایمان کنیم ! جالب است حال که شغلم را نوشتم احساس میکنم هدفم از قبل واضح تر و شفاف تر شده .
دیگر بس است ، حالم دارد از این همه م نابعی که دارم و قدرشان را نمیدانم دارد بهم میخورد ! من ساعت ها آموزش نرم افزار های با ارزش مثل 3Dmax ، فتوشاپ ، افتر افکت و.... را دارم ولی هیچ یک را نگاه نمیکنم ! چرا ؟ چرا قلم و کاغذ من روی میز دارد خاک میخورد و من هنوز شروع به کشیدن نکرده ام ؟ من منتظر که هستم ؟ خدا ! نکند معجزه میخواهد بشود و آن فیلم ها خود به خود دیده و من در این نرم افزار ها ناگهانی زبردست شوم ؟!
نه خیر از این خبر ها نیست ! من در هفته بعد میخواهم یک نقاشی زیبا در گزارشم باشد ، نقاشی همانند همان نقاشی هایی که در اینستاگرام دیگران میکشنند ! همان طرح هایی که وقتی به آن ها نگاه میکنم حس زیبای مثل همان حس نفر اول شدن درون بازی ها به من دست میدهد ! اما این بار کور خوانده اید ای تله ها ! من خوب میدانم دیدن اینستاگرام مثل دیدن ماشین زیبا و اخرین مدل از پشت شیشه های یک گالری ماشین های لوکس است . من آن ماشین را میخواهم نه فقط نگاهش را ، من آن غذای خوش مزه را میخواهم نه فقط بو یا عکسش را . من دیدن موفقیت خودم را میخواهم نه دیدن موفقیت دیگران را .
میخواهم از اعتیاد خودم سوء استفاده کنم ! پاداش را وقتی میگیرم که کار با ارزشی انجام داده باشم و به حدی میگیرم که دوباره بتوانم آن کار با ارزش را بکنم :)
دیگر نوشتن کلمات بس است ، همه این ها وقتی با ارزش میشوند که من در هفته بعد چیز های با ارزشی برای ارائه کردن داشته باشم .
منتظرم باشید ، سام .