تصویر اول: اسرائیل مشغول نسل کشی فلسطینیان است، بی وقفه و بدون توجه به هیچ یک از معیارهای حقوق بشری و حتی قوانین جنگی. این ماشین کشتار روی یک ایده اصلی سوار است: سرزمین مقدس متعلق به یهودیان است و یهودیان بنی اسرائیل از دیگران برتر اند. همین ایده همه آن کشتار را در نگاه مردمان اسرائیل توجیه می کند.
تصویر دوم: "کشور مال حزب اللهی هاست" از تریبون رسمی حکومت فریاد می شود. بیان صریح همه سیاست ها و رویه های حاکم بر کشور. این سیاست ها هم بر یک ایده اصلی استوار است، حزب اللهی ها -آنگونه که خودشان این واژه را معنا می کنند- برتر از دیگر مردمان این سرزمین اند.
این دو تصویر کاملا شبیه هم اند اگرچه بازیگران اصلی آنها رو در روی هم قرار گرفته باشند. آنها با همه اختلافی که با هم دارند به این پرسش بنیادین پاسخ مشابهی می دهند: آیا انسانها همه باهم برابر اند؟ پاسخ هر دو گروه منفی است و با این پاسخ منفی به یکباره زیر پای همه اصول حقوق بشر را خالی می کنند. البته هر دو گروه می گویند " ما حقوق بشر را قبول داریم اما..." اما مشکل دقیقا بر سر همین "اما" است. هرگونه استثنا یا تبصره ای روی برابری همه انسان ها، همه حقوق بنیادین آدمیان را بی معنا می کند. چرا که این "اما" ها را اصحاب قدرت تعیین می کنند. کافی است به اندازه سر سوزنی اندیشه برابری انسان ها نزد جامعه ای شکاف بردارد، کافی است مردمانی قومی را، یا پیروان یک دین خاصی، جنسیتی یا نژادی را اندکی و فقط اندکی برتر بدانند، یا نه حتی گونه ای از موجودات عالم را -مثلا ماهی شاخدار کف اقیانوس ها را- مستحق مجازات یا نابودی بپندارند، آنگاه اصحاب قدرت از همان سر سوزن هزاران جنازه عبور خواهند داد و همه مخالفان خود را به جرم ماهی شاخدار بودن!! تار و ومار خواهند کرد.
باورهای برتری جویانه نتیجه ای جز کشتار و ظلم ندارد. هیچ اندیشه برتری جویانه ای بخشش و کمک به دیگران را تئوریزه و ترویج نکرده است. همگی در کار توجیه کشتار بوده اند و البته باور به برابری انسان ها قدم اول جلوگیری از این نوع ظلم هاست، اگرچه که کافی نیست. باور به برابری یک سنجه مهم در ارزیابی جریان ها و ایدئولوژی هاست و نتیجه عملی آنها را آشکار می کند. ایده های برتری جویانه چه مذهبی باشند چه ضد مذهبی، چه نژادی باشند چه جنسیتی یا قومیتی، همگی در نهایت به نقض سازمان یافته حقوق بشر ختم می شوند، حتی اگر لفظ حقوق بشر و آزادی لقلقه زبانشان باشد. بنابراین پرسش درباره باور به برابری انسان ها از همه گروه ها و جریان ها و ایده ها، نه تنها پرسشی روشنگرانه است، بلکه یک کنش ضد خشونت هم محسوب می شود.
اما برابری کافی نیست. باید برای جان انسان و حقوق بنیادین انسان هم احترام قائل بود. برابر دانستن انسان ها در ارزانجانی هم روی دیگر جنگ و خونریزی است. پس پرسش دوم این است: آیا جان انسان، در ذات خود برای شما مهم است؟ این پرسش اگرچه در ابتدا خیلی ساده به نظر می رسد اما پاسخ آن اصلا ساده نیست. اندیشه ای که جان انسان را ارزان می پندارد و در راه هدف خود مردمان بی گناه و حتی پیروان خود را دسته دسته به کام مرگ می فرستد و آنچنان که استالین می گفت آنان را کود پای درخت ایدئولوژی خود می پندارد، نسبتی با صلح و آرامش ندارد.
بی پرده و بی تعارف باید گفت که بدون برابر دانستن انسانها و محترم شمردن حقوق آنها، دم از صلح و آرامش زدن بی معنی و دروغین است. نزاع بر سر سرزمین فلسطین قرن هاست که بین برتری جویان مسلمان و مسیحی و یهودی ادامه دارد و تا وقتی در بر پاشنه برتری جویی بچرخد، این جنگ نیز ادامه خواهد داشت. در داخل ایران نیز تا زمانی که گروه های برتری جو میدان دار باشند، برابری همه ایرانیان را نفی کنند، عده ای حزب اللهی ها را صاحب کشور و جمعی فلان خاندان را مالک کشو بدانند، امید آرامش و صلح نمی توان داشت و بدون آرامش توسعه ممکن نیست. برابری خواهی مرز مهمی است که اندیشه های توسعه گرا را از اندیشه های تخریب گر جدا می کند. باید این مرز بدرستی شناخت و با طرح مداوم دو پرسش بنیادین بر آن پای فشرد.