اکنون که اندک تب و تاب انتخابات مجلس هم فروکش کرده و نتایج آن مشخص شده لازم است با دقت بیشتری به بازخوانی آنچه رخ داد پرداخته شود. چرا که انتخابات هرچقدر هم کم رقم و بی اثر عرصه بروز کنش های سیاسی مختلف از نیروهای سیاسی موجود در کشور است و ظرفیت و داشته های آنها را هم پیش چشم همگان قرار می دهد. برای بررسی بهتر است رفتار این نیروها جداگانه بازخوانی شود.
1) پوزیسیون
جناح اصول گرا که قدرت را در دست دارد بر خلاف دوره یازدهم که با لیست واحد در انتخابات بی رقیب شرکت کرده بود، این بار با فرمان انتخابات رقابتی رهبری وارد فاز رقابت درون جناحی شد اما نتیجه یک نزاع سخیف و مبتذل بود. لیست های رنگارنگ با اسامی شبیه هم و بی معنا و اشتراکات فراوان. نزاعی که با افشاگری علیه یکدیگر آغاز شد و با ادبیات سخیف چنار و پاچناری به پایان رسید. به زبان ساده آنها یک انتخابات سیاست زدایی شده را روی پرده بردند. البته با کارگردانی حساب شده ای که عامدانه انتخابات را به فرآیند توزیع رانت در قبال کسب حمایت تبدیل کرده است به طوری که در شهرستان ها نامزدها رسما بر سر اینکه کدامشان رانت بیشتری را می توانند جذب کنند به رقابت می پردازند.
نتیجه این ابتذال البته در نتایج مشخص شد. رای نفر اول پوزیسیون در انتخابات خبرگان تهران نزدیک به 500 هزار نفر کمتر از رای احمد جنتی به عنوان سر لیست اصولگرایان در انتخابات سال 94 بود. یعنی ریزش چشمگیر از هسته سخت حامیان پوزیسیون. در انتخابات مجلس هم اگرچه آرای قالیباف ریزش 60 درصدی داشت اما چیزی به آرای رقیب او یعنی نبویان و افزوده نشده بود و نبویان هم رایی کمتر از سال 94 کسب کرد. راهبرد سیاست زدایی و پهن کردن سفره توزیع رانت نه تنها بر حامیان جریان حاکم نیفزوده، بلکه بیشتر باعث ریزش و استهلاک سازمان رای آنها شده است. از سوی دیگر توان اداره کشور و حل مسئله را از آنها گرفته و منجر به جذب نان به نرخ روز خوران به بدنه حاکمیت شده است.
2) اپوزیسیون منفعل
جناح اصلاح طلب در این انتخابات هم مانند دو انتخابات پیشین به دو جریان مشارکتی و غیر مشارکتی تقسیم شد. جناح غیر مشارکتی با علم به اینکه در این دوره هم خبری از موج اجتماعی شب انتخاباتی نخواهد بود، ترجیح داد وجهه خود را خراب نکند و جناح مشارکت جو هم با همین پیش فرض اما برای بسته نشدن امکان حضور در انتخابات های آینده ترجیح داد که هر طوری شده شرکت نماید.
این دو طیف البته علی رغم همه اختلاف ها در یک موضوع اتفاق نظر دارند و آن هم عدم تمایل به احیای امر سیاسی است. یک طیف بدون خلق هیچ گفتمان و ائتلافی صرفا یک لیست شب انتخاباتی ارائه کرد و طیف دیگر هم بدون اینکه زمین بازی انتخابات را به چالش بکشد صرفا از انداختن رای در صندوق خودداری کرد. به بیان دیگر راهبرد کلان این جبهه حضور در میدان سیاست زدایی شده است. با این تفاوت که عده ای معتقد اند باید منتظر موج آرای سلبی بنشینند تا آنها را به داخل ساختار ببرد و عده ای دیگر معتقد اند باید در صورت عدم وجود این موج هم در این میدان بازی کنند تا شانس موج سواری از آنان سلب نشود.
عدم تمایل و جسارت در احیای امر سیاسی در اظهارات رهبر این جناح مشخص است. او مانند یک شهروند عادی تصمیم گرفته است که در انتخابات رای ندهد. بدون اینکه مسئولیتی در قبال احیای امر سیاسی برای خود متصور باشد.
پیش از ادامه بحث لازم است منظور خود را از امر سیاسی بیان کنم. مراد من از امر سیاسی ساختن ائتلافی حول محور منافع یا موضوعات چالش برانگیز جامعه است. در واقع جریان های سیاسی باید در مواجهه با مسائل حکمرانی، راه حل هایی را ارائه کنند و این راه حل ها را از یک سو به زبان منافع اقشار مختلف ترجمه کرده و ائتلاف سازی کنند و از سوی دیگر آن را تبدیل به یک سیاست حاکمیتی کنند. برای مثال یکی از بحران های کنونی حاکمیتی ایران، بحران صندوق های بازنشستگی است. احیای امر سیاسی در این زمینه یعنی ارائه یک راه حلی که افقی از حل یا کاهش بحران را نشان دهد و با روشن کردن برندگان و بازندگان این راه حل از اقشار جامعه برای نقش آفرینی در قدرت یارگیری کند و راه حل خود را در مقابل راه های نیروهای سیاسی دیگر قرار دهد.
به این معنا هیچ یک از جناح های سیاسی اصول گرا (پوزیسیون) و اصلاح طلب (اپوزیسیون منفعل) به دنبال احیای امر سیاسی نیستند و یا جسارت آن را ندارند. حتی طیف مدافع عدم مشارکت هم (علی رغم شعار اصلاحات جامعه محور) تلاش نکرد با طرح پرسش های بنیادین و برجسته کردن مسائل و راه حل های ممکن، برندگان و بازندگان هر راه حل را مشخص کرده و نیروهای سیاسی حاضر در بازی را به چالش بکشد. وجود ائتلافی از نیروها و اقشار اجتماعی که خواسته مشخصی دارند و روی راه حلی به اجماع رسیده اند به راحتی توسط حاکمیت قابل نادیده گرفتن نیست. حتی اگر آنها را در انتخابات بازی ندهد.
اما غیر از این دو نیروی سیاسی یک نیروی دیگر هم هست که نباید از نظر دور داشت.
3) اپوزیسیون فعال
جریان هایی که مواضع صریح ضد پوزیسیون دارند و انتخابات را تحریم کردند شامل سه جریان اند. جمهوری خواهان داخل با محوریت تاجزاده، جمهوری خواهان خارج از کشور که با نام همگامی نیروهای جمهوری خواه فعالیت می کنند و جریان سطلنت طلب با محوریت رضا پهلوی. تحولات پس از جنبش مهسا نشان می دهد که جریان سلطنت طلب بلیت خود را سوزانده و دیگر حمایتی را از سوی کشورهای غربی جلب نمی کند. پایگاه گستره ای هم در داخل ندارد. اما دو جریان جمهوری خواه علی رغم اینکه سعی کردند با به چالش کشیدن نحوه ی برگزاری انتخابات و تحریم آن ائتلاف سازی کنند اما هنوز نتوانسته اند یک برنامه یا راهبرد سیاسی ارائه کنند که منجر به تامین خواسته های آنان شود. حصر و حبش شدید چهره های شاخص داخل و عدم وجود چهره های کاریزماتیک در خارج از موانع اصلی آنهاست.
به طور خلاصه می توان گفت که احیای امر سیاسی برای نیروهای مختلف ناممکن شده است. در پوزیسیون هیچ نشانه ای از تغییر رویه دیده نمی شود. در بین اپوزیسیون منفعل هم جسارتی برای احیای امر سیاسی و خروج از دوگانه "پای صندوق برویم / پای صندوق نرویم" دیده نمی شود. اپوزیسیون فعال هم حداقل فضا و امکان کنش گری را پس از انتخابات از دست داده است.
نتیجه این شرایط هم بروز دوره ای شورش و خشم اجتماعی، سرکوب و ناامیدی و سکون است. این روند به اداره ناپذیری کشور و نهایتا فروپاشی می انجامد. مگر اینکه یکی از نیروهای سیاسی بتواند از وضع فعلی خود خارج شود و طرح قابل قبولی برای خروج از این وضعیت ارائه دهد یا جریانات پوپولیستی ظهور کنند و بر امواج نارضایتی سوار شوند. به زبان ساده یا می توانیم امر سیاسی را احیا کنیم یا گرفتار فروپاشی و جولان پوپولیست ها خواهیم شد.