منتشر شده در مجله «چشم انداز ایران» شماره 103 خرداد 96
پیروزی حسن روحانی در انتخابات 92 را اصلاح طلبان گام اول نامیدند تا با همان آرایش به سوی مجلسین –که گام دوم خوانده شد- خیز بردارند و اکنون پس از پیروزی نسبی در 94 اسب خود را برای گام سوم شوراهای شهر زین کرده اند. در این میان میتوان پرسید که این گامها به کدام سو روانند و سرمنزل مقصودی که اصلاح طلبان مردم را به گام زدن در راه آن فرا میخوانند کدام است؟ از منظر دیگر میتوان پرسید اکنون چه تغییری در راهبرد و تاکتیک اصلاح طلبان نسبت به سالهای پایانی دهه هفتاد (که همه این نهادها در اختیار آنان بود اما کامیاب نشدند) ایجاد شده است که می توان دوباره به آنان اعتماد کرد؟
این پرسشها پرسشهای بنیادینی هستند که اگر پاسخ روشن داده نشوند در آیندهای نه چندان دور به صورت نقدهای جدی در بطن جامعه شکل میگیرند که در آن شرایط پاسخ به آن و اقناع بدنه حامیان اصلاحات کار آسانی نخواهد بود. پرداختن به این پرسشها البته نتایج دیگری هم دارد: حرکت با چشمانی بازتر و سازماندهی بهتر جریان اصلاحات و اعتمادسازی بیشتر آنان در حاکمیت. در این نوشتار سعی خواهد شد به این پرسش پاسخ داده شود که اصلاح طلبان در دوره پسا احمدی نژاد چه تغییری کردهاند و راهبرد آنان چه می تواند باشد؟
1- آرمانهای اصلاح طلبی در گذر زمان تغییری نکردهاند. همان آرمانهای 76 و حتی همان آرمانهای مشروطهاند. «حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش»، «توسعه و پیشرفت کشور» و «گسترش عدالت اجتماعی». اما برای رسیدن به این آرمانها ملت ایران تلاشهای فراوانی کرده است و راه درازی پیموده است. یکی از این تلاشها اصلاح طلبی در دهه 70 شمسی است. اصلاح طلبان دهه هفتاد برای اولین بار در تاریخ مشروطه نه با کودتا و جنگ کنار رفتند و نه سقوط کردند. آنان با انتخابات کنار رفتند و برای اولین بار هم در تاریخ مشروطه دوباره با انتخابات به عرصه قدرت بازگشتند. این موقعیت منحصر به فردی است که باید قدر آن را دانست و برای اصلاح رویههای گذشته از آن بهره جست.
2- راهبرد اصلاحطلبان در دوره ریاست جمهوری سید محمد خاتمی بنا بر نظریه سعید حجاریان «فشار از پایین و چانه زنی از بالا» بود. این راهبرد، راهبرد جنبشهای اجتماعی و جریانات سیاسی است که خود را بیرون از دایره حکومت و قدرت تعریف میکنند. آشکار است که این راهبرد برای اصلاح طلبان عملیاتی نبود چون نه آنها یک جنبش اجتماعی به معنای اخص آن بودند و نه خود را بیرون از حاکمیت تعریف میکردند. از این رو در این وضعیت تناقضآمیز نه در ساماندهی فشار اجتماعی موفق بودند و نه توانستند خود را به عنوان بخشی از حاکمیت تثبیت کنند.
تجربه سالهای 84 و 88 تحولخواهان را به 92 رساند. زمانی که تصمیم گرفتند از رفتارهای جنبش گونه فاصله بگیرند و نقش «یک جناح حاکمیت» را بازی کنند. آنان همزمان سعی کردند کانال گفتگو و نه چانه زنی را با دیگربخشهای حاکمیت بگشایند. ایفای نقش به عنوان یک جناح سیاسی در انتخابات 94 تکمیلتر و پختهتر شد و راهبرد جدید در درون اصلاحات نیز تثبیت گردید.
3- در راهبرد جدید اصلاحطلبان سهم خود را ایفا کردند و روشهای به دور از تنش را برگزیدند و اجرا کردند و در قامت یک جناح از حاکمیت ظاهر شدند اما در قبال این گامهای به پیش آمده طرف مقابل به پس رفت و نه تنها در باز شده گفتگو را ارجی ننهاد بلکه محدودیتهای بیشتری بر رهبر اصلاحات اعمال کرد. اکنون باید پرسید آیا این راهبرد جدید به بن بست رسیده یا راهی می توان باز کرد؟
اگر بپذیریم که کانون راهبرد جدید «گفتگو» است، پس هر راه حلی که فاقد این عنصر باشد عملا بازگشت به گذشتهای است که گمشده همه راه حلهایش «گفتگوی موثر» بین طرفین دعوا بوده است. نتیجه گذشته امروز پیش روی ماست. بازیهای[1]«برد-باخت»ی که در نهایت نتیجهای بهتر از «باخت-باخت» نداشتند. پس ضرورتا راهبرد آینده باید مبتنی بر بازی «برد-برد» باشد تا به سرانجام خوشی برسد.
4- بازی درست اصلاح طلبان در 92 و 94 تاثیرات مهمی در عرصه کنش سیاسی کشور داشته است. یکم بخشهایی از اصولگرایان متوجه شدند که «بازی انتخابات» جدی است و تلاشها برای برهم زدن این بازی (مانند رد صلاحیت و ممنوع التصویری و ...) دیگر کارگر نیست و آنها باید در این «بازی» مشارکت فعال داشته باشند تا به مراکز قدرت دسترسی یابند. دوم آشکار شدن امکان بازی «برد-برد» در داخل و خارج است. پیروزی روحانی در انتخابات 92 و برجام نمونههایی از بازی «برد-برد» داخلی و بین المللی بودند که در آنها هیچ یک از طرفین احساس شکست و تحقیر نکردند و نتیجه را پذیرفتند. دستاورد سوم کنش درست اصلاحات، آشکار شدن این موضوع مهم بود که کلیاتی هست که جناحهای مختلف میتوانند روی آنها توافق داشته باشند و آنها را به عنوان «منافع ملی» بپذیرند و این کلیات را فراتر از رقابتهای انتخاباتی قرار دهند.
این دستاوردهای ارزشمند راه جدیدی باز کرده است که همان بازی«برد-برد» یا تعامل سازنده بین طرفین است. به زبان ساده تر می توان از گشوده شدن راه های گفتگو بین بخشهای مختلف جامعه و ساختار سیاسی برای رسیدن به یک توافق راهبردی سخن گفت. در واقع اصلاح طلبان برای گفتگو با هسته قدرت تلاش کردند اما اکنون امکان گفتگو با بخشهای مختلفی از ساختار سیاسی و جامعه را پیدا کردهاند.
5- در شرایط کنونی اصلاحات به عنوان یک نیروی موثر سیاسی و اجتماعی که حسن نیت خود را ثابت کرده است این فضا را در اختیار دارد که با طیف وسیعی از کنشگران از سنتی تا مدرن و از راست تا چپ به گفتگو بنشیند. رهبر این جریان هم که مبتکر ایده «گفتگوی تمدنها» است میتواند با سامان دادن یک «گفتگوی ملی» اجماعی را بین نیروهای مختلف سیاسی و اجتماعی البته نه برای همبازی شدن بلکه برای توافق بر روی «قواعد بازی» ایجاد کند. قواعدی که حرکت کشور به سمت توسعه پایدار را که لازمه تداوم حیات ایران و ایرانی است را ممکن کند.
این گفتگوها در چند سطح می تواند برقرار شود: سطح اول سطح سیاسی است. امروز اصلاح طلبان در مجلس امکان گفتگو با اصولگرایان معتدل را دارند و میتوانند از این فضا برای یافتن بستر مشترک همکاری و رقابت سیاسی سالم استفاده کنند. اگر چنین تعاملی به صورت موثر شکل بگیرد بی شک یکی از تعیینکنندهترین عوامل در شکل گیری آینده نظام و کشور خواهد بود.
در سطح دوم اصلاح طلبان میبایست مستقیما و بدون واسطه نظر و تحلیل خود را به گوش بزرگان حوزه و روحانیت برسانند و دغدغههای ایشان را بشنوند. سالهاست که اصلاحات از طریق بولتنهای بنیادگرایان به اهل حوزه شناسانده شده است. شنیدن تحلیل اصلاح طلبان از اوضاع کشور و آینده آن میتواند تغییرات مهمی در تصمیمات این بخش مهم جامعه و قدرت ایجاد کند. حمایت حوزه از تحول در شیوههای مدیریت کشور می تواند دست دولتمردان را در حل مشکلات بازتر کند.
سطح سوم بدنه تحولخواه و مدرن جامعه ایران است که نیازمند یک افق مشخص و برنامه عملیاتی روشن هستند تا کنشهای خود را در راستای توسعه کشور و بسط خواستها و ارزشهای خود سامان دهند و در این مسیر در ورطه تفرقه و ناامیدی در نغلطند. گفتگوی مداوم رهبری جریان اصلاحات با بدنه برای هدایت حامیان اصلاحات از یکسو و شنیده شدن دغدغههای آنان در راس اصلاحات بسیار حیاتی است. گفتگویی که باید فراتر از پیامهای شب انتخاباتی باشد. چرا که این پیام ها اگرچه مردم را پای صندوق بسیج می کند اما پس از انتخابات سازماندهی حمایت و همراهی عمومی پشت منتخبین به دلیل قطع ارتباط رهبری اصلاحات و جامعه اتفاق نمی افتد و همین موضوع باعث کاهش کارایی و توان پیشبرد برنامه ها از سوی منتخبین میشود.
بخشی از بدنه اجتماعی تحول خواه ایران همراه و همفکر جریاتن اصلاحات است اما بخشی از آن رویکردها و دیدگاههای متفاوتی نسبت به اصلاح طلبان دارد. این بخش که میتوان آنها را «تحول خواهان خارج از دایره حاکمیت» نامید همواره از سوی حکومت به عنوان تهدید شناخته شدند و زیر فشارهای سنگینی قرار دارند. برقراری گفتگو بین اصلاح طلبان و این تحولخواهان-که شامل فعالان حقوق بشر، فعالان ملی مذهبی و آزادی خواهان سکولار میشوند- هم میتواند ظرفیتها و توان اجتماعی آنان را در مسیر توسعه پایدار- و نه تقابل فرساینده با حکومت- قرار دهد و هم صدای آنان را از تریبونهای رسمی به گوش جامعه و حاکمیت برساند و فشار و هزینههای سنگین این بخش از تحول خواهان را بکاهد. در شرایط کنونی که برخی از چهره های شاخص اصلاحات پس از 88 خارج از دایره قدرت قرار گرفتند زمینه این ارتباط بسیار مهیا است و از این وضعیت می توان فرصتی برای تعامل هرچه بیشتر نیروهای تحول خواه ایران ساخت.
راهبرد «گفتگوی راهبردی» میان همه کنشگران جامعه ایران برای دستیابی به «قواعد مشترک بازی سیاسی و گردش قدرت» روشی آزموده نشده در تاریخ تحول خواهی ایرانیان است و تجربیات گذشته ضرورت پیگیری این حلقه گمشده تاریخ مبارزات آزادی خواهانه ملت ایران را عیان میکند.
[1] واژه «بازی» در این نوشته به اشاره به نظریه «بازی ها» یا Game theory دارد. در این نظریه کلیه روابط اجتماعی در قالب انواع بازی تحلیل می شوند.