دل نوشته ی عبدالمجید پورسعید مدیرعامل بانک ایران زمین، برای پویش پیک زمین
روز آفتابی درخشانی است. از شهر بیرون زدهام و خود را به دشتی فراخ رساندهام که چند درخت سبز و سر به آسمان ساییده را بر سینه خود نشانده است. درختان از شکوه و شکوفه سرشارند. کمی آن طرف تر جویبار نجیبی آهسته زیر لب آواز میخواند و مؤمنانه از قلب دشت میگذرد.
آرامم...
به درخت ایمن تکیه دادهام و با تمام وجود به نیایش عاشقانه زمین با معبود گوش میسپارم: «الهی مرا ببین که به عشق تو و بندگانت دوباره جان گرفتهام. این برخاستن سبز را از من بپذیر.»
ناگهان پرندهای کوچک از شاخه میپرد. به سمت دشت میرود. به سمت زمین؛ زمین زنده، زمین سبز، زمین پرتپش، زمین صبور و پرورنده تر از آغوش پرمهر مادر. پروردگار من! زمین تو چقدر زیباست و انسان چه خوشبخت است که این گستره پر مهر سبز را تجربه میکند.
زیبای پرشکوه!
من بعد از خداوند، از تو نفس میگیرم و با تو سبز میشوم.
وطنم، خانهام، آرامشم، ایمانم و آرزوهایم در تو استقرار یافتهاند. تو گهواره هنوز و همیشه انسانی. آیا من میتوانم فرزندی شایسته با نگاهی بیدار و مسؤول برای تو باشم؟! فرزندی که با عشق از مادر بی همتایش مراقبت میکند؟!
خودت می دانی من همین یک زمین و همین یک «تو» را دارم. ای موهبت جلیل پروردگار مهربان من!