معصومیت دو چشم داشت
گلوله ها با دیدنش به رقص آمدند
خون به آسمان رفت،
اما برنگشت...
خون بر چشمان خدا پاشید
خدا دستهای روی ماشه را دید
همه دستشان را بر پشت پنهان کردند
اما خدا آن دست ها را دید
آن دست ها و همه ی آن نعره ها و خشم ها...
چه چشم های معصومی،چه چشم های معصومی
که در انتظار گلوله ها هستند
گلوله ها روح ندارند
آنها از انگشت روی ماشه فرمان می گیرند
چشمها و گلوله ها حتما باز هم همدیگر را ملاقات می کنند.این رسم خاندان اسلحه ها و موشک هاست
خدا اما دست های روی ماشه ها را از یاد نمی برد
و همه نعره ها و حتی سکوت ها را
چشمان خدا پر از خون است...
#کیان_پیرفلک