به نام خدا
استاد مصطفی ملکیان در سخنرانی که در این لینک پیاده سازی شده و قابل دسترسی است(ارائه شده در فصل نامه اطلاعات حکمت و معرفت،تابستان۱۴۰۱) بیان می کند که همه ما به واسطه محاسبات عقلانی یا انتخاب زیست اخلاقی ،دو رسالت مهم در زندگی بر عهده خود خواهیم داشت.او بخشی از مشکلات جامعه در طول جاده زندگی را به مسائل کلان برمیگرداند؛ از ظلمها، بیعدالتیها ،نابسامانیهای سیاسی و همه آن کلان مسئلههایی که نیازمند آن هستیم نسبت به آنها بی تفاوت نباشیم و در راه اصلاح آنها در جامعه بکوشیم. اما این کوشش استراتژیک، کلان، کلی و مهم، هرگز کافی نیست. علاوه بر این تلاش، ما باید یک کار دومی هم انجام دهیم و آن اینکه بیل و کلنگ دست بگیریم و به قدر توان برای اصلاح از پایین جامعه و کاهش آثار و تبعات آن مسئلههای کلان در کف جامعه بکوشیم که استاد در اینجا از آن به ضربه گیرهایی برای زندگیخود و دیگران یاد می کند.
با توجه به تقسیم بندی بسیار مناسب استاد ملکیان از موضوع رنج ها و در واقع مسائلی که بشر به آن مبتلاست، حیفم آمد که نمودار این دستهبندیها را در این مطلب ارائه نکنم لذا در این بخش ابتدا نموداری از عناوین مطرح شده در این مقاله را ترسیم نموده ام.
همانطور که ملاحظه می کنید استاد ملکیان ابتدا با دسته بندی رنج های بشر به دو گروه رنج های گریز پذیر و رنج های گریز ناپذیر ،برای حل هر یک از این نوع رنج ها به تشریح همه ی راه حل های ممکن می پردازد.ایشان ابتدا رنج های گریز پذیر،یعنی رنج هایی که بشر می تواند برای از بین بردنشان کاری کند را به چند دسته تقسیم می کند:
رنج های اقتصادی،سیاسی، اجتماعی و...،
رنج های بیماری و...،
رنج های عاطفی،
رنجهای حاصل از عذاب وجدان
در همین راستا مصطفی ملکیان پنج حوزه ی عملی برای پرداختن به حل رنجهای قابل حل بشر پیشنهاد می کند:
روانشناسی و روان درمانگری
فلسفه
آموزه های ادیان الهی و بزرگان دین
ادبیات جهانی
آموزه های عرفانی
همچنین او ساحت رنج را به سه سطح تقسیممی کند:
رنج خود درد،رنج دوام درد،رنج پیامدهای درد
و در ادامه به خوبی تشریح می کند که در برابر رنج های گریز پذیر،نباید با تسلیم شدن،صرفا دعا کردن و یا صرفا همدردی کردن با دیگران مواجه شد.
استاد ملکیان دومین نوع رنج را رنج های گریزناپذیر می نامد.یعنی آن رنج هایی که برای آنها هیچ راه حلی نداریم.مثلا مرگ عزیزان را چگونه می توان مانع شد؟پس راه حلی باید یافت که نه خود عامل رنج،بلکه نحوه مواجه ی تاب آورانه مقابل رنج را به ما نشان دهد.
او این نوع از رنج را با دو راه حل مواجه می داند:
راه حل های این جهانی
راه حل های آن جهانی
راه حل های این جهانی شامل موارد زیر است:
انسان از طریق رنجمی آموزد،پس این یک فرصت برای یادگیری است.
رنج تو را اصلاحمیکند،پس این یک فرصت برای اصلاح است.
منش آدمیدر رنجساخته می شود،پس همین الان زمان ساخته شدن است.
ما از طریق رنجبه فضیلت همدردی با دیگران میرسیم:این سطح از فضیلت را چه کسی می تواند به دست آورد؟پس این یک دست آورد گرانبهاست.
اگر رنجنباشد ما به درک خوشی و لذت نمی رسیم،چگونه لذت را می توان فهم کرد،جز با درک اضداد آن یعنی رنج ها و دردها؟
رنجبردن شرط لازم برای رسیدن به خوشی و لذت است.یعنی به دست آوردن خوشی و لذت ،رایگان و بدون سختی و رنج ممکن نمی شود.
راه حل های آن جهانی که استاد ملکیان دسته بندی می کند نیز دو بخش است:
راه حل هایی از ادیان شرقی
راه حل هایی از ادیان غربی(ادیان ابراهیمی)
ادیان شرقی تناسخ و پذیرش رنج،به عنوان عقوبت گناه در زندگی های پیشین و تکامل روح را مطرحمی کنند.
ادیان غربی نیز راه حل های زیر را مطرح می کنند:
آزمایش الهی خواندن رنج:اگر در آزمون سربلند شویم،ارتقاء می یابیم.
رنج ابزار نزدیک شدن به خدا
چون به خدا نزدیک تر شده ای:هرکه در این بزم مقرب تر است...
رنجوسیله استکمال
حتما رنجما حکمتی دارد
عوض نیکوخیربردن در آخرت در برابر رنج
رنج ابزار دور ماندن از گناه
مکافات دانستن رنج
جمع بندی و تحلیل:
اگر بخواهیم موضوع اصلی این مطلب را نه رنج، بلکه راه حلهای مقابله یا واکنش به رنجهای زندگی و اصلاح اجتماعی بدانیم ،میتوان گفت که در این مطلب به شکل جامعی انواع رنجهای بشر و اشکال واکنش هایی که انسانهای مختلف به آن دارند دستهبندی شده است.
اما چه اتفاقی میافتد که یک انسان یکی از این راهها را برای مقابله با رنج برمیگزیند و آیا راه حلی که انتخاب کرده درستترین راه برای اوست؟ مثلاً کسی که در افسردگی فرو رفته است و تصمیم میگیرد برای فرار از درد و پاک کردن رنج دست به خودکشی بزند کجای داستان قرار دارد؟جامعه ای که در افسردگی جمعی و ناامیدی فرو رفته است چه راه حلی برای خود خواهد یافت؟
نکتهای که در این متن به نظر میرسد به آن توجه کافی نشده است این است که بشر عموماً برای یافتن راه حل مقابله با رنج خود دست به انتخابهای غلط میزند. مثلاً چه تعداد از مردم از روانشناس و روان درمانگر برای حل سادهترین مسائل ارتباطی خود که در آن به عمیقترین مشکلات دچار شدهاند مراجعه میکنند؟
برای راه حل های دیگری که مطرح شده نیز اینچنین است. مثلا چقدر از افرادی که دچار رنج عمیق می شوند به سوی مسجدی یا معبدی می شتابد تا از روش ادیان الهی برای کاهش رنج خود استفاده کنند؟و اتفاقا چقدر از مردم بیشتر از خدای ادیان دور می شوند؟
چه تعداد از مردم به هنگام رنجها به دنبال راه حل میروند و آن را مییابند و چه تعداد در انفعال و افسردگی به سر میبرند؟اینکه آمار خودکشی روز به روز رو به افزایش است ،برای مثال در استانی مثل کرمانشاه یا ایلام که بعضاً گفته میشود رتبه یک جهانی را در خودکشی کسب کرده اند،یک نمونه نزدیک و ملموس است که نشان میدهد بسیاری از مردم در انتهای انفعال و بی راه حلی به سر می برند.بنابراین به نظر می رسد که راه حل دیگری هم باید این وسط وجود داشته باشد و آن راه حل چیزی نیست به جز اشکال مختلفی از «مددکاری» .یعنی انسانهایی که به دنبال یافتن انسانهای دارای رنج بشتابند آنها را به درستترین مسیر و راه حل هدایت کنند.و گروه هایی که خود را سازماندهی کنند و به اصلاح وجهت دهی جامعه بشتابند.
در مسائل کلان نیز اینچنین است.مردم خودشان به سویی حرکت نمی کنند.مردم سمت و سوی صحیح را نمی شناسند.توده های مردم ،تا بانگ طبل و صدای شیپوری به آنها جهت ندهد ،نه برای اصلاح مسائل کلان جامعه که نیازمند جریان سازی و فعالیت مدنی است حرکت می کنند و نه حتی جز در فروتر رفتن در نیازهای شخصی خود قدمی بر می دارند.و به همین خاطر است که به سادگی و تحت تاثیر احساسات و پروپاگاندا قرار میگیرند،در حالی که تا پیش از آن شاید حتی طور دیگری می اندیشیدند.
می توان گفت که بزرگترین مشکل جامعه ما چه در سط کلان و چه در سطح خرد « نداشتن شیوه عملیاتی و سازمان کافی برای جهت دهی مردم به سمت اصلاح جامعه است»، که من از آن به «نقصان در وجود برنامه برای جامعه سازی عملیاتی» یاد میکنم و در انتهای اینمطلب سعی میکنم که بیشتر به آن بپردازم.
نقدی که در این مقاله به روشنفکران در رابطه با عدم پرداختن به حل رنج های دیگران و صرفا پرداختن به مسائل روشنفکری کلان توسط مصطفی ملکیان مطرح شده است،نقد صحیحی است.اما صحیح تر از آن این پرسش است که آیا از میان این همه فلسفه ورزی و مباحث روشنفکری و حتی منبر و موعظه و...که لااقل توسط دو جریان روشنفکری و مذهبی حولمسائل روز مطرح می شود،و هزاران دانشجویی که روزانه در دانشگاه ها از اساتید بنام این کشور می شنوند و می آموزند در عمل هیچخیری برای جامعه خلق می شود؟! یا صرفا بت های دانش آموخته و توهم آگاهی است که در جامعه خلق می شود،در حالی که آموخته هایشان نهایتا بتواند اثر فردی مختصری ایجاد کند،اما این حقیقت تلخ را بپزیریم که اینگونه نمی شود جامعه سازی کرد،بلکه همه باید یادبگیرند و رسالت عقلانی و اخلاقی خود بدانند که آچار و پیچ گوشتی به دست بگیرند و به سراغ رنج دیگران بروند و به درمانگری و مددکاری و حل آسیب ها و مشکلات بپردازند و در سطح کلان نیز با تشکیل نهادهای قدرتمند مدنی سعی کنند با نیروی عقلانیت و سازماندهی و جهت دهی به جریان های روشنفکری و افراد دغدغه مند ،به اصلاح در ارکان مختلف جامعه مشغول شوند.
با سپاس از استاد عباسعلی منصوری،برای راهنمایی به خوانش این متن.
پ.ن:
شاید در ده ها سال اخیر سازمان دهی هایی با این مدل شکل گرفته باشد،اما به جرات می توان گفت یکی از مترقی و پیشرفته ترین نهادهای مردمی قابل مطالعه ای که در این سالها در کشور ما شکل گرفته است که هم به دنبال جامعه سازی و هم به دنبال باز کردن گره های خرد و کلان زندگی مردم بوده است،جمعیت امداددانشجویی مردمی امام علی (ع) می باشد که تاکنون متاسفانه قدر آن هرگز دانسته نشده است .