هواللطیف
یکی از اساسی ترین مشکلات ما انسان ها،ضعف در ادراک صحیح مسائل،آنگونه که هستند،می باشد.
این مشکل باعث شده است از کوچکترین مسائل روزمره شخصی تا کلان ترین مسائل سیاسی،اجتماعی و...را نتوانیم به خوبی بشناسیم و تحلیل کنیم،که با این حالت،امید به حل مسائل و مشکلات، خیالی بیش نخواهد بود.همیشه مشت های ما گره کرده است ولی نه به سمت درست مسئله ،بنابراین از مطالبه گری های ما همچیززیادی عایدمان نمیشود.
به راستی مشکلات بزرگ ،ریشه ای و اساسی ملت ما چیستند؟که اینگونه روز به روز همه با هم به سوی اضمحلال پیش می رویم؟
سعی می شود طی چند مطلب پیوسته بخشی از این مسائل که به زعمنویسنده،ریشه ای تر از سایر مسائل هستند تبیین شوند.
واقعیت این است که ما،تحت تاثیر یک سری از مشکلات ریشه ای فرهنگی هستیم که یکی از آنها نوع برداشت ما از مسئله ی دین است. تصور کنید یک عالم پزشکی،نسخه ای برای درمان نوعی از بیماری بپیچد،ولی آن نسخه در سیر تاریخی دست به دست شدن تا رسیدن به ما،دچار تغییرات اساسی شود،در حالی که همچنان فرم نسخه دارد،و بیماران را می فریبد.
دین را در یک تعریف،شامل اعتقادات،اخلاق و شریعت می دانند.اما در واقع مجموع دین،با همه این مشخصات،بایداثر و نتیجه و خروجی مشخص داشته باشد،وگرنه نسخه ای بیهوده و بدون کارکرد است.حال باید پرسید که کارکرد دین چه می تواند باشد؟
در مدیریت یک اصطلاح وجود دارد به اسم kpi و kri،یا شاخص کلیدی عملکرد و شاخص کلیدی نتیجه. در مسیر دستیابی به اهداف ،یکسری شاخص داریم که نشان دهنده حرکت و فعل ماست،اما یک سری شاخص هم داریم که نشان میدهد ما از این حرکت و فعل چه نتایج و ثمری به دست آورده ایم .
اگر ساحت کارکرد دین را در دنیا و در آخرت بدانیم،یا حتی اگر آخرت را هدف نهایی دین تصور کنیم،باید دین در این حوزه ها بتواند اثر بخش باشد وگرنه نسخه ای بی کارکرد و بدون اثر است.
مثلا اگر به متون اصیل دینی،به عنوان اولین منبع برای تفسیر دین رجوع کنیم،کتابی چون قرآنتکلیف را روشن کرده است:
«ما پیامبران را با کتاب و میزان فرستادیم؛لیقوم الناس بالقسط...»
پس می توان ادعا کرد که یکبعد فلسفه ارسال رسولان الهی برقراری عدالت بر روی همین زمین بوده است.
باز در کلام پیامبر است که من برای به کمال رساندن مکارم اخلاق فرستاده شده ام.پس این نیز یک هدف اساسی در ارسال رسول خاتمو دین آخر بوده است.
همچنین اگر تاکیدات قرآن بر نماز را مبنی بر اهمیت بالای این رفتار در دین بدانیم، در بعد معنوی نماز به عنوان یک رابطه فیزیکی با دنیای متافیزیک(ارتباط با خدا)،بیشتر با تعداد رکعات ارزیابی می شود،در حالی که کمتر کسی را می توان یافت که در نمازش ارتباط بدون انقطاعی با طرف گفتگو(خدا) داشته باشد،چه رسد به آن ارتباط عمیقی که در نماز الگوهای دین(رسول خدا و معصومین) وجود داشته است.پس اگر کارکرد دین را در همین سه مقوله بررسی کنیم،یعنی عدالت،مکارم اخلاق و ارتباط عمیق با خداوند ،باید دید که جامعه اسلام زده ی ما این موارد چقدر پر رنگ هستند.
این در حالیست که شاخص ارزیابی دینداری در جامعه ی امروز ما،نه اخلاق است و نه عدالت،و نه حتی درک صحیحی از معنویت عمیق وجود دارد، و هر فردی می تواند با رعایت دقیق و کامل همه ظواهر شریعت،و رعایت مناسک گوناگون مذهبی،که روز به روز در کنار شریعت فربه تر می شوند، انسانی دیندار محسوب شود ،در حالی که در بعد فردی از صفات متعالی اخلاقی تهی است و از کنار انواع ظلم ها و بی عدالتی ها هم بی تفاوت عبور می کند و هیچ اثری از معنویت هم به او نمی رسد.
آنچه که امروز مشکل اساسی ملت ماست،فربهی و لاغری ارکان مختلف دین است،جایی که اخلاق،به حاشیه رفته است،ولی شریعت اصل ،و رد شدن از خطوط قرمز آن بزرگترین معصیت شمرده شده است و همین باعث شده فطرت حقیقت بین انسان ها،نازیبایی خلاء اخلاقیات را لمس کند و از آن بیزاری بجوید و به همین دلیل رکن اعتقادات هم کاملا در میان مردم رنگ باخته است.
و شاید بتوان گفت که ماشین دین در طول تاریخ آنقدر درگیر کشف درستی و غلطی احکام شریعت شده است که روز به روز دکان آن بزرگتر شده و اخلاق و عدالت و انسانیت و مهر که فریاد همیشگی اولیای الهی بوده است روز به روز کمرنگ وکمرنگ تر شده است.
شاید اگر قدرت در جامعه ی ما به جای فقها،در دست علمای اخلاق بود،دکان اخلاق رونق بیشتری داشت و اعتقادات هم در قلب ها استوارتر می شد و مردم هم اینقدر از شریعت ،حتی با وجود خطاهای غیرعقلانی که بدان راه یافته،بیزار نمی شدند.
اگر دروغ در عمل بزرگترین گناه بود،ریا تعزیر می شد،نامهربانی زندان داشت...
اگر ،اگر،اگر....
باید مسئله را درست بشناسیم و مشکل را در جای خود اصلاح کنیم،وگرنه محکوم به تکرار رنج های تاریخی خود هستیم.
جعفر دانش پرور