همین دو گل طارمی اگر چند ماه پیش بود اشک در چشم مردم جاری می کرد اما این روزها عده ای از باخت تیم ملی شادند.چه تفاوتی بین این دو حال ما وجود دارد؟
یکچیزی در ما تغییر کرده است .دروغ است اگر بگوییم ته دل آنکس که شادی می کند از این شکست شاد است.آنچه که او را به شادنمایی می کشاند خشم است،برونداد همه ضربه هایی است که به روح و روانش وارد شده است و هیچ راهی برای برون ریزی آن ندارد.واکنش به اشتباهات حاکمیت است و انتظار از همه مردم (از جمله تیم ملی) که با تمام وجود از حاکمیت برائت بجویند.
من هم فکر میکنم حاکمیت آنطور که خودش مدعی است اوضاع را در آخر جمع می کند،اما آنچه در بین ملت باقی می مانند مشت هایی تا ابد گره کرده از خشم است که روزی بر سر عاملان این وضعیت خراب خواهد شد.
از شادی بعد از شکست تیم ملی بترسیم،از روزی بترسیم که عده ای از مردم، از احساس «بی چاره گی»برای بمب افکن های B52 با شادی دست تکان دهند.
به نظرم هر ایرانی باید امروز تصمیم بگیرد که تا کجا میخواهد پیش برود؟ لازم میدانم باز هم یادآور شوم که ما هشتاد میلیون نفر هستیم.یعنی هشتاد میلیون رای و نظر که هیچ کدام حق نداریم برای دیگری تعیین تکلیف کنیم که او چگونه بیندیشد،وگرنه یک دیکتاتور کوچک خواهیم بود که جز خودش حاضر نیست کسی را ببینید.می توانیم و باید با هم در کف کوچه و بازار به گفتگوبنشینیمو تلاش کنیم همدیگر را قانع نماییم اما هیچ کس نباید ،و نمی تواند وجود دیگری را نفی کند. وجود میلیون ها میلیون معترض را با برچسب عده ای مزدور و عامل بیگانه و...کتمان کند یا وجود میلیون ها طرفدار نظام را با برچسب مزدور نظام و...نفی کند.آنها هستند و وجود دارند.مانند همین بازیکنان تیم ملی که حاضر نشدند قید جامجهانی را بزنند.مانند بسیاری از مردم که گوشه ای نشسته اند و تماشاچی این میدانند.آری ،آنها وجود دارند.
امروز حتی مذهبیون طرفدار نظام هم به نحوی به وضعیت موجود معترضند ولی با فرافکنی حاضر نیستند لااقل بخشی از مسئولیت اینوضعیت را بپذیرند و این یعنی هرگز به راه حلی برای این بحران نخواهند رسید.از آن طرف هم عده ای با این تصور که تمام مردم خواهان انقلابند،جو عمومی جامعه را به کل هشتاد میلیون نفر تعمیم می دهند،در حالی که شاید تنها یک صندوق رای عادلانه بتواند وزن کشی مناسبی از دورافتاده ترین نقطه ها تا قلب پایتخت برای رسیدن به رای وخواست مردم داشته باشد. باید پذیرفت که همه معترضین هم مثل هم نمی اندیشند.از آنان که حاضرند دست به اسلحه ببرند تا آنها که کنشی در حد استوری و ...دارند و هرگز حاضر نیستند پای در کف سرخ خیابان بگذارند و...از آنان که خواهان تغییر حکومتند تا آنها که به یک اصلاحات ساختاری راضی می شوند.
همه باید تصمیم بگیرند تا کجای داستان می خواهند به پیش بروند. طرفداران نظام باید از خودشان بپرسند آیا در بزنگاه های سخت که مردم خیابان ها را به دست بگیرند،حاضرند اسلحه به دست بگیرند ومانند پلیس ولباس شخصی ها و... به معترضین شلیک کنند؟ معترضین چطور؟ آیا حاضرند تن به این کار دهند؟ انتهای آنچه پیش روی ماست همین است و ما مردم میان دو لبه قیچی افراطیون تکفیری شبهه مذهبی ،و نان دلارخورده های طرفدار جنگ ایستاده ایم که می خواهند ما را در کف خیابان به جان هم بیندازند. ما باید تصمیم بگیریم تا کجای داستان می خواهیم به پیش رویم؟و اگر حاضر نیستیم تن به این نوع از خشم و برادر کشی بدهیم پس به دنبال راه حل های دیگری باشم و با پرهیز از هرگونه خشونت از این افق ترسناک دور شویم و نگذاریم نبرد تن به تن بین ما ایرانیان شکل بگیرد.مذهبیون انقلابی بدانند با سکوتشان در برابر هر گلوله ای که به ناحق جان کسی را بستاند مسئولند.فراموش نکنند که علی(ع) کسی بود که میگفت شمشیرم اگر در چند نسل بعد دشمنم یک نفر صالح ببینم هرگز او را نخواهد کشت.فراموش نکنیم که هر گلوله ای که شلیک میشود مشخص نیست به قلب کیان و کیان ها می رسد یا بر قلب آنکس که تو کافر و مزدور و...می پنداری.فراموش نکنند که این خشونت را گشت ارشادی ها شروع کردند و هر گز مشخص نیست چه کسی آن را پایان می دهد.
در هر خشونتی اگر مصلحی وارد نشود شاید تا ویرانی کامل هرگز به پایان نرسد. امروز همه باید بر سر دوستانشان فریاد بزنند و آرامشان کنند،چرا که فریادشان بر سر طرف مقابل هیچ اثری نخواهد داشت.
در واقع هر کس باید اسلحه قبیله خودش را از دستش بگیرد. معترضین دوست دار ایران هم بایستی تا می توانند تلاش کنند خشونت پرهیزی را ترویج کنند و جا را بر کسانی که قدرت اثر بخشی اعتراض مردم را با آوردن گلوله به وسط میدان از بین برده اند تنگ کنند.
از این موج که میرود دریاها وجنگل ها و دشت هایمان را سرخ کند به خدا پناه می بریم.