چه باید کرد؟
این روزها عده ای از ائتلاف انقلابیون حرف می زنند،و چشمشان به کسانی است که رهبران خود خوانده حجم عظیم خشم فروخورده سالهای سال یک ملت شده اند. و هیچ کس نیست که با درک جامعی از واقعیت مسائل ایران،بدون هیجانات انقلابی و احساسی به دنبال یافتن یک راه حل واقعی و ممکن برای پرسش«چه باید کرد»باشد.
فکر میکنم برای یافتن پاسخ پرسش چه باید کرد باید یک سری پرسش دیگر مطرح کنیم و بدون سوگیری متعصبانه به پاسخ آنها بیندیشیم که تصویر ذهنی ما از واقعیت امروز ایران کمی شفاف تر شود:
* آیا من حاضرم بپذیرم که یک هشتاد میلیونم مردم ایران هستم و رای و نظر من به همین اندازه حق اثر دارد؟
* آیا می پذیرم که بخش بسیار زیادی از مردم ایران هم رای من نیستند و دموکراسی به شعار نیست و من نمیتوانم مثل یک دیکتاتورکوچک آمدن کفخیابان برای انقلاب،یا حتی دفاع از نظام و...را با تکفیر دیگران برآنها تحمیل کنم؟
* آیا میدانیم که خیلی از جریان های طرفدار نظام همینگونه به مسئله نگاه می کنند و خون هر کس که مثل آنها نیندیشد را حلال می شمارند؟ و همچنین بسیاری از مخالفان نظام، و این دو سبکفکری دقیقا از یکجنس هستند؟
* آیا این حقیقت را می پذیریم که بخش بسیار زیادی از مردم طرفدار نظام، همسفره با نظام،کارمند نظام،و بی تفاوت به هرگونه انقلاب هستند؟
*آیا این حقیقت را می پذیریم که بسیاری از مردم ایران به سیم آخر زده اند و در آستانه یک جرقه ی ممکن برای زیر میز هرگونه بازی زدن هستند؟
* آیا به پاسخ این پرسش فکرکرده ایمکه اگریک روز کنترل از دست نیروهای نظامی رسمیوغیر رسمیخارج شود و خیابان به کنترل بخشی از مردم درآید راه حل نظام چه خواهد بود؟مردم مخالفی که دیده نمی شوند(توسط نظام) در برابر مردمی همسو با نظام که باز دیده نمی شوند(توسط مخالفان نظام) با همدرکفخیابان چه خواهند کرد؟
* آیا امثال مسیحعلی نژاد و پهلوی و...نمیدانند که هیچ حکومتی با کمتر از دریای خون حاضر نیست کنار برود؟پس چرا وعده پیروزی امروز و فردا میدادند و جوان مردم را جلوی گلوله می انداختند؟مسلما آنها به خون بیشتر نیاز دارند و انقلابی وار،فقط میگویند به خیابان بریزید.مثل کربلای ۴ و ۵ ...و بسیاری از عملیات های ایران که نه روینقشه و برنامه که روی دوش شهدای بیشتر برنامه ریزی می شد.
* آیا تاکنون به این فکر کرده اید استراتژی نظام که در برابر آمریکا با شعارهای آمریکای جهانخوار و مرگ بر این و مرگبر آن حاضر نیست در برابر نظامهای اصطلاحا قلدر غرب به مذاکره تن دهد ،با دیدگاه عده ای که نظام را استکبار مطلق و پاسخ آن را فقط مشت های گره کرده می دانند و به تقابل با آن می پردازند و هر کس که سمت مذاکره را بگیرد محکوم می کنند چه شباهت هایی دارد؟
* اگر با نگاه تاریخی-مذهبی به ماجرا نگاه کنیم به نظر شما الان عصر یزید شراب خوار میمون باز است؟! که باید با خون و قیام او را رسوا کرد؟یا عصر معاویه ،استاد بزرگ تظاهر و ریا ؟ یا حتی عصر مامون و حکومت سیاست مدارش؟یا هیچکدام از اینها وعصر رساندن نظام اسلامی به دست امام زمان؟!
* چرا در طول تاریخ ائمه معصوم (ع) به انقلاب های کوچک و بزرگ برخی یارانشان پاسخمنفی میدادند؟
* استراتژی پیروز کدام است؟
* آیا می دانید اینکه دیگری را بی شعورطرفدار نظام،مزدور نظام یا مزدور آمریکا،مزدور این طرف و آن طرف می خوانیم و با بی طرف و بی شرف گفتن ،یا منافق و...خواندن دیگران باعث می شویم بخش زیادی از جامعه به سکوت و انفعال فرو برود و مانع شکل گیری یک دیالکتیک مردم-مردم سازنده می شویم ؟که لااقل شکاف های دو قطبی بین مردم عمیق تر از این نشود؟ شکاف خطرناکی که ممکن است در میان نگاه تماشاچی های روی سکو(برخی مسئولین و افراطیون مملکت، و دوستانشان در کاخ سفید و...که دو لبه یک قیچی هستند) شاهد نبرد خونین گلادیاتورهای ایرانی در وسط میدان باشیم.نبردی که در آن پیروز میدان بازنده است.آنکس که میکشد بازنده است، آن کسکه اعدام میشود بازنده است، و این یک بازی باخت باخت تمام عیار برای پسران و دختران ایران است. «وسط بازی» که به معنی منتظر جهت باد ایستادن است،و یا کسانی که سکوت کردند تا ببینند چه می شود که آن سمتی جهت گیری کنند داستانش با کسانی که نمیخواهند وارد بازی های ناسالم دو طرف بشوند متفاوت است.اینکه بسیاری از مردم دنبال یکراه حل سوم هستند و سمت هیچ کدام از جریان های فکری که این مدت راه افتاد نایستادند واقعیت بخش بزرگی از جامعه ماست .
گزاره های « همه مردم خواهان انقلابند» و یا « مردم در راهپیمایی طرفداران نظام شرکت کردند، پس همه طرفدار نظام هستند» هر دو گزاره های کاذبی هستند که افتادن در ورطه آنها مانع یافتن هرگونه راه حل جامع میشود.
« قشر خاکستری جامعه سکوت کردند چون همه می ترسیدند» یک نتیجه گیری غلط است.
اما «مردم خواهان تغییر هستند ولی تا وقتی ندانند به چه چیز جدیدی قرار است برسند هرگز مشارکت جدی نخواهند داشت» به نظر می رسد یک نتیجه گیری درست باشد.
اینکه «بالاخره یک چیزی می شود بهتر از این چیزی که هست» یک فریب بزرگ است که از عدم توانایی در پاسخ به اینکه «برنامه بعدی شما چیست »نشأت می گیرد.
اینکه «نظام تغییر می کند و اوضاع مردم "حتما" درست می شود» یک نتیجه گیری صرفا صحیح نیست،بلکه در شرایط کنونی جامعه ،بیشتر غلط به نظر می رسد.
عدم توجه به بستر فرهنگی عمومی ملت ایران و عدم پایبندی عامه مردم به وجدان کاری،دگرخواهی ،روحیه مطالبه گری و عدالت طلبی،ارزش بی نهایت قائل شدن برای محیط زیست،دشمنی با دروغ،ریا و نفاق و...مانع تغییر در سرنوشت ما مردم ایران میشود،حتی اگر تحت حکومت رسولی از سوی آسمان باشیم.
حالا باز می پرسیم که چه باید کرد؟
- آیا نظام رفتنی است؟چگونه قرار است برود؟کی فکر میکنید می رود؟ اگر رفتنی است برنامه جایگزین را چه کسانی می خواهند بنویسند؟برندهای مورد حمایت غرب؟سلبریتی ها؟نخبگان سیاسی و دانشمندان علوم اجتماعی،اقتصادی و...؟
- و آیا نظام رفتنی نیست؟اگر نیست چه کنشی بهترین راه حل برای کنشگری با یک نظام است که مثل خیلی از ما فکر نمیکند و مدتهای بسیار طولانی وجود خواهد داشت؟خروجکامل از حاکمیت؟یا در بستر رودخانه کنشگری مدنی در دل صخره و سنگ جاری شدن و خشک شدن و باز جاری شدن و باز جاری شدن؟
جعفر دانش پرور