شاید نیاز به توضیح نباشه که انتقاد برای خالی کردن فشار روانی (یا اصطلاحاً برای خنک شدن دلمون) معمولاً اصل مشکل رو برطرف نمیکنه. در واقع، این نوع انتقاد که بیشتر جنبهی تخریبی داره (حتی اگه بدون توهین و تحقیر باشه)، اگه مشکل رو بدتر نکنه، نهایتاً یه آرامش موقتی برای منتقد داره و بس!
من تا قبل از آشنایی با تعریف درست انتقاد سازنده، فکر میکردم که چنین انتقادی حتماً باید در کنار بیان مشکل، یه راهحل ساده و عملی هم ارائه بده، طوری که فرد مورد انتقاد بتونه بلافاصله ازش استفاده کنه و مسیر بهتری رو در پیش بگیره. فکر میکردم که اگه طرف مقابل یا مشکل رو از اساس قبول نداشته باشه، انتقاد کردن بیفایدهست. یا اگه مشکل رو قبول داره اما راهحلش رو نمیدونه، فقط ارائهی راهحل میتونه انتقاد رو سازنده کنه.
از اونجایی که هر انتقادی که راهحل نداشت رو غیرسازنده میدونستم و فکر میکردم فقط باعث تضعیف روحیهی طرف مقابله، معمولاً ترجیح میدادم اصلاً انتقاد نکنم. یا اگه انتقاد میکردم، بعدش از کارم پشیمون میشدم! شما هم احتمالاً موافقید که پیدا کردن ایراد خیلی راحتتر از حل کردنشه! بارها شده که به یه مشکل برخوردم، ولی چون فکر میکردم انتقادم سازنده نیست، کلاً بیخیالش شدم.
اما وقتی با مدل همبرگری انتقاد آشنا شدم، فهمیدم که حتی اگه برای یه مشکل راهحلی نداشته باشیم، اگه اون رو درست بیان کنیم، باز هم میتونه سازنده باشه. این مدل باعث میشه فرد مورد انتقاد نهتنها مشکل رو جدیتر بگیره، بلکه انگیزهی بیشتری برای حلش پیدا کنه. حداقلش اینه که مطمئن میشیم حرفمون شنیده شده و طرف مقابل بهش توجه کرده.
میخواستم دربارهی ویژگیهای این همبرگرِ انتقادی بیشتر توضیح بدم، ولی دیدم که دو هفته پیش @Hamvaar.cowork توی این لینک مفصل بهش پرداخته و تصویر زیر هم خیلی گویاست.
