لینک هایی که در ادامه این یادداشت می بینید، نشان می دهد که این داستان، مروری بر یک فرایند علمی است و البته به نظر من تا حدی هیجان انگیز. از آن جهت که اهمیت توجه به ابطال پذیری علم را نشان می دهد و شامل تمامی مراحل فرضیه، آزمایش، انتشار، فرضیه جدید، آزمایش، انتشار نقد و استرداد انتشار اولیه است. این داستان را می شود از جنبه های متفاوتی بررسی کرد. در این نوشته، به منظور نقد فرهنگ مصرف گرایی علمی (در اینجا مطالب علمی موردنظر است) که با سواد رسانه ای هم ارتباط نزدیکی دارد، این داستان واقعی را برای شما نقل می کنم:
روزی بود روزگاری. داستان ما از جایی شروع میشه که یک بازی به نام بازی دیکتاتور ایجاد شد. در این بازی مقداری پول یا غذا یا هر چیز ارزشمند به نفر اول داده می شود و از او می خواهند که بخشی را برای خود و بخش دیگر را برای نفر دوم بردارد. نفر دوم هیچ حق انتخاب، اعتراض یا انتقامی ندارد و نفر اول کاملا مختار است. او می تواند همه پول را برای خود بردارد یا بخشی را برای خود و بخش دیگر را برای نفر دوم اختصاص دهد. این بازی حالت ساده تری از بازی پیچیده تر اولتیماتوم است. یکی از کاربردهای این بازی در رشته اقتصاد تجربی برای بررسی بخشندگی و نوع دوستی افراد مختلف است. چهار سال پیش جین دستی و همکاران این بازی را به کمک 1051 کودک پنج الی دوازده ساله از کشورهای مختلف (شش کشور کانادا، آمریکا، چین، ترکیه، آفریقای جنوبی و اردن) انجام دادند تا میزان بخشندگی و نوع دوستی آنها را با توجه به تفاوت های فرهنگی هر کشور بررسی کنند. این بررسی نتایج جالب توجهی داشت. آنها با قدرت در مقاله ای با این عنوان "ارتباط منفی مذهبی بودن و نوع دوستی بچه ها در تمام جهان" اعلام کردند که:
1) خانواده های مذهبی بچه های خسیس تری دارند.
2) مذهبی بودن یا نبودن می تواند میزان حساسیت کودکان به مفاهیم بی عدالتی یا همدلی را پیش بینی کند.
3) بچه های خانواده های مذهبی به علت تمایل خانواده های شان به فعالیت های تنبیهی، زندگی ناگوارتری دارند.
جین دستی یک استاد تمام روان شناسی و علوم رفتاری در دانشگاه شیکاگو است با شاخص اچ 119، فردی شناخته شده و معتبر در این حوزه. بلافاصله با چاپ این مقاله در مجله Current Biology در 16 نوامبر 2015، البته با کمی تعجیل گزارشی در 7 نوامبر 2015 در نشریه اقتصادی مشهور Economist به چاپ میرسد و نتایج این مطالعه به صورت گسترده تر برای مخاطبان متنوع تری منتشر می شود. این مقاله در طول 4 سال گذشته تا کنون (یعنی نوامبر 2019)، 93 بار ارجاع داده شده و بارها مورد توجه علاقه مندان قرار گرفته است. بحث های گسترده ای راجع به رابطه مذهب و اخلاق بر مبنای این یافته ها انجام شده است.
در فاصله کمتر از یک سال، یعنی در آگوست سال 2016 شریف و همکاران که متوجه اشتباهی در آنالیزهای انجام شده توسط دستی و همکاران شده بودند، یادداشتی در مجله Current Biology مبنی بر اشتباه بودن استنتاج دستی و همکاران به چاپ می رسانند. اشتباه صورت گرفته در نوع خود بسیار جالب است. شریف و همکاران متوجه شدند که دستی و همکاران در فایل های مربوط به داده های خود برای راحتی از کدهای 1، 2، 3 و ... به جای اسم کشورها استفاده کردند. اما در ادامه از این کدها به عنوان متغیرهای پیوسته در ساخت مدل استفاده کردند و تفاوت های گزارش شده همگی ناشی از این اشتباه در محاسبات بوده است.
در پایان شریف و همکاران از دستی و همکاران به خاطر به اشتراک گذاشتن این مجموعه داده وسیع و ارزشمند به منظور آنالیز مجدد تشکر کردند و اعلام کردند که آنالیز مجدد آنها نتایج کاملا متفاوتی را نشان می دهد. نکته جالب توجه آنکه مقاله شریف و همکاران از سال 2016 تا کنون تنها 12 بار ارجاع شده است و در نشریات پرمخاطب تر در زمان خود منعکس نشده است.
بعد از گذشت بیش از سه سال در ماه نوامبر 2019، دستی و همکاران با ارسال یادداشتی به مجله Current Biology نسبت به انتشار مقاله اول با وجود اشتباهی که شریف و همکاران گزارش داده بودند، واکنش نشان می دهند. دستی و همکاران اعلام کردند که تفاوت ها در نتیجه بازی دیکتاتور، حداکثر به کشورها و فرهنگ های آنها مرتبط است نه به مذهبی بودن یا نبودن خانواده های کودکان بازی کننده.
بلافاصله با کمی تعجیل در 31 اکتبر 2019، مجله Economist نیز گزارشی با این عنوان منتشر می کند:
داستان یک اشتباه و استرداد مقاله نشان می دهد که علم بالاخره کار می کند
صرف نظر از طولانی بودن زمان چاپ مقاله اول و استرداد آن (که می تواند نشان دهنده طولانی بودن زمان اقناع نویسندگان یا فرایند چاپ در رسانه های علمی پژوهشی و علمی ترویجی باشد)، به نظر من این داستان از جنبه های متفاوتی قابل بررسی و یادگیری است. اما من در این دو جمله خلاصه می کنم: