بعد از بررسی آبوهوا در هشتم آذرماه، صبح یک پنجشنبه سرد، تصمیم گرفتیم از بارندگی مازندران صرفنظر کنیم و به طالقان برویم. شهری که به سرسبزی، خوش آبوهوایی و مردمانی دینمدار شهرت دارد و فاصلهاش با تهران حدود 3 ساعت است اگر سلانه سلانه بروید. هواشناسی، امروز طالقان را آفتابی اعلام کرد بدون ابر اما از وزش باد و سرما حرفی نزد و ما یکی از سردترین روزهای طالقان را تجربه کردیم. تا جایی که بچهگربهی طالقانی از سرما به آتش ما پناه آورد و یک دوست طالقانی که جواب پرسشهای ما از طالقان را میداد، آخرش گفت: «آخه کی این موقع سال میره طالقون؟!» خودش هم تهران بود!
ورود آقایان ممنوع وگرنه کور و عقیم میشوید
از تهران تا ابتدای شهر فشند در استان البرز همهچیز عادی بود. فشندگردی کردیم و مقبره «خاتون قیامت» و امامزادگان «طاهر و مطهر و مظفر» از نوادگان امام موسی کاظم (علیهالسلام) را هم دیدیم. روایت معتبری از کیستی «خاتون قیامت» و چرایی کور و عقیم شدن آقایان با ورود به این مقبره در دسترس نیست و وقتی از اهالی میپرسیم، میگویند: «نمیدونیم، از بچهگی به ما اینطوری گفتن، من خودم تا به حال وارد مقبره نشدم و نمیدونم چجوریه اما الان دیگه کسی این عقیده رو باور نداره و مردا هم از مقبره دیدن میکنن» پیرمردی که متولی امامزادگان «طاهر و مطهر و مظفر» هست میگوید: «این چه حرفی بوده که زدن، مقام این خانم از حضرت زینب که بالاتر نیست»؛ به نظر من هم استدلال درستی برای خرافه بودن ممنوعیت ورود آقایان به این مقبره کوچک است.
پیرمرد که خانهاش در نزدیکی امامزادگان است و کارهای نوسازی زیارتگاه را پیگیری میکند، به گنبد و بارگاه اشاره میکند و مشتاقانه میپرسد «خوب شده؟». او از اینکه خیرین حرفش را بر زمین نینداختهاند و به آبادی مزار امامزادگان کمک کردهاند خوشحال است. تلاش او ادامه دارد و از ما هم طلب کمک به عمران زیارتگاه میکند که با شنیدن «ببخشید پول نقد همراهمون نیست» ناامید میشود و سری تکان میدهد. ترجمه ما از این سر تکان دادن این شد: «حیف از اینهمه حرف و همراهی من برای شما خالیبندهای خسیس». البته که ما پول نقد نداشتیم و پیرمرد هم دستگاه کارتخوان نداشت، تازه خودش هم گفت که زوری نیست. بعد از یک گوگل کردن ساده، متوجه شدیم سند معتبری از شجرهنامه این سه امامزاده وجود ندارد اما به عنوان یک مکان مذهبی، مکان معتبر و قابل احترامی است.
این کوههای مسحورکننده با آدم حسابیهایش
بعد از فشندِ معروف به سیبزمینیهای طعم خوب و مغز زرد که بذرش ارث به جا مانده از هدیه سفیر انگلستان به فتحعلیشاه قاجار است، شهرستان هشتگرد را هم پشت سر گذاشتیم و وارد جاده کوهستانی و پیچ در پیچ طالقان شدیم. ما در حال گذر از رشتهکوههای البرز مرکزی بودیم و زیبایی بیحد و حصر کوهها میخکوبمان کرد. کوههای سر به فلک کشیدهای که دست در دست همدیگر دادهاند و یک منظرهی دیدنی را با آن کلاههای برفی تقدیم چشمان مسافران میکنند. هوای تمیز و آبی آسمانش آرزوی هر پایتختنشین است. جمعیت ثابت شهر نشاندهنده مهاجرت اهالی به شهرهای اطراف به ویژه تهران است. خانه و ویلاهای خالی از سکنه هم بر این آمار صحه میگذارد. طبق آمار سال ۱۳۸۵، طالقان دارای جمعیت ثابت 3هزار و 281 نفر بوده است.
میدان اصلی شهرستان طالقان که محلیها بهش میگویند «شهرک طالقون»، مزین به تندیس جلال آل احمد است. کتاب معروف «اورازان» متعلق به روستایی با همین نام در طالقان است. علاوه بر آیتالله طالقانی سیاستمدار دوران انقلاب اسلامی، ابراهیم حشمت از سران نهضت جنگل و ولیالله فلاحی فرمانده ارتش ایران در زمان جنگ ایران و عراق هم اهل طالقان هستند. خوشنویسانی چون غلامحسین امیرخانی و عبدالمجید طالقانی بر تاثیر هنرپروری طبیعت زیبای طالقان تاکید کردهاند. شاید ندانید اما مریم میرزاخانی، شادمهر عقیلی، علی لهراسبی، یوسف صیادی و دیگر شخصیتهای هنری، علمی، ادبی و سیاسی در این منطقه متولد شدهاند. شهرداری طالقان گزینههای زیادی برای نصب تندیس در میدان شهر داشته اما ترجیح داده شخصیتی را انتخاب کند که با توجه به توریستی بودن طالقان، طیفهای گوناگون کشور دوستش داشته باشند.
گشت زدن از ابتدا تا انتهای شهرستان طالقان زمان کمی از ما برد. سرویس بهداشتی، پمپ بنزین، نمازخانه، سوپرمارکت و نانوایی در ورودی شهر به مسافران خدمات میدهد و با خواندن ادامه سفر ما به طالقان متوجه میشوید این خدماتدهی منحصر به همین جا خواهد بود. با توجه به زمان کمی که داشتیم تصمیم گرفتیم سری به روستای افسانهای ایستا که محلیها «ترکآباد» میگفتند بزنیم، بعد هم به روستای کرکبود برای دیدن آبشار کرکبود برویم. طالقان دیدنیهای طبیعی و تاریخی بسیاری دارد، اگر میخواهید حظ وافری از گردش در این شهر ببرید زمانی وسیع و خیالی باز با خود به همراه داشته باشید.
منتظریم و متوقف
برنامه «نشان» ما را دقیقا به ورودی روستای ایستا برد. جایی که با خط نستعلیق نوشته شده بود: «ملک شخصی، ورود ممنوع»، «ملک شخصی، لطفا وارد نشوید. کوچه بنبست میباشد، به رودخانه راه نیست» و کمی جلوتر تابلوی بزرگ «لطفا با دوربین و موبایل عکس گرفته نشود، متشکریم. شرمنده ننمایید» نصب شده بود. میدانستیم قوانین سفت و سختی دارند و اجازه عکاسی و فیلمبرداری نمیدهند. همینطور میدانستیم پذیرای کسانی هستند که میخواهند از روستایشان بازدید کنند اما همهی ما زن بودیم و در جایی که کسی زنهایشان را ندیده، مسلما ورود زنان ممنوع بود و یا انقلتهای فراوانی داشت. از ادامه مسیر صرفنظر کردیم و از بالای جاده به تماشای روستا نشستیم. کسی در محوطه روستا تردد نمیکرد. دو سه مرد از پشت درختهای تبریزی از سمت بیرونی دیوارهای روستا عبور میکردند اما وقتی داخل میشدند به چشممان نمیآمدند. یک نیسان آبی رنگ هم مقابل دروازه روستا پارک شده بود.
پاکبانی آن اطراف بود. میگفت سالهاست اینها برق ندارند و با فانوس شبهای خود را روشن و با هیزم و نفت زمستانهایشان را گرم میکنند. گفت که از تبریز آمدهاند و در حدود 40 نفر هستند. نمیدانست چرا سبک زندگی اینچنینی برای خودشان انتخاب کردهاند. رجوع کردیم به متنی که سهیل کریمی مستندساز از مواجهه با اهالی روستای منتظران داشته است. آنها مقلد «میرزا صادق آقا مجتهد تبریزی» هستند که سالها پیش از دنیا رفته و مخالف سرسخت مشروطیت بوده است. او هرگونه انتخابات را به دلیل ماجرای ثقیفه حرام میدانست و هر گونه حکومتی را نامشروع اعلام کرده بود و معتقد بود حاکمیت فقط از آن امام زمان است. اصلا در این روستا جمع شدهاند تا از بلایای آخرالزمانی دور بمانند و از مصادیق تمدن مثل برق و تکنولوژی دوری کردهاند تا با تشبه به کفار، مرتکب گناه نشوند. ضمن اینکه در روایات، طالقان جزء شهرهایی یاد شده است که در آن یاران امام زمان زندگی میکنند. عدهای هم طالقان مذکور را محلی در افغانستان میدانند.
اگر دوران ظهور این شکلی نبود چه؟
مردمان روستای ایستا برای کسب درآمد مجبور به ارتباط با بیرون از روستا هستند. به اندازه خودشان میکارند و میخورند و اسب و گوسفند پرورش میدهند. بعضی از دولتمردان بهشان سر میزنند اما جز بزرگشان، هیچکدامشان شناسنامه ندارند. منش این منتظران، بسیاری از سوالهای بنیادین را مطرح میکند. آیا امام زمان واقعا روش زندگی اینها را میپسندد؟ منتظر واقعی کیست؟ روایتهای دیگری که دوری گزیدن از اجتماع را نهی میکند برایشان چه تفسیری دارد؟ کاش یک کنفرانس خبری برای شفافسازی افکار عمومی برگزار میکردند، هر چند که نمیخواهند کسی مزاحمشان شود و آنها هم کاری به کار کسی ندارند. ایستا تنها روستایی بوده که هیچگونه شکایتی به ستاد انتظامی این شهر نداشته است.
روستای کرکبود در سکوت
در حالی که به چگونگی گذران یک شبانهروز اهالی روستا فکر میکنیم و خیالاتی میبافیم، به راهمان ادامه میدهیم تا به روستای کرکبود میرسیم. کرکبود نامش را از کوهها و درههایی عمیق با سنگهایی به رنگ آبی تیره و کبود گرفته است. از کوچههای سربالایی روستا عبور میکنیم و در جایی متوقف میشویم که شروع مسیر پیادهروی به سمت آبشار کرکبود است. پیمایشی ده دقیقهای بر روی جادهی خاکی با شیب کم. روستا ساکت است. تعداد کمی در سطح روستا دیده میشوند که مثل ما گردشگر هستند و یا اهل کرکبود که برای سرکشی به خانهها یا تعمیر ویلاهایشان آمدهاند.
برای قضای حاجت، وضو و نماز خواندن، به مسجد و امامزاده قدیمی شهر راهنمایی میشویم. امامزاده با اینکه باز است سرویس بهداشتی ندارد. مسجد هم بسته است. زن همسایه میگوید: «آب توی لولهها یخ زده و مسجد آب نداره، اگه دستشویی میخواید باید به شهرک برید». منظورش همان شهر طالقان است. مرد همسایه هم میگوید کلیددار مسجد در روستا نیست. همسفرمان زیرلب با خنده میگوید هیچ تعارفی هم برای استفاده از دستشویی خانهشان به ما نمیزنند. زن همسایه میشنود و همان موقع که دارد بالکن خانهاش را ترک میکند انگار با خودش بلند حرف میزند و میگوید: «نمیشه که همه رو آورد به خونه» و میرود داخل.
ما میمانیم و سرما و نیاز به سرویس بهداشتی. یکی از کارگرها تعارف دستشویی ساختمان نیمهکارهای را میزند که آنجا کار میکند اما آب لولهکشی ندارد. همسفری که میگوید دارم میترکم پیشنهاد را قبول میکند. همسفر بعدی خودش را به طبیعت میرساند. دو نفر دیگر از مسافران، بعد از دیدن آبشار، دوباره به همان ورودی شهر طالقان برمیگردند تا از امکانات آنجا استفاده کنند. شاید منطقی به نظر نرسد اما در بین مسیر فقط یک دستشویی وجود داشت که خراب بود. روستای دیگری سر راه بود که میتوانستیم امیدوار باشیم سرویس بهداشتی مسجد یا امامزادهاش باز و سالم باشد اما با همان تابلوی «مزرعه شخصی» و «بن بست است» مواجه شدیم. استراحتگاه را هم 200 متر جلوتر کنار رودخانه اعلام کرده بودند و معلوم نبود دستشویی دارد یا نه.
درونگرایی از جنس طالقانی
این تابلوها به ما یادآور شد که عدم مجوز ورود به روستای ایستا برای ساکنین طالقان مسئله عجیبی نیست. فکر میکنم بیشتر طالقانیها افرادی درونگرا هستند و حوصلهی غریبهها را ندارند. شاید هم گردشگران، حریم مردم را پاس نداشتهاند و این واکنش طبیعی اهالی طالقان است. رهگذری که ما را در حال برپایی آتش در کنار رودخانه شهر دید تذکر داد که مراقب باشیم آتش به علفهای خشک نرسد و باعث آتشسوزی نشود. اگر هم توقع حضور گردشگر در روزهای پایانی پاییز را ندارند باید بگویم در حق زیبایی شهرشان کملطفی میکنند. هر چه که بود، آرامش و زیبایی طالقان اجازه نداد از وضعیت پیش آمده ناراحت شویم.
همین که رفتوآمد به آبشار کرکبود را با ساخت پله در کوه آسان کرده بودند، خبری از زباله در طبیعت نبود و ما چهار زن، با امنیت میتوانستیم از زیبایی طبیعت لذت ببریم قدردان بودیم. ایستادن مقابل آبشار یا نشستن در حفرههای ایجاد شده در پایین کوه، خوف لذیذی را بهمان هدیه میکرد؛ از آنها که قادر بود تو را ساعتها از اندیشیدن به مسائل کمارزش زندگی روزمره دور کند و به عمیقترین افکار هستی ببرد. میدانید چه میگویم؟ اگر تجربه این لحظات را نداشتهاید سفری کوتاه به طالقان برای دیدن این آبشار و زیباییاش داشته باشید. آنجا که آب یخزده بر روی سنگها و گیاههای کنار رودخانه، شکوه و زیبایی را چند برابر جلوه میکند.