دیدین توی فیلما وقتی میرن به طرف گنج، همش تله و چاه و مار و عقرب و تیر از غیب و روح و چیزای ترسناک میاد جلو راهشون؟
اولش که میرن توی مسیر، تعدادشون زیاده و در آخر یک یا دو نفرن که به اون گنج رسیدن .
ما اومدیم توی این دنیا تا کاوشگر باشیم، حرکت و رشد کنیم، تکامل پیدا کنیم و به گنجمون برسیم. همون گوهر خاصی که فقط مال منه و من جاشو بلدم! ( هرچند ممکنه راهشو فراموش کرده باشم)
توی مسیر زندگی و رسیدن به این گنج، مدام با چیزای ناشناخته و عجیب و غریب و به نظر ترسناک مواجه میشیم. ( البته کسی که کلا حال و حوصله گنج پیدا کردن نداره و ترجیح میده توی خونهش بشینه، هیچ وقت با هیچ چیزی روبرو نخواهدشد. )
راه رسیدن به گنج از میون همین ناشناختههایی میگذره که پا گذاشتن درونشون قطعا باعث ترس میشه. جایی که آفرینشهای تازه و گنجها، قراره همونجا ساخته و کشف بشن.
هیچ کس نمیدونه آینده چی میشه و اصلا نباید هم بدونیم. چون توجه کردن بهش، حرکت مارو در مسیر تکامل، کند و همراه با ترس و نگرانی میکنه و حواس مارو از هدف اصلی دور میکنه.
قانون علیت میگه اگه دوست داریم دستاورد جدیدی بسازیم، باید علت جدیدی هم بسازیم و علتهای جدید در چیزهایی که قبلا تجربه کردیم و برامون آشنا هستن به دست نمیاد.
یعنی توی چیزایی که الان داریم یا قبلا تجربه کردیم، گنجی وجود نداره؛ باید ازین جعبهای که توش هستیم بزنیم بیرون.
آگاهی ما اندازه جعبهای که توش زندگی میکنیم رو تعیین میکنه . اگه بخوایم زندگی بزرگتری بسازیم، باید اندازه جعبهمون رو گسترش بدیم و این یعنی اینکه به درون چیزایی که نمیشناسیم قدم بذاریم.
چیزی که در آینده میآفرینیم مطابق با الگوی امکاناتیه که امروز در آگاهی خودمون داریم.
برای یادگیری بیشتر باید مشتاق باشیم قلمروی چیزایی که میدونیم و برامون آشنا هستن رو ترک کنیم و به سمت دنیاهای تازهی ناشناخته حرکت کنیم.
زندگی یکنواخت و ملالت بار شبیه گوری بی انتهاست.
مدرسه اصلی خود زندگیه. از وقتی که به دنیای پر رمز و راز قدم میذاریم تا روزی که ترکش میکنیم، تنها راه رشد، هر بار قدم گذاشتن به درونِ ناشناختهها به شوق کشف گنجهای تازه و هیجان انگیزه.
#محسن_جعفری
برگرفته از کتاب #هنر_نامطمئن_بودن نوشته دنیس مریت جونز
#من_یک_کوچ_هستم