درونگرایی یا برونگرا بودن یک ترجیحه. یه ویژگی که بر اساس مدلهای انتخاب افراد شکل میگیره.
اما خجالتی بودن، تجربه احساسات منفیه مثل اضطراب در حضور جمع ( یا حتی تصور حضور در جمع).
مثلا شما ممکنه دوست داشته باشید یا دوست نداشته باشید یه کاری رو انجام بدین. خب اوکی. اما اگه به دلایلی لازم باشه اون کارو بکنین، آیا میتونین بدون مشکل ذهنی و جسمی انجامش بدین؟
لزوما همه درونگراها خجالتی نیستن. خجالتی بودن، ترس از پذیرفته نشدن در جمع یا مسخره شدنه.
در حالیکه درونگرایی ترجیح دادن محیطی دور از شلوغی و آشوبه.
کم رویی ذاتا دردناکه اما درونگرایی اینطور نیست.
میتونیم بر اساس تقسیم بندیهای برخی دانشمندان بگیم که 4 گونه شخصیت وجود دارن: برونگراهای آرام، برونگراهای مضطرب (کسانی که بدون فکر تصمیم میگیرن)، درونگراهای آرام و درونگراهای مضطرب.
یعنی شما میتونین یه برونگرای کم رو و خجالتی باشین یا یک درونگرای غیر خجالتی مثل بیل گیتس که با وجود همه توداری و آرامشش، در مقابل نظرات دیگران مضطرب و نگران نمیشه.
و همینطور یک درونگرای خجالتی و مضطرب.
با وجود همه تفاوتهای که بین درونگرایی و کمرویی هست، یک وجه اشتراک عمیق هم با هم دارن؛
درونگرایی و اضطراب هر دو باعث میشن از فعالیتها و رفتارهای ظاهری آدما کاسته بشه و در هر دو حالت آدما از بیرون آروم و ساکت به نظر میان.
در حالیکه در یک جلسه کاری یه برونگرای مضطرب با وجود ظاهر آرومش، در درون پر از آشوب و نگرانیه و یک درونگرا در همون جلسه از درون سرشار از شوق و لذته.
ولی چیزی که دیگران از بیرون اونارو میبینن کاملا شبیه هم به نظر میاد.
یک شباهت دیگه هم اینه که اضطراب و درونگرایی علیرغم ماهیت متفاوتی که دارن، هر دو ممکنه باعث باشن آدما ترجیح بدن روزهای خودشون رو بیشتر در پشت صحنه و مشغول به اکتشاف و تحقیق و حتی گرفتن دست یک بیمار بگذرونن.
شما درونگرا هستین یا برونگرا؟
برگرفته از کتاب سکوت نوشته سوزان کین
محسن جعفری