mohsen jafari
mohsen jafari
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

عاشقشم و همین داره منو می‌کُشه!

پرنیان - 28 ساله - مجرد - دانشجو - رشت

دوسش داشت و همه چیزش براش جذاب و مهم بود. وقتی ازش صحبت می‌کرد یه برقی توی چشماش می‌درخشید.

می‌گفت چون دوسش دارم احساسات و خواسته‌هاش برام مهمه. نمی‌تونم نسبت بهش بی‌تفاوت باشم. نمی‌تونم.

حاضرم همه کار بکنم که اون خوشحال باشه، راضی باشه، بهش خوش بگذره...

اما داشت... اما!

می‌گفت هرکاری می‌کنم اون باز هم ازم راضی نمی‌شه. صداش پر از نگرانی و اضطراب بود.

انگار کارایی که برای خوشحال کردنش می‌کنم نمی‌بینه. من حتی از همه چیزایی که خودم دوست دارم گذشتم تا اون راضی و خوشحال باشه...

بعد گفت دارم خفه می‌شم، نمی‌تونم تحمل کنم. نه علاقه‌ام بهش کم می‌شه نه می‌تونم راضیش کنم که احساساتش برام مهمه. انگار اصلا خودم نیستم. پس کی منو دوست داشته باشه... و بغضش دیگه دووم نیاورد.

گفتم همیشه اینطوری بوده رابطه‌تون یا تازگی اینطوری شده؟

گفت از همون اول همینجوری بود من همیشه سعی می‌کردم اونو خوشحال کنم واون هیچ وقت اینو ندید.

ازش پرسیدم چه احساسی داری؟ می‌دونی چی می‌خوای الان؟

گفت آره. می‌خوام که اونم منو دوست داشته باشه. من براش مهم باشم.

پرسیدم چطوری می‌فهمی دوستت داره و براش مهم شدی؟

گفت این چه سوالیه، خب به احساسم و به چیزی که می‌خوام اهمیت بده. منو ببینه.

پرسیدم تو تاحالا خودت رو دیدی؟ تا حالا احساسی که داری رو بهش اهمیت دادی؟ تا حالا شده که به اون بگی تو چی می‌خوای؟ دوست داری اون چه کاری برات انجام بده؟

یکم فکر کرد بعدش گفت اگه من بگم چی می‌خوام می‌ترسم اون ناراحت بشه چون بهش توجه نکردم. چون خودم رو بهش ترجیح دادم.

پرسیدم الان داری کیو به کی ترجیح می‌دی؟ تو مسئول احساس چه کسی هستی؟

شکل نگاهش عوض شده بود. حالا توی چشماش به جای اشک یه عالم تعجب بود.

ازش پرسیدم می‌دونی بردگی عاطفی چیه؟


محسن جعفری

(از تجربه‌های جلسات #کوچینگ)

محسن جعفریبردگی عاطفیرابطه مشترکتوسعه درونیخود شفقتی
مربی رشد کیفیت زندگی شخصی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید