تو اپیزود پنج در خدمت یه دختر خانم هفت سالهایم.
ایشون ساکن تهرانه مادرش عکاس و پدرش کارمند یه شرکت تولیدیه.
دو تا خواهر بزرگتر از خودشم داره و بچه آخره.
چرا توتفرنگی رو انتخاب کردی؟ چون توتفرنگی میوهای هست که خوشمزهست و من خیلی دوستش دارم.
توتفرنگی رو از همهی میوهها بیشتر دوست داری؟ بله.
چند سالته؟ من تقریباََ هفت سالمه چون کلاس اولم تموم شده.
یعنی الان دیگه الفبا رو بلدی؟ بله.
خودت کتاب میخونی؟ بله.
کتاب آوردی برامون؟ بله.
خوب کتابهات رو بیار نشون بده؟ من یه دونه کتاب توتفرنگی آوردم این مثلاََ توی عیده دارن تخممرغها رو رنگ میکنن بعد توی خوندنش نوشته اینارو رنگ میکنی عید شما مبارک. اینجا هم من توتفرنگی هستم.
کتاب بعدیت چیه؟ کتاب بعدیم می می نی نیه اول مامان می می نی گفته بود بهش که دست نزنه به چیزهای خطرناک مادر می می نی رفتش بیرون بعد می می نی حرف مادرش رو یادش رفت بعد دست زد به آتیش بعدش سوخت. اول پای خرسیش رو سوزوند بعد دستهای خودش رو سوزوند.
توتفرنگی: کتاب بعدیم که میخوام براتون بخونم.
این اسمش چیه؟ بابای خوبه من
مجری: قصههای خوب من و بابام، این جلدش بابای خوب منه.
توتفرنگی: بود و از وقت خواب من گذشته بود دلم نمیخواست بخوابم بابام من رو برد توی رختخوابم گذاشت و گفت پسر خوب باش و بگیر بخواب تا بتوانی صبح زود بیدار بشوی و خوشحال به موقع به مدرسه بروی تا بابام میخواست برود فریاد زدم بیایید با هم بازی کنیم بابام دلش برایم سوخت، مدتی با من گاری بازی کرد پاهایم را میگرفت و من با دستهایم مثل چرخ گاری روی فرش حرکت میکردم، بعد هم گفت این هم بازی حالا وقت خواب است و من رو توی رختخواب گذاشت ولی تا باز هم میخواست برود فریاد زدم خوابم نمیآید بیایید باز هم با هم بازی کنیم بابام باز هم دلش برایم سوخت و با من بازی کرد آن وقت مرا توی رختخواب گذاشت و خواست برود این بار پریدم و بغلش کردم و با گریه گفتم اگر شما بروید خوابم نمیبرد، بابام خیلی دلش برایم سوخت آمد و روی همان تختخواب کوچیکم تا صبح کنار من خوابید.
تو میدونستی ما هم وقتی بچه بودیم این کتاب رو میخوندیم؟ نه.
مجری: ما هم بچه بودیم زنگهایی که بیکار بودیم میرفتیم از کتابخونه مدرسمون کتاب قصههای من و بابام رو میاوردیم و نوبتی میخوندیم کلی میخندیدیم.
توتفرنگی: یه چیزی بگم تو این مدرسه کلاس اولی ما معلممون ما رو برد توی کتابخونه بعد توی کتابخونه کتاب من و بابا رو داشت من فکر میکردم بابام از اونجا خریده ولی اشتباه میکردم خودم میدونستم از بابام نپرسیدم.
علت انتخاب کتابهات چی بوده؟ بله، توتفرنگی خیلی جالب بود چون جایزه داشت. می می نی خیلی باحال بود که حرف مامانش رو گوش نکرد البته خیلیام بد بود. اینجام خیلی جالب بود که پسره دو بار از باباش خواهش کرد که باهاش بازی کنه بعد باباشم دوبار دلش براش سوخت، یه بارم باباش رفت روی تختخوابش خوابید خیلی جالب بود.
چندتا کتاب داری، میدونی؟ خیلی زیاد دارم.
مثلاََ پنجاهتا،صدتا یا دهتا؟ نمیدونم اصلاََ نشمردم.
بزرگترین عددی که بلدی چنده؟ صد، فقط تا صد خوندم.
اسم چندتا دوست خوبت رو میگی بهم؟ بله، من با همهی همکلاسیهام دوستم به جز دو تاش.
اونی که از همه بیشتر باهاش دوستی کدومه؟ ویانا.
ویانا همکلاسیت و نزدیکترین دوستته؟ نه، جلوی من نمیشینه اون چپ میشینه من راست میشینم.
توتفرنگی: یه چیزی بگم؟ ما زنگ تفریح میریم با هم بازی میکنیم.
چه بازیهایی میکنین؟ گرگم به هوا، یه چیزایی بازی میکنیم.
مدرسه حضوری دوست داری یا آنلاین؟ حضوری خیلی، چون دوست دارم دوستامم ببینم.
دلت تنگ شده بود برای دوستات این چند وقت همش کرونا بود؟ آره، نمیذاشتن بیان، میخواستم با چندتا دوست دیگه هم دوست بشم.
توتفرنگی: من الان که تموم شد کلاس اولمون دلم برای دوستم تنگ شد.
برای کدومشون دلت خیلی تنگ شد؟ ویانا
امسال که مدرسه رفتی کدوم درست رو بیشتر از همه دوست داشتی؟ فارسی.
چرا بیشتر دوستش داشتی؟ چه چیزش جالب بوده؟ خیلی جالب بود، چون خوندن رو خیلی دوست دارم.
درسی هم بوده که خوشت نیاد؟ مثلاََ خیلی ریاضی رو دوست ندارم.
سخت بود؟ سخت نیست، فقط یه جورایی ریاضی سخته.
کارتون نگاه میکنی؟ بله.
چه کارتونی رو بیشتر خیلی دوست داری؟ دختر کفشدوزک با سگهای نگهبان.
دختر کفشدوزک در مورد چیه؟ اون هر روز پاریس رو نجات میده و ؟ گربه سیاه رو بگیره چون با اونا ترکیب کنه و مادر آدرین رو زنده کنه.
سگهای نگهبان هر مشکلی دارن میان حل میکنن ولی این هاپوها خستگی نمیشناسن.
چندتا هستن این سگهای مهربان؟ باید بشمارم.
توتفرنگی: هشتتا
اسمهاشونم بلدی؟ بله. اسکای، راکی، چیس، رابل، زوما، مارشال، اورست
رو گوشی هم بازی میکنی؟ یه دونه بازی ریختم.
چیه اسمش؟ اسمش رو نمیدونم.
در مورد چیه بازیش، میتونی توضیح بدی؟ میخوابه، حموم میره، مسواکم باید بزنم من همه کارارو من باید بکنم باید بخوابونمش.
مثل مامانشی؟ آره، من مامانشم مثلاََ. حمومش کنم، بریم بازی کنیم، برقصیم بعد غذا بخوره، غذارو هم من مثلاََ درست میکنم.
اسم بازیش پوئه؟ نه. یه گربهست وقتی خوابش میاد پایین وقتی خیلی بازی میکنی دیگه نمیتونم بازی کنم.
مجری: پس رقصم بهش یاد میدی.
خودتم بلدی برقصی؟ آره.
دوست داری؟ بله.
با چه آهنگی میرقصی؟ آهنگ نمیذارم میرقصم، مثلاََ، قبلاََ آهنگ تلویزیون بود میذاشتن من با بابام پا میشدیم میرقصیدیم.
تو کارتونهایی که نگاه کردی خودت دوست داری هیچ کدوم از این شخصیتها باشی، پیش خودت بگی من دوست داشتم جای این شخصیت باشم؟
توتفرنگی: شخصیت یعنی چی؟ شخصیت یعنی یکی از اونا که تو اون کارتون بازی میکنن. مثلاََ تو کارتون تام جری گربه تام و اسم موش جریه، هر کدوم از اینا که تو کارتون بازی میکنن یه شخصیتین.
توتفرنگی: من کلاََ چون دختر کفشدوزک دوست دارم، دوست دارم شخصیت دختر کفشدوزکی باشه و گربهی سیاه، بیشتر گربهی سیاه رو دوست دارم چون خیلی بامزهست.
قیافش بامزهست یا کاراش بامزهست؟ کاراش.
چیکار میکنه مثلاََ؟ مثلاََ میوفتاد اون ور خندم میگرفت خیلی باحال بود.
حیون خونگی هم دوست داری؟ آره دوست دارم، ولی حیون خونگی نداریم یه دونه حیون خونگی داشتیم ماهی بود مُرد.
آخی، چرا مُرد؟ نمیدونم، یه دونهام مامانم توی آتلیهاش داشت سه تا بود دو تاش بزرگ بود یکیش، نه دو تا دیگهام بود که یکیش کوچولوش مُرد، برای یلدا آورده بودیم بعد یکی از اون بزرگا هم مُرد که یکیش مونده آتلیه.
بهش غذا میدی؟ نه، غذا نمیدیم که، آب میریزیم براش آبش رو عوض میکنیم.
این ماهی که مونده چه رنگیه؟ نارنجی و سفید هر چهارتاشون سفید و نارنجی بودن.
چه حیونهایی رو دوست داری؟ خرگوش، پنگوئن، گربه دوست دارم اگه من و گاز نگیره. چون یه بار یه جا رفته بودیم من رو چنگ گرفت، میخواستیم عکس بگیریم.
پنگوئن دیدی تا حالا؟ تو کارتونا دیدم و گرنه ندیدمشون.
پنگوئن جاهای خیلی سرد زندگی میکنه. آره من یخ میزنم.
بلدی ادا یا صدای یه حیونی رو در بیاری؟ صدای فیل رو بلدم، گرگم بلدم.
صدای سگ و گربهام بلدم.
شبا که خواب میبینی خوابهات یادت میمونه؟ من یه بار خواب دیده بودم خیلی وحشتناک بود، میخواستیم بیاییم خیابون من دست مامان و ول کرده بودم بعد مامان رفته بود اون ور، بعد میگفتم من چیکار کنم نمیتونم از خیابون رد شم میترسم بخورم به جایی، بعد یه موتور داشت به ما میخورد بعد سریع رفتم سریع رفتم رسیدم به مامان.
ترسیده بودی تو خواب؟ آره. چون بیدار میشم میبینم خرگوشیم افتاده زمین.
توتفرنگی تا حالا شده شب یه جایی بمونی مامان و بابات نباشن، مثلاََ خونه مادر بزرگت، پدربزرگت یا عموت؟ بابا بزرگم نمیتونن باشن چون اونا بهشتن.
تا حالا شده خونه کسی باشی که مامان و بابات نباشن؟ نه.
عروسک داری؟ آره.
چندتا عروسک داری؟ یه بار گفتم به بابام، بذار بشمارم.
۱- خرگوشی. ۲- کندویی. ۳- سگی ۴. خرسی ۵. بعبعی
۶. ببر آبی یکی هم باباییم خریده.
کدوم رو از همه بیشتر دوست داری؟ خرگوشی رو خیلی بیشتر دوست دارم و اون که باباییم خریده.
باهاشون حرفم میزنی؟ آره.
چی میگی بهشون؟ مثلاََ با خرگوشی میام غذا هم میخورم باهاش امروز میخواستم برم حمام.
میخوای بخوابی عروسکها رو میبری تو تختتت؟ آره. عروسکهام بعضیاشون تو تخت هستن.
توتفرنگی: خرگوشی همش بغلمه.
چون خرگوشی رو امروز نیاوردی رفتی خونه یه عکس اَزش میگیری برام بفرستی؟ بله.
توتفرنگی: باهاش بعضی موقعها هم میریم بیرون، مثلاََ میخواستم براش کفشم بگیرم از آتلیه مامان بیارم چون دلم میخواست خرگوشی یه کفش واقعی داشته باشه که با من میاد بپوشه.
کدوم یکی از وسیلههات رو اگه ازت بگیرن خیلی ناراحت میشی؟ مثلاََ خرگوشی رو دوست دارم پیشم بمونه هر روز.
تا حالا مسافرت هم بردیش؟ مسافرت نرفتم.
مجری: آره، کرونا بوده.
ولی اگه بری میبریش با خودت؟ آره دیگه، نمیخوام تنها باشم، دلم براش تنگ میشه.
با عیدیهات چیکار میکنی؟ با چی؟ عیدی.
توتفرنگی: عیدی چیه؟ مجری: عید که میری خونه یکی بهت عیدی میدن.
توتفرنگی: آهان عیدی. من خونه کسی نرفتم فقط وقتی عید بود باباییم بهم به من یه پول داد ولی خرجش کردم، آهان باباییم به من کارت داد، عمم به من پول داد.
بهمون میگی باهاش چیکار کردی یا محرمانهست؟ باهاش یه گردنبند خریدم.
تو تا حالا شده که چیزی رو فراموش کنی؟ نه. من فقط وقتی بابام میگه کوکر روشن کنم یادم میره کولر رو اون یکی رو روشن کنم فقط آبش رو میزنم، آخه باید یکم صبر کنم.
میدونی خرابکاری یعنی چی؟ یعنی وسیلههات رو بریزی جمع نکنی.
یعنی یه کاری بکنی که بگن آخ آخ چرا این کار رو کردی؟ من یه بار اتاق چیز رو بهم ریخته بودم ولی مامانم گفت انجام دادم تمیزش کردم.
شده وسیلهای رو خراب کنی؟ وسیلهی کسه دیگهای رو که نه، ولی وسیله خودم رو که یه چیزایی رو خودم خرابش کردم بعد به مامانم میگم درستش کنه.
چه کارایی رو دوست داری انجام بدی ولی چون اجازه نداری انجامش نمیدی؟ کلاََ بعضی موقعها مدرسه اجازه نمیده که اسباب بازی بیاریم بعضی موقعها که اجازه میدن که اسباب بازی بیاریم که بازی کنیم. مثلاََ دو بار گذاشتن که اسباب بازی بیاریم یه بار رفتیم نماز خونه یه بارم که رفته بودیم حیاط.
به جز عروسکهات چه اسباب بازیای داری؟ اسباب بازی سگهای نگهبان دارم، گربه سیاه و این چیزارو دارم ولی پاریس و پدرم آدرین و اینا رو ندارم. فقط آدرین و مرینت و دختر کفشدوزک و گربهی سیاه رو دارم.
کدومش رو با خودت بردی مدرسه؟ اون روزی که گفته بودن با خودت میتونی اسباب بازی بیاری؟ هیچ کدومش.
پس چی رو برده بردی؟ اون سگ و از این چیزا که میزنی.
تو دوست داشتی چند بار بذارن اسباب بازی ببری مدرسه؟ دوست داشتم هر روز بیارم بازی کنیم، نمیذارن چون حواسمون از کلاس پرت نشه.
بلدی آهنگ بخونی برامون؟ من خیلی بیشتر آهنگ ؟ دوست دارم.
بلدی یه تیکهاش رو بخونی برامون؟ شان رو براتون میخونم.
توتفرنگی: جو جو اول طبل میزنه ؟
دلت واسه کسی تنگ میشه؟ من دلم برای مامان بزرگ، پدر بزرگم تنگ شده اونا بهشتن. دلم برای دوستمم تنگ شده.
کدومشون؟ ویانا.
مجری: ویانارو معلومه خیلی دوست داری.
توتفرنگی: آره باهاش بازی میکنم، با چند نفر دیگه دوستم میان باهاشون بازی میکنم.
الان که مدرسهها تعطیل شده دیگه نمیبینی ویانارو؟ نه، نمیدونم کلاس دومم اونجاست چون من کلاس دوم تا ششم اونجام، چون تا ششم داره اونجا.
اگه اونا مدرسهت نباشن چیکار میکنی؟ نمیدونم، فقط دو تا از دوستام هست مانیا و سارا.
توتفرنگی تو از چی میترسی؟ یکی از پشت سرم نمیدونم، اگه بدونم که نمیترسم، مثلاََ یکی یه دفعه در رو بکوبه میترسم، یکی پشت سرم یه دفعه بوب کنه. از روحم میترسم.
روح چیه؟ مثلاََ یه چیزی داره ولی وجود نداره. الان اینارو میترسم.
تا حالا شده زیر تختت چیزی قایم کنی؟ زیر تختم چیزی قایم کردم، اسباب بازیهام رو.
از دست کی قایم کردی؟ قایم نکردم جاشون رو اونجا گذاشته مامان، قبلاََ یه جا دیگه بود.
تا حالا شده چیزی رو قایم کنی کسی نبینه؟ چیزی قایم نکردم، همه چی رو به مامان و بابام میگم.
تا حالا شده تو یه بازی ببازی بعد گریه کنی؟ من قبلاََ یه بازیهایی رو میباختم و گریه میکردم ولی الان دیگه گریه نمیکنم.
چرا الان دیگه گریه نمیکنی؟ چون دیگه خودم میدونم که اگه ببازم بازم بازی میکنیم. مثلاََ خواهرام دوباره خسته شدن بازم با من بازی میکنن.
دوست داشتی چند سالت باشه الان؟ ده سالم باشه.
چرا دوست داری ده سالت باشه؟ که بزرگتر از همه باشم، یعنی بزرگ باشم.
بزرگ باشی چه فایدهای داره؟ مثلاََ بزرگتر باشی میری کلاسهای بیشتر چون من دوست داشتم برم کلاس ورزش مامانم باید یه جارو پیدا کنه که برای کوچکترها باشه.
ولی اگه ده سالت بود میتونستی اون کلاسها رو بری؟ آره.
دلت میخواد وقتی بزرگ شده چه کاره بشی، تا حالا فکر کردی بهش؟ قبلاََ دوست داشتم نقاش بشم ولی الان دوست دارم آشپز بشم.
چرا دوست داری آشپز بشی؟ چون دوست دارم پول در بیارم و اگرم شد دوست داشتم مغازهام باز کنم ولی من بیشتر مغازه دوست دارم باز کنم.
مغازه چی باشه؟ مثلاََ لوازم التحریر باشه چون پول در میارم.
پول در بیاری با پولش چیکار میکنی؟ مثلاََ میرم یه چیزی میخرم.
چی میخری؟ نمیدونم، میرم یه چیزایی میخرم ولی من تا حالا سه تا ده تومنی دارم چون یه دونه ده تومنی رو مامان قبلاََ برای عروسکم داده بود عروسک مدرسه که عروسک میدن دو تا ده تومنی دیگهام امروز داد.
چیکار میکنی با اینا؟ نمیدونم.
هنوز نمیدونی؟ نه، باید پولام بیشتر بشه.