امروزه سرنوشت ما و کسب و کارمان به کیفیت روابطمان گره خورده است. رهبرانی داریم که از مربیان مدیریت استفاده میکنند و کارکنانی که از طریق مشاوره با مربیان بر دانش خود می افزایند. و شاید برای حرفه و تیم هایمان، مربیگری ( کوچینگ) مهمتر از منتورینگ باشد زیرا مربی ها درگیر کار می شوند و به ما کمک می کنند تا پتانسیل هایمان را بشناسیم و با ایجاد مسئولیت پذیری در ما، بتوانیم بر ضعف هایمان غلبه کنیم. بهترین الگو و اسوه مربیگری بیل کمپل است.
5 عامل اصلی در راهنمای بیل کمپل عبارتند از : امنیت روانی ، هدف مشخص، مسئولیت های معنادار، اعضای قابل اتکا در تیم، اطمینان داشتن به اینکه پروژه های تیمشان تفاوت ها را رقم می زند.
بیل کمپل مربی فوتبال بود ولی موفقیت او در رهبری و مربیگری کسب و کار زبانزد است. از نظر او دلسوزی از عوامل کلیدی در موفقیت یک کسب و کار است. او یک مربی تریلیون دلاری بود هرچند عدد یک تریلیون دلار نمی تواند ارزش ایجاد شده توسط او را به خوبی نشان داد. منظور از تریلیون دلار ارزش سهام فقط دو شرکت گوگل و اپل است در حالی که بیل مشاور بیشمار شرکت دیگر هم بوده است.
کمپانی ها برای اینکه به موفقیت برسند باید محصولات خود را توسعه دهند و افراد هوشمند وخلاق را جذب کنند و محیط را برای رشد کارکنان خود فراهم کنند و عامل مهمتر برای موفقیت اینست که تیم ها همانند یک جامعه عمل کنند و از اختلاف نظرهایشان صرف نظر و از هم حمایت کنند تا بتوانند با تعهد بیشتری بهره وریشان را افزایش دهند. تیم هایی که عملکرد فردی را تابعی از عملکرد گروه بدانند بازده بالاتری نسبت به تیم های دیگر خواهند داشت پس هدف، ایجاد تیم هایی به صورت جامعه و هماهنگ به سمت یک هدف مشترک است. وقتی افراد صاحب نظر، رقابت طلب و باهوش در کنار هم قرار میگیرند ایجاد تنش در سیستم می کند و البته این تنش خوب است. ولی ایجاد جامعه همدل کمی دشوار می شود به منظور متعادل کردن این تنش ها به مربی نیاز است. فردی که نه فقط با یک به یک افراد بلکه با کل تیم کار کند. مدل بیل هم به اینگونه بود. یک مدیر و رهبر هر تیم، نیز میتواند یک مربی خوب باشد، اگر مربی خوبی نباشید نمیتوانید مدیری خوب قلمداد شوید. برای ارائه عملکرد خوب باید مدیری باشید که بتوانید برتری عملیاتی ایجاد کنید و یک فرهنگ تیمی قدرتمند را وجود آورید. به عنوان یک مدیر بزرگ باید گوش کنید، توجه کنید تا کارکنانتان از با بودن با شما افتخار کنند.
عنوانت تو را مدیر میکند افرادت تو را رهبر میکنند.
نیروهای انسانی مبنای تک تک موفقیت های شرکت هستند و مدیران باید از طریق
پشتیبانی( یعنی تلاش در توسعه افراد)،
احترام (اهداف تک تک افراد را درک کنیم و به انتخاب هایشان احترام بگذاریم )
و اعتماد ( یعنی بدانیم که افراد خواهان ارائه کار خوب هستند و باور داشته باشیم که این کار را می کنند) خود چنین محیطی را فراهم سازند.
اولویت اصلی هر مدیر، حال خوب و موفقیت افرادش است.
بیل اعتقاد داشت که ارتباطات از وجوه حیاتی در موفقیت های کمپانی هاست و برای ایجاد همدلی و روابط بهتر میان اعضای تیم، جلسات تیمی خود را با گزارش سفر یا سایر موضوعات شخصی تر و غیر کاری آغاز میکرد.
به گفته او، مهمترین وظیفه مدیر کمک به توسعه و بهبود افرادش است و جلسات تک نفره بهترین فرصت برای دستیابی به این نتیجه .
پس از اینگونه جلسات تک نفره ، سراغ تیم ها میرفت و در ادامه درباره نوآوری صحبت میکرد و مکالمه رو در رو و تلفنی رو ترجیح میداد. ساختار مشخصی را برای جلسات داشت و برای آماده سازی آن وقت میگذاشت زیرا آن ها بهترین روش برای کمک به رشد و توسعه افراد است.
یکی از مسئولیت های اصلی مدیران، تسهیل فرآیند تصمیم گیری است.
او باید مطمئن شود که تمامی دیدگاه ها شنیده و لحاظ شده و در صورت لزوم خودش وارد گود شود و تصمیم گیری کند. به گفته بیل کاری باید انجام دهید حتی اگر تصمیم اشتباهی باشد زیرا به تیم اعتماد به نفس می دهد و بقیه را به حرکت وا میدارد.
شما باید براساس اصول اولیه رهبری کنید.
اصول اولیه ( اصول تغییر ناپذیر) هر موقعیت را تعریف کنید و پروسه تصمیم گیری را با همان پیش ببرید.
باید اعضای کارآمد اما پردرسر تیم ( نوابغ نا به هنجار) را تحمل و حتی از آنها پشتیبانی کرد البته تا زمانی که رفتارشان خطوط قرمز رفتاری را که شامل : دروغگویی، لغزش در امانت داری یا اصول اخلاقی و آزار و اذیت یا رفتار نادرست با همکاران را زیر پا نگذاشته باشد و ارزش هایشان بر عوارض رفتاری شان برای تیم بچربد.
پرداخت حقوق خوب به افراد، فقط جهت برآورده سازی نیازهای مالی نیست بلکه نشان دهنده عشق، احترام شما به آنهاست و پیوند بین آنها و سازمان را محکم میکند.
اگر مجبورید که افراد را تعدیل کنید، با آنها رفتار خوبی داشته باشید و از زحمات و دستاوردهایشان تقدیر کنید.
مهمترین سرمایه هر رابطه ای اعتماد است و برای کسب موفقیت امری ضروری و یکی از اجزای اصلی امنیت روانی است. اعتماد مفهومی چند وجهی است ؛ یعنی روی حرف خود بایستید، وفاداری، درستی و صداقت، درایت داشته باشید.
باید این نکته را بدانید که تنها افراد هدایت پذیر را رهبری کنید. رهبری قرار است در خدمت هدفی بزرگتر قرار گیرد و آن تیم و سازمان است. افراد کنجکاو و آنهایی که خواهان یادگیری هستند، بهترین گزینه برای این شرایط هستند. در اینجا انتظار میرود که مربی چیزهایی بگوید که دوست ندارید آنها را بشنوید؛ شما را مجبور به مشاهده چیزهایی میکند که دوست ندارید ببینید؛ بنابراین به شخصیتی تبدیل می شوید که همیشه میخواستید باشید.
افراد برای افزایش بازدهی باید هدایت پذیر باشند. افراد هدایت پذیر دارای این خصوصیات هستند : صداقت و تواضع، دارای پشتکار و سختکوشی، آمادگی دائمی برای یادگیری.
یک مدیر مربی باید بتواند به صورت آزادانه گوش دهد
یعنی با تمام توجه و بدون حواس پرتی و از قبل به پاسخی که میخواهد بدهد فکر نکند و با سوال پرسیدن به اصل مشکل پی ببرد. و در موقع مناسب و در لحظه، بازخورد دهد در این صورت هدایت او واقعی تر و معتبرتر است و نباید منتظر بررسی نتایج بماند؛ حتی اگر بازخورد انتقادی بود آن را به صورت خصوصی و همراه با دلسوزی به فرد ارائه دهد. یک مربی باید حامی و سخت گیر باشد، انتظارات و استانداردها را بالا ببرد ولی افراد زیر نظرش را تشویق کند تا حتما به آن برسند.
به افراد نگویید که چه کاری را انجام دهند بلکه داستانهایی برایشان تعریف کنید تا خودشان بهترین تصمیم را بگیرند.
وظیفه مدیر این است که مبلّغ شجاعت در تیم باشد
زیرا افراد ذاتا از ریسک و شکست می ترسند. همچنین یک مدیر باید اعتقاد داشته باشد که افرادش میتوانند کارها را با موفقیت انجام دهند حتی اگر خودشان به این باور نرسیده باشند. تشویق و انرژی دادن مداوم، یکی از مهمترین جنبه های مربیگری تأثیرگذار است.
افراد زمانی موثرتر خواهند بود که کاملا خودشان باشند و هویت واقعی شان را در محیط کار نشان دهند.
اینها شاخصه هایی از پایه های موفقیت بیل به عنوان یک مدیر اجرایی بود.
اصل راهبردی برای رهبری اینست که تیم در اولویت قرار دارد و تیم ها موفق نخواهند شد مگر اینکه تمامی اعضای آن وفادار باشند. وقتی با یک فرصت یا مشکل مواجه شدید، اولین گام باید اطمینان از انتخاب تیمی خوب برای کار روی آن مسئله باشد. و به این نکته توجه کنید که پیرامون خودتان را با نیروهای انسانی خیلی خیلی خوب پر کنید و به این توجه کنید که هر فرد در بخش عملکردی خودش باید بهتر از مدیرعامل باشد.
4 خصوصیت افراد برای استخدام افراد مناسب از دیدگاه بیل:
1- فرد باهوش باشد. ( منظور تحصیلات آکادمیک نیست بلکه بتواند سریعا در بخش های مختلف جا بیفتد و با دیگران ارتباط برقرار کند.)
2- سخت تلاش کند.
3- صادق باشد.
4- سرسخت باشد ( یعنی اشتیاق و استقامت برای بلند شدن دوباره از شکست را داشته باشد)
شجاعت در کار ( تمایل به ریسک پذیری و دفاع از حقوق تیم) و سخت گیری ( یعنی با صراحت بیشتر از مخالفت ها نترسد) نکات مهم از نظر بیل بود و او به این اعتقاد داشت که برای داشتن یک تیم کارآمد علاوه بر تجربه باید پتانسیل افراد مد نظر قرار گیرد.
یکی از جنبه های مهم تیم سازی که غالبا به آن کم توجهی می شود، توسعه روابط درون تیمی است. بنابراین به دنبال فرصت هایی برای زوج سازی میان افراد باشید تا با هم روی پروژه ها کار کنند.
برای کسب پیروزی، باید بهترین تیم را داشته باشید و بهترین تیم ، باید از زنان بیشتری بهره مند شوند.
گاهی اوقات تنشها و مسائلی در تیم اتفاق می افتد که اعضای تیم نمیتوانند گفتگوهای صادقانه ای در مورد مشکل داشته باشند و این همان موقعی است که یک مربی مداخله میکند. در این گونه مواقع یک مربی باید مسئله را شناسایی کند و آنرا در کانون توجه قرار دهد و اول از همه به سراغ آن برود.
تمامی مسائل منفی را به صورت علنی مطرح کند و کارها را به سریعترین شکل ممکن پیش ببرد. یک مدیر باید بداند که برای رسیدن به پیروزی صحیح ، باید از روشی صحیح و با تعهد ، کار تیمی و صداقت استفاده کند.
وقتی اوضاع خوب نیست تیم ها بیش از قبل به وفاداری، تعهد و قاطعیت رهبرانشان نیاز دارند.
وقتی شکافی در میان افراد رخ می دهد باید قدرت مشاهده در محیط کار را داشته باشد و بشنود و الگوها را دنبال کند تا بتواند نقاط ضعف و قوت را ارزیابی کند. وقتی افرادتان را بشناسید و برایتان اهمیت داشته باشند هدایت تیم لذت بخش تر می شود و همکاری تیمی موثرتری خواهید داشت. باید صمیمیت را در رهبری خود لحاظ کنید، اما برای کسب اعتبار به تلاش و سختکوشی بیشتری نیاز دارید. و بدانید که عشق ورزیدن در محیط کار ایرادی ندارد و هم تیمی های شما هم انسان هستند و اگر دیوار بین شخصیت حرفه ای و انسانی خود را بشکنید، کل تیمتان قدرتمندتر خواهد شود. و البته این میتواند چالش برانگیز باشد ولی تا میتوانید آنقدر تمرین کنید تا برایتان عادی شود.
برای اهمیت دادن به افراد باید به آنها اهمیت بدهید. در مورد زندگی غیر کاری آنها بپرسید، خانواده هایشان را بشناسید و در موقع دشواری حمایت خود را نشان دهید.
افراد خود و موفقیت هایشان را به شکلی واضح تشویق کنید. اجتماع هایی را در داخل و بیرون محل کارتان ایجاد کنید زیرا وقتی افرادتان با یکدیگر ارتباط داشته باشند، قدرت جمعی بیشتری حاصل خواهد شد. تا جایی که میتوانید زمان، ارتباطات و سایر منابع خود را با سخاوتمندی در اختیار افراد قرار دهید و به آنها در مواقع لزوم کمک کنید.
عاشق بنیانگذارها باشید و یک احترام و حمایت ویژه را برای افرادی قائل شوید که بیشترین تعصب و بینش را به سازمان دارند.
و در پایان :
برخی چیزها در زندگی ما هستند که به آن اهمیت میدهیم مثل عشق، خانواده، پول، توجه، قدرت، معنا ، هدف و...
و همه اینها در کسب و کارمان نیز دخیلند. بنابراین برای داشتن تیم های موثر و کارآمد باید به ارزشهای انسانی افراد توجه کنیم و این یکی از لازمه های موفقیت کسب و کارهاست.
نکته دیگر برای موفقیت در زندگی حرفه ای اینکه سعی کنید همواره خلاق باشید، و هرچیزی که به ذهنتان می رسد را با مسئولیت پذیری انجام دهید. افرادی را بیابید که سرزنده باشند و اطرافتان را با اینگونه افراد پر کنید. از استعدادهای خود بهره ببرید و وقت خود را برای نگرانی درباره آینده تلف نکنید و اجازه دهید که سرنوشتتان خودش نقش آفرینی کند.
خلاصه کننده سیده مائده حسینی