وقتی از کارکنان یک کسبوکار میپرسید بیشترین چیزی که برایشان اهمیت دارد چیست، اغلب احساس مورد احترام بودن اولین چیزی است که به آن اشاره میکنند. با اینکه کارکنانی که احترام نمیبینند، فقدان آن را به خوبی درک میکنند، اما افرادی که در نقشهای مدیریتی یا دیگر پستهای ارشد هستند، چندان به آن فکر نمیکنند. بنابراین، رهبران سازمانی ممکن است به سادگی از وجود این مشکل خبر نداشته باشند.
مساله بزرگتر این است که رهبران سازمان از آنچه احترام در محیط کار را شکل میدهد، درک ناقصی دارند بنابراین حتی تلاشهای ناشی از حسن نیت برای ایجاد محیط کاری محترمانه، بیسرانجام میماند.
تحقیقات ما نشان میدهد که کارکنان دو نوع احترام را ارزش میدانند:
«احترام طبیعی» که بهطور مساوی به همه اعضای یک گروه کاری یا سازمان داده میشود و نیاز ذاتی انسان را برای اینکه احساس کند ارزشمند است، برطرف میکند. در محیطهایی که احترام طبیعی وجود ندارد یا خیلی کم است، شاهد نظارت بیش از حد بر ریزهکاریها، خشونت و سوء استفاده از قدرت هستیم و این حس وجود دارد که کارمندان قابل جایگزین شدن هستند.
نوع دوم، «احترام اکتسابی» است که نصیب کارکنانی میشود که ویژگیها یا رفتارهای ارزشمند به نمایش میگذارند. احترام اکتسابی نیاز انسان را برای احساس ارزشمند بودن در قبال انجام یک کار خوب، برطرف میکند. اعتباردزدی برای جلوگیری از موفقیت دیگران و ناتوانی در درک دستاوردهای کارکنان، نشانههای نبود این نوع احترام در سازمان است.
یکی از چالشهای دقیق و ظریف در ایجاد یک جو محترمانه، یافتن توازن درست بین این دو نوع احترام است. تحقیقات نشان میدهد عدم توازن میتواند باعث ناامیدی کارکنان شود. بهعنوان مثال، محیطهای کاری که احترام طبیعی در آنها خیلی زیاد است، اما احترام اکتسابی زیادی وجود ندارد، دستاوردهای فردی را به یک اولویت کماهمیت برای کارکنان تبدیل میکنند، چون آنها فکر میکنند با هر کسی صرف نظر از اینکه چه دستاوردی دارد، به یک شکل رفتار میشود. در محیطهایی که اهداف سازمان در قالب تیم محقق میشود، این ترکیب میتواند مناسب باشد، اما ریسک کاهش انگیزه و مسوولیتپذیری افراد وجود دارد.
در مقابل، محیطهای کاری که احترام طبیعی در آنها پایین است، اما احترام اکتسابی بالایی وجود دارد، کارکنان را به رقابت زیاد تشویق میکنند. در محیطهایی که تیمهای فروش با هم رقابت میکنند و کارشان چندان به هم وابسته نیست، این توازن میتواند مناسب باشد. اما از اینکه افراد دانش خود را در مورد موفقیتها یا شکستهایشان با دیگران به اشتراک بگذارند، جلوگیری میکند و اغلب باعث تکروی میشود.
رهبران سازمان با دانستن این تفاوتها، میتوانند محیطی ایجاد کنند که متناسب با موقعیتشان باشد. باید گفت در بیشتر مواقع، سطوح بالایی از هر دو نوع احترام نام بردهشده مورد نیاز است.
از آنجا که کارکنان اغلب به امید توسعه هویت خود در طول زمان و از طریق رشد حرفهای و تبدیل شدن به نسخههای بهتری از خودشان، به سازمانها میپیوندند، احترام یک مکانیزم بازخورد مهم و کاتالیزوری برای این رشد است.
یک محیط کار سرشار از احترام، مزایای قابل توجهی برای سازمان به همراه میآورد. کارکنانی که میگویند در محیط کارشان مورد احترام هستند، رضایت شغلی بیشتری دارند و نسبت به شرکتی که در آن کار میکنند، قدردان و وفادار هستند. همچنین انعطاف بیشتری از خود نشان میدهند و با دیگران همکاری میکنند و خلاقیت بیشتری از خود نشان میدهند. این افراد راحتتر راهنماییهای رهبر سازمان را میپذیرند.
در مقابل، نبود احترام میتواند آسیب جدی در روابط سازمانی ایجاد کند. جملهای در کتاب «گفتوگوهای سرنوشتساز» آمده که میگوید «احترام مثل هواست.» تا وقتی وجود دارد، به آن فکر نمیکنیم، اما وقتی از ما گرفته شود، همه به فکر آن میافتیم.
نشریه HBR