من برگشتم بعد از مدت ها
من برگشتم چون...من برگشتم بخاطره اینکه.... حقیقت اینه که نمیدونم چرا برگشتم و الان دارم این متن رو برای شما مینویسم. شاید چون فقط عادت به نوشتن کردم.شاید چون گله مندم یا نیاز به درد و دل دارم. شاید چون عاشق قصه گفتنم!
این روزا داره فقط میگذره و کسی نیست ترمزش رو بکشه. جوونیم داره تموم میشه بدون اینکه کار خاصی کرده باشم. انگار فقط دارم درجا میزنم. حقوق که میگیرم به 10 روز نکشیده خرج قسط و وام و مخارج جانبی میشه، بدون هیچ پس اندازی.
خب دیگه گله و شکایت کافیه. حوصلشو ندارم. بگذریم...
بهترین و مفهومی ترین انیمیشن عمرم یعنی ریک و مورتی همیشه راه گشای من بوده و هست. مثل همین چند روز پیش که دوباره حال و هوای لپ تاپ به سرم زد و چند اپیزود دیدم و این جمله کاری کرد یه بازبینی برای زندگیم انجام بدم.
زمان بدون هدف یه زندانه
واقعا نباید ساده از این جمله گذشت. مثل من و شمایی که فقط داریم بدون هیچ هدف مشخصی به جلو حرکت میکنیم و حتی برای فردامون هیچ برنامه ای نداریم. البته خیلیامون برنامه داریم ولی تلاشی نمیکنیم و عده ای تلاش میکنیم اما خیلی کم. بعضیا هم تلاش زیادی به خرج میدن اما در جای اشتباه. بنابراین هیچکدوم به مقصد نمیرسیم.
یکی از دوستام ازم پرسید گفت میدونی من و تو اصلا شبیه به دیگران نیستیم. گفتم چطور مگه؟ گفت فکر کنم فقط ما هستم که هر شب به آسمون نگاه میکنیم و دنبال ستاره ها میگردیم.
همیشه هم وقتی به خوشه پروین میرسیم شروع میکنیم به بحث های فلسفی راجب به چیستی جهان و کهکشان ها و سیاهچاله و...
شب را سکوت عظمت میدهد، مرد را صبر...
جهان هستی میلیاردها موجود هوشمند به نام انسان خودش دیده و من و شما مثل دانه ی شنی در صحرای بی کرانش هستیم. با این وجود داریم شب و روز غصه میخوریم و ناراحتیم.تصویر بزرگ رو ببین و خودت رها کن...