ویرگول
ورودثبت نام
masih
masih
masih
masih
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

جنگ بین ارسطو و سوفیست ها

ارسطو و سوفیست‌ها مثل دو تا دوست قدیمی بودن که همیشه با هم بحث داشتن، ولی بحث‌شون چیزی فراتر از حرف‌های معمولی بود. ارسطو مردی بود که خیلی به دنبال حقیقت بود؛ اون نمی‌خواست فقط حرف بزنه، می‌خواست بفهمه که چرا دنیا این‌جوریه، چی پشت ماجراست، چی واقعاً درست و واقعی هست.

از اون طرف، سوفیست‌ها آدم‌های خوش‌صحبت و باهوشی بودن که بلد بودن چطور با حرف زدن آدم‌ها رو قانع کنن. برای اون‌ها، مهم نبود حرف‌شون حتماً حقیقت باشه یا نه؛ مهم این بود که بتونن حرفشون رو طوری بیان کنن که همه باورش کنن. مثل یه نمایشگر حرفه‌ای که با فن بیانش چشم همه رو می‌گیره.

وقتی این دو گروه کنار هم می‌نشستن و صحبت می‌کردن، فضای بحث پر می‌شد از شور و هیجان، گاهی هم دلخوری و ناراحتی. ارسطو حس می‌کرد که سوفیست‌ها دارن فقط بازی می‌کنن و به جای اینکه دنبال حقیقت باشن، دنبال این هستن که چطور حرف‌شون رو طوری بزنن که پیروز بحث باشن. این براش ناراحت‌کننده بود چون برایش خیلی مهم بود که حرف‌ها واقعاً درست باشن.

سوفیست‌ها اما معتقد بودن که دنیا اونقدرها ساده نیست و حقیقت یه چیز ثابت و همیشگی نیست. به نظر اون‌ها، هر کسی می‌تونه حقیقت خودش رو داشته باشه و اینکه چطور بتونی با دیگران ارتباط برقرار کنی و اون‌ها رو متقاعد کنی، خودش یه هنر بزرگه.

پس این دو تا، بیشتر از اینکه دشمن باشن، مثل دو تا آدم بودن که دارن از زاویه‌های مختلف به یه موضوع نگاه می‌کنن. ارسطو می‌خواست قوانین و اصولی پیدا کنه که بتونه دنیا رو توضیح بده، جایی که همه چیز منطقی و قابل فهم باشه. سوفیست‌ها اما می‌گفتن دنیا پر از پیچیدگی‌ها و آدم‌ها هست، و باید یاد گرفت چطور با این پیچیدگی‌ها کنار بیای.

این جنگ بین‌شون، مثل یه چرخه بود که باعث شد مردم بیشتر فکر کنن، سوال بپرسن و دنبال جواب‌های بهتر باشن. و البته، همین اختلاف نظرها باعث شد فلسفه عمیق‌تر و پخته‌تر بشه.

ارسطو
۱
۰
masih
masih
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید