خلاصه
چه اتفاقی می افتد که افرادی غیرمهم مانند مکرون از فرانسه و یا محمد بن سلمان از عربستان، به ناگاه در محیط بین المللی دارای اهمیت و اعتبار میشوند؟ هر دو کشور فرانسه و عربستان در یک چیز مشترک هستند و آن این است که از بیرون بسیار ثروتمند به نظر میرسند. در حالیکه هر دو با مشکلات بسیاری در داخل کشور دست و پنجه نرم میکنند.
بسیاری بر این باورند که چنین افرادی به یکسری منابع سیاسی چنگ میزنند تا خود را در صحنه بین المللی جزو قدرتهای سیاسی نشان دهند.
شواهد
اجازه دهید با مثال مکرون شروع کنیم. شخصیتی که تا حوالی تاریخ 23 آوریل 2017 کمتر برای جهانیان شناخته شده بود اما در انتخابات 7 می 2017، جهان (جوانی با تجربه) را شناخت که میتواند از پس بزرگترین رقبایش برآید. اما اکنون در ماه می 2018 با گذشت یک سال از آن روزهای پر التهاب انتخاباتی، مکرون از چهرهای کاملا متفاوت برخوردار است. او شاید سریعتر از هر رهبری در اروپا توانست خود را به عنوان یک میانجی بین شرق و غرب یعنی آمریکا و خاورمیانه مطرح سازد. در زمانی که همه اعتقاد داشتند Iran Nuclear Deal در حال فروپاشی است، مکرون با همکاری و ایجاد دوستی عمیق با ترامپ در سوریه توانست رابطهای عاشقانه با ترامپ برقرار کند.
رابطهای که من آن را عشق ذینفعان (Interest groups love) و یا Political love مینامم.
مکرون با سر و صدای زیاد به عنوان نماینده اروپا عازم آمریکا شد تا به عنوان فرد مورد اعتماد ترامپ، برجام را نجات دهد. اما بعدا با خروج آمریکا از برجام مشخص شد که همه این سر و صداها صرفا برای این بوده که نشان دهد اروپا با سیاستهای آمریکا در مورد برجام موافق نیست. تا شاید از ناراحتی ایران بکاهد!!
در همینجا بلافاصله میخواهم جمله قبلی خود را نقض کنم. مکرون صرفا یک عروسک خیمه شب بازی در دستان ترامپ بود که از طریق مکرون، اروپا و ایران را آماده خروج از برجام سازد. در واقع مکرون یک Policy tools برای آمریکا بود تا شوک جهانی خروج برجام کمتر باشد.
حال تصور کنید که ترامپ از برجام خارج نمیشد. دوباره همین اتفاق می افتاد و ترامپ با آوردن این بهانه که مکرون توانسته اعتماد کافی او را برای اصلاح برجام جلب نماید و تا حدی او را متقاعد کند، خروج از برجام را به وقتی دیگر موکول میکرد.
گام اول مکرون: اولین قدم بزرگ مکرون برای شناخته تر شدن، در زمان استعفای سعد حریری در عربستان بود. سعد حریری به شکلی مرموز استعفای خود را در کشور عربستان اعلام کرد و همکان پنداشتند که او در شرایط فشار قرار دارد.
بیش از هر کشوری حتی لبنان، این فرانسه و مکرون بودند که تلاش کردند که سعد حریری را نجات دهند. اکنون همه دنیا میدانند که با ضرب الاجل تعیین شده توسط مکرون بود که سعد حریری نجات پیدا کرد. پس مکرون توانست اولین گام خود را به عنوان یک منجی بینالمللی با موفقیت بردارد.
گام دوم مکرون: ترامپ به عنوان فردی دو شخصیتی و حتی چند شخصیتی، خود هم نمیدانست که در نهایت در مورد Iran Nuclear Deal چه تصمیمی خواهد گرفت. به همین دلیل جامعه بینالمللی همانند استعفای حریری، در ابهامی کامل فرو رفته بود. اکنون وقت آن بود که مکرون گامی بزرگتر بردارد. سوال اینجاست که چطور میشود به ترامپ چند شخصیتی نزدیک شد؟
پاسخ: با کمک به او در رفع نیازهای اسرائیل. این بهترین راه بود. رفع نگرانی بزرگ اسرائیل و همراهی او در حمله به سوریه. از آنجا که حمله بزرگی در پیش نبود، شرایط مالی سختی برای فرانسه ایجاد نمیشد و با راحتی میتوانست ذی نفعان داخلی را نیز راضی کند. پس مکرون مانند پسری حرف گوش کن، با اسرائیل و آمریکا همراه شد. در این حالت ترامپ هم که منتظر یک دوست واقعی در اروپا بود (و تا کنون از این نعمت محروم بود!)، آغوش خود را به روی مکرون گشود. عشقی سوزان شکل گرفت که همکام شاهد تصاویر و فیلمهای آن در آمریکا بودیم.
اکنون ترامپ میتوانست با خروج از برجام و هم با ماندن در برجام، برگ برنده را در دست داشته باشد و بداند که Tool بسیار کارا برای رفع نگرانیهایش در اروپا دارد. مکرون هم میتوانست نگرانی های اروپا و امریکا را متعادل سازد.
به این شکل ترامپ به عنوان یک بیزنسمن واقعی، مکرون را استخدام کرد و در مقابل، جایگاه بینالمللی او را ارتقا داد. نمونه های زیادی را میتوان مشاهده کرد که ترامپ از افراد به عنوان یک ابزار استفاده کرده است.
محمد بی سلمان مثال خوبی است! اگرچه محمد بی سلمان آنقدر کوچک و حقیر است که ما نباید او را در تحلیل خود وارد کنیم، اما بهتر است اشارهای به او داشته باشیم.
تصور کنید در یک نظام قبیلهای به دنیا آمدهاید که زنان حق رانندگی ندارند، حق شادی ندارند و صرفا افرادی برای رفع میل جنسی مردان و فرزندآوری هستند. در همین حال، کشوری مانند ایران در همسایگی شما توانسته قدرت خود را تا مرزهای اسرائیل گسترش داده و به قدرت اول منطقه تبدیل شود. طبیعتا با اسب و شمشیر! نمیتوان به جنگ ایران رفت. بلکه شما نیاز دارید ادعا کنید روشنفکر هستید و درصدد تغییر جامعه برآمده اید. چه ابزاری بهتر از نزدیکی به ترامپ و داماد او که عاشق بیزنس هستند.
وقتی میتوانید با وعده فروش سهام شرکت آرامکو در بورسهای آمریکا، تامین نفت بدون محدودیت و نیز خرید اسلحه های آمریکایی، ترامپ را اغوا کنید، پس اینکار را بکنید.
ترامپ هم که نیازمند گاوی برای دوشیدن است تا نرخ بیکاری آمریکا را به حداقل برساند. این Policy tools های انسانی، امروزه مهمتر از ابزارهای سیاست سنتی خط مشی، نقش خود را ایفا میکنند. راستی، جایگاه حقیقی اسرائیل در این تحلیل کجاست؟
باید بگوئیم اگر لابی های اسرائیل وجود نداشت اساسا مقاله حاضر نوشته نمیشد چون آنها هستند که تصمیم میگیرند ابزار آنها یعنی ترامپ، از چه ابزارهای دیگری استفاده کند تا منافع حداکثری آنها تامین شود.
اصل مطلب به انگلیسی و سایر نوشته های من و همکارانم را در اینجا بخوانید: