ویرگول
ورودثبت نام
جامه‌ی جان
جامه‌ی جان
جامه‌ی جان
جامه‌ی جان
خواندن ۳ دقیقه·۵ ماه پیش

آذر اندامی

پزشک و دانشمندی که در دل اپیدمی وبای ایران، با واکسنش زندگی را به میلیون‌ها نفر بازگرداند و نامش را تا سیاره زهره بالا برد.

آذر اندامی
آذر اندامی

در سرمای نم‌نم شمال، جایی میان کوچه‌پس‌کوچه‌های محله‌ی ساغری‌سازان رشت، دختری چشم به جهان گشود که هوش درخشانش از همان کودکی میان زبان زد بود. آذر، تنها دختر خانواده، با ذهنی تیز و دلی سرشار از پرسش‌های بی‌پاسخ، زودتر از دیگران راهی مدرسه شد. کلاس اول ابتدایی را جهشی خواند، اما دیری نپایید که سقف کوتاه باورهای سنتی بر سر آرزوهایش فرود آمد. پدرش، همچون بسیاری از پدران آن زمان، معتقد بود تحصیلات دخترانه جایی در خانه‌ی آنان ندارد، اما آذر، بی‌آنکه زبان به گلایه بگشاید، تصمیم گرفت این سد را با پشتکارش بشکند.

در سال‌هایی که بسیاری از دختران تنها به کلاس سوم ابتدایی می‌رسیدند، آذر هم معلم بود و هم شاگرد. صبح‌ها پای تخته کلاس بود و شب‌ها کنار چراغ، کتاب می‌خواند. سرانجام، در سال ۱۳۲۹، دیپلمش را به صورت متفرقه گرفت؛ یک پیروزی شخصی در برابر دیوارهای اجتماعی بلند. اما آن‌چه او را از دیگران جدا می‌کرد، عطش فهمیدن بود—فهم علم، فهم بدن، فهم بیماری. در سال ۱۳۳۱، بالاخره وارد دانشکده پزشکی تهران شد. در راهروهای بیمارستان و سالن‌های تشریح، زنی ایستاده بود که باور نداشت علم فقط برای مردان است.

آذر اندامی در سال ۱۳۳۷ پزشک شد، اما فقط در دنیای پزشکی بودن برایش کافی نبود. او به جای کلینیک خصوصی، راه آزمایشگاه‌های پُر از میکروسکوپ و باکتری را برگزید. وارد انستیتو پاستور ایران شد؛ جایی که تبدیل به خانه‌ی دوم او شد. او نخستین زن ایرانی بود که در بخش باکتری‌شناسی این مؤسسه، به شکل جدی تحقیق کرد. در میان لوله‌های آزمایشگاهی و محیط‌های کشت باکتری، آذر به جست‌وجوی راه‌هایی برای پیشگیری از بیماری‌های عفونی پرداخت. یک سال بعد، بورس پاستور راه او را به پاریس گره زد. در قلب فرانسه، در میان دانشمندان جهانی، او درخشید و تخصص میکروب‌شناسی خود را گرفت و به کشورش بازگشت—همان کشوری که روزی برایش کلاس اول ابتدایی را کافی می‌دانست.

اما بزرگ‌ترین مرحله‌ی نبرد او تازه آغاز شده بود. دهه ۱۳۴۰، ایران با شیوع ناگهانی وبای التور درگیر شد؛ بیماری‌ای که روستا به روستا، شهر به شهر، به جان مردم می‌افتاد. در این میانه، انستیتو پاستور سنگر نخست شد و فرمانده خط مقدمش کسی نبود جز آذر اندامی. با شب‌های زیادی بی‌خوابی کشیدن و تلاش و پشتکار بی حد و مرز بالاخره او واکسن مؤثری ساخت که در کمتر از چند ماه، بیش از ۹.۵ میلیون دوزش در سراسر ایران تزریق شد. آمار ابتلا به وبا کاهش یافت و بیماری مهار شد. و نه فقط ایران، بلکه کشورهای منطقه هم خواستار این واکسن شدند. اندامی کاری کرده بود که سیاست‌مداران عاجز از آن بودند.

اما این همه‌ی ماجرا نبود. آذر، هر روز در برابر دیوارهایی از تردید می‌ایستاد: تردید خانواده، جامعه، حتی برخی همکاران مرد. با همه‌ی این‌ها، در دفتر کارش، همیشه جزوه‌های دست‌نویسش دیده می‌شد. پشتکار او چنان عمیق بود که انستیتو پاستور به او نشان علمی اعطا کرد. بعدها، ریاست بخش وبا و دیفتری را به او سپردند؛ مقامی که تا پیش از آن در اختیار هیچ زنی نبود. همکارانش از او به‌عنوان زنی "بی‌ادعا و تلاشگر" یاد می‌کردند، کسی که ایستادگی را آموخته بود.

آذر اندامی، با مرگی ناگهانی در سال ۱۳۶۳، از میان رفت؛ اما این پایان ماجرا نبود. سال‌ها بعد، دخترش آذرمیدخت، با نامه‌نگاری به اتحادیه بین‌المللی نجوم، توانست کاری کند که نام مادرش بر دهانه‌ای روی سیاره زهره بنشیند—دهانه‌ای به قطر ۳۰ کیلومتر به نام "Andami" ثبت شد. حالا، حتی آسمان هم یادش را فراموش نمی‌کند. او تنها زن ایرانی‌ست که نامش بر سیاره‌ای نقش بسته؛ نماد زنی که از زمین برخاست و تا ستارگان بالا رفت.

امروز، در شهر رشت، بلواری به نامش است، مجسمه‌ای از او بر سر آن نصب شده، و او برای هر زنی که می‌خواهد فراتر از بایدها و نبایدهای جامعه برود، الگویی انکار نشدنی است.


منابع: ایران‌وایر. دکتر آذر اندامی؛ دانش، واکسن، بقا. ایران‌وایر./ایسنا. دهانه‌ای به‌نام آذر اندامی در زهره. ایسنا./ایرنا. واکسن التور و زنی که آن را ساخت. ایرنا./انستیتو پاستور ایران. تاریخچه ساخت واکسن التور. پاستور ایران.


نوشته‌ی پانیذ زارعی

سیاره زهره
۱
۰
جامه‌ی جان
جامه‌ی جان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید