
در دل محلهی فقیرنشین عمو زینالدین تبریز، جایی میان خانههایی با دیوارهای کاهگلی و حیاطی خاکی، دختری چشم به جهان گشود. زینب، دختر شیخ سلمان، کشاورزی که حتی زمینی برای خودش نداشت، در خانوادهای به دنیا آمد که فقر، همیشه مهمان سفرهشان بود. با قامتی بلند، بازوانی نیرومند و نگاهی تیز و جسور، زینب از همان کودکی شبیه هیچکدام از زنان اطرافش نبود. برخلاف دخترانی که چهرهی خود را در پشت چادر پنهان میکردند، او با چادر بسته به کمر و باتومی میخدار در دست، میان کوچهها و بازارها راه میرفت. مردم با احترام و حیرت، او را "بیبیشاه زینب" یا "زینبباجی" صدا میزدند.
بهار ۱۲۷۰ که از راه رسید، واگذاری امتیاز انحصاری تنباکو به شرکت انگلیسی، آتشی زیر خاکسترِ غیرت ایرانیان شد. تبریز نیز در صف معترضان ایستاد؛ علمای شهر خواهان بسته شدن بازار بودند اما نایبالسلطنه و سربازان سلطنتی، باز کردن زورکی مغازهها را آغاز کردند. در میانهی این تنش، زینب با گروهی از زنان، چون کوهی از خشم و ایستادگی، جلوی در مغازهها ایستاد. او رهبری بود که از دل کوچههای تبریز برخاسته بود تا فریاد اعتراض را فرماندهی کند. آنگاه که تاجران مردد شدند، این زنان و مردانی غیور بودند که در مقابل ظلم تا پای جان ایستادند.
در چند ساعت، چیزی شبیه موجی از خروش از محلات مختلف تبریز برخاست. هزاران زن، چوب و سنگ در دست، کودکانشان را در آغوش گرفتند و به زینب پیوستند. صحنهای که تاریخ ایران کمتر به خود دیده بود: رژهای بیسلاح اما مصمم، به پیشوایی زنانی که همراه مردان فریادشان در دل بازار پیچید. فرماندهان حکومتی، حیرتزده عقبنشینی کردند، بیآنکه جرات رویارویی داشته باشند. برای نخستینبار، بازار شهر در دستان زنان و مردانی بود که هرگز منتظر اجازهی کسی نمانده بودند.
آن چه رخ داد، چیزی بیش از اعتراض بود؛ انقلابی بود از همبستگی زنان و مردان. مغازهدارانی که به دستور نایبالسلطنه قصد گشودن در داشتند، با خشم زنانه و غیرت مردانه عقب رانده شدند. و بالاخره شاه، مجبور شد امتیاز را پس بگیرد. اما زینب، تنها فرماندهی این قیام نبود چرا که او بدل به نماد ایستادگی شد. زنی از دل رنج و خاک، که در کنار قهرمانان مرد، جای خود را ثبت کرد و نامش را به میان نامآوران جنبش تنباکو کشاند.
سالیان بعد، سرمای سوزناک زمستان ۱۲۷۴–۱۲۷۵ قحطی را به درون خانهها کشاند. سفرهها حتی از تکه نانی تهی شده بودند. اینجا بود که بار دیگر، زینب پاشا وارد صحنه شد. او این بار نه با باتوم که با نیت نجات، به انبارهای گندم حمله برد و با زنان دیگر آرد را به خانهی گرسنگان بردند. شهر، دوباره شاهد زنانی شد که نه از برای خود، که برای دیگران به پا خاسته بودند.
در یورشی فراموشنشدنی، زینب به انبار نایبالحکومه هجوم برد و گندمهای انبارشده را برای مردم مصادره کرد. درگیری درگرفت، برخی زخمی شدند، ولی او باز زنده ماند. پس از آن، مسئولان از ترس شورش بزرگتر، تسلیم خواستهها شدند.
آخرین روایتها، او را در راه کربلا نشان میدهند. کاروانی با زنی پیر و باتوم بهدست، از مرز میگذشت. مرزبانان تُرک، قصد تعرض داشتند اما با ضربههای زینب، پا به فرار گذاشتند. دیگر هیچکس از او نشانی نیافت. برخی میگویند در کربلا درگذشت و در جوار بارگاه حسین به خاک سپرده شد. اما روح او، میان کوچه پس کوچههای تبریز پرسه میزند؛ در قصههای مادران، در ترانههای آذری و تندیس او در خانهی مشروطه تبریز، یادگار زنی است که خاک را به خروش در آورد.
منابع: ایرانوایر. زینب پاشا؛ فرمانده زنانی که تبریز را نجات داد. ایرانوایر./خبرآنلاین. زینب پاشا؛ زنی که فرمانده قیام تبریز شد. خبرآنلاین./جهانبانو. زینب پاشا: قهرمان فراموششده. جهانبانو./پایگاه گردشگری ارک. خانه مشروطه تبریز و تندیس زینب پاشا./دانشگاه خزر. تحلیل نقش زنان در جنبش تنباکو. Khazar University.
نوشتهی پانیذ زارعی