یکی از خوبیای #سربازی – البته نه اینکه نکات مثبت زیادی داشته باشه – اینه که تو این دوران سربازا با هم هیچ فرقی ندارن. اینکه بیرون کی بودی و از کجا اومدی و چقدر پول داشتی مهم نیست. اینجا همه یه لباس می پوشن، رو یه تخت می خوابن و موهاشونو یه مدل میزنن! حالا فقط با رفتار و برخورد میشه نشون داد چند مرده حلاجی. دیگه نه میشه با لباس های برند پز داد نه با ماشین های مدل بالا ویراژ.کاملا بی طبقه!
حضرت امیر حق داشت، هر جا کاخی ساخته میشه حتما یکی به خاک سیاه نشسته. ولی توی پادگان نه کاخ نشینی وجود داره و نه کوخ نشینی، اینجا همه یه جور زندگی می کنن؛ همه نظافتچی هستن، همه نگهبانن، همه توالت شورن. اینجا همه از هَمَن. ولی در دنیای خارج از پادگان، کارگر و سپور شهرداری با دکتر و وکیل یکی نیستن. اگه بچه ای رو دیدین که تو سطل آشغال خم شده شاید بهش ترجم کنیم ولی هیچوقت اونو یکی از خودمون نمی دونیم.
دیدن این صحنه ها اون بیرون برام تبدیل به عادت شده بود. یه عادت غیر عادی، یه عادت ترسناک. گاهی بهم میگن مگه مرض داشتی که اومدی سربازی که باید عرض کنم بله! من می خواستم این عادت ترسناک رو حداقل برای چند ماه ترک کنم و ترک عادت موجب مرض است. لاجرم از این خیابونا به پادگان فرار کردم. چنین چیزی در پادگان باعث میشه گاهی منم خوشحال باشم که سربازم.