janamazsharif932
janamazsharif932
خواندن ۲۲ دقیقه·۵ سال پیش

امام محمد غزالی

خلاصه مقدمه کتاب الاربعین امام محمد غزالی

ماموستا برهان الدین حمدی

  • بخش اول

امام غزالی در سال 484هجری قمری به دعوت خواجه نظام الملک، به بغداد رفت، و ریاست و تدریس دانشگاه نظامیّه را عهده دار شد. در آن وقت 34 سال از عمرش گذشته بود، و چون شهرت و آوازه علوم وفضائلش در تمام اقطار و بلاد اسلامی، منتشر گردیده بود.و در بغداد، که در آن موقع مقرّ خلافت، و مرکز امپراطوری اسلامی بود،و نام امام به عنوان اعلم علمای اسلام و بزرگترین دانشمند عصر، زبانزذ خاصّ و عامّ بود به هنگام ورود با استقبالی کم نظیر مواجه گردید.و عموم طبقات مردم مقدمش را گرامی داشتند.و احترامی فوق العاده برای او قائل شدن، وزراء و امرا و دانشمندان زیارتش را مغتنم می شمردند. و او بر ثروت ومال و جاه مقام دست یافت و بالاترین مقام علمی عصر خویش را احراز کرد.و به واسطه تبحّر علوم عقلی و نقلی و قدرت بیانی که داشت کسی را یارای بحث و مناظره با وی نبود و درجدل سرآمد اقران و مشیارالیه بالبنان گردید.محضرش کعبه آمال دانشجویان و محل حل مشکلات و معظلات علوم بشمار می آمد.حلقه درسش مجمع فضلا و محققان بود، و اوقاتی که از تدریس فراغتی حاصل می کرد به تالیف و تصنیف کتب ،و تحقیق در ادیان و مذاهب و بررسی آرای فلسفه و غور در مسایل کلامی و عقاید باطنیان و تجزیه وتحلیل دلائل و اقوام فرقه های مختلف می پرداخت ولی این اوضاع دیری نپاید در زندگی امام تحولی بزرگ پدیدار گردید.و او دچار شک و تردید شد و شک در تمام انچه میگفت و می نوشت و بدان معتقد بود.

او می اندیشید که در جهان ادیان و ایین های مختلف وجود دارند و پیروان اسلام به هفتاد و چند ملت تقسیم شده اند و هر فردی به پیروی از پدران و تحت تاثیر محیط زندگی خود طریقی را برگزیده است و آن را حقیقت می داند و سایر ادیان را باطل تصور میکند.و معلوم نیست که :حقیقت کدام است؟ کدام فرقه راه راست پیموده اند؟ آیین فطری و که هر فرزندی با آن دنیا می آید چیست؟ و این حقیقت که بر اثر تعلیمات و تلقینات پدر و مادر دیگرگون و متغیر میشود کدام است؟ و از چه راهی باید آن را بدست آورد؟

امام جویای حقیقت بود و نمی دانست که این گمشده را چگونه به دست آورد؟ هر راهی مشکوک به نظرش می آمد.او علمی یقینی و غیر قابل تزلزل را میخواست.ولی حتی در مورد محسوسات که اجلای بدیهیّات محسوب میشوند.بدگمان شده بود وحتی محسوسات قوه باصره و چیزهای که را که به چشم خود می دید قابل اعتماد نمیدانست و می گفت :چشمی که گاهی اشیا بزرگ را کوچک و گاهی کوچک را بزرگ میبیند و چیزهای دور را نزدیک و نزدیک را گاهی دور تشخیص میدهد از کجا معلوم است که سائر مشاهدات نیز اشتباه نکند؟ چشمی ساکن را متحرک و متحرک را ساکن می بیند.نمی تواند مفید علم قطعی و یقین باشد و هنگامی که جانب عقل که سلطان قوه ها است و بر ادراکات حواس خط بطلان می کشد روی اورد وخواست که ان را تکیه گاهی برای علم خویش قرار دهد. نبست به آن نیز بدگمان شد و پیش خود گفت :من که در چیزهای در چشم میبینم دچار شک و تردید شده ام.از کجا معلوم است که عقلم استباه نکند؟ امام مدتی دراین تحیر بسر برد و درصدد بود که مرجعی پیدا کندشاید وسیله آن گوهر حقیقت را به دست آورد و از گرداب حیرت رهایی یابد.

  • بخش دوم

ناچار اول به سوی علم کلام روی آورد ولی پس از غور و بررسی تعمق کامل فهمید که استدلالهای متکلمین که آنها را بیشتر برای الزام مخالفان و ساکت کردن دشمنان به کار برده اند قانع کننده و ومفید علم قطعی نیست و تشنگان و جویندگان حقیقت را سیراب نمیکنند.پس از آنکه از علم کلام مایوس گردید

به جانب فلسفه روی آورد و در آن به جست جوی گمشده خویش پرداخت و به مطالعه کتاب های فلسفی مشغول شد، و وقتی که از اصول و دقایق آن اطلاع کامل حاصل کرد، و نتایج تحقیقاتش را در کتاب های «مقاصد الفلاسه »و «تهافت الفلاسفه» به رشته تحریر در اورد و آرا و عقاید فیلسوفان بزرگ را بررسی کرد و به این نتیجه رسید که عقل بشر از احاطه به اسرار و ادراک مسایل علوم الهی عاجز است و نمی تواند حقایق آنرا کشف کند.وپرده ای از روی رازهای بردارد و از فلسفه مایوس شد.

پس از ان به دل امام خطور کرد که ممکن است حقیقتی را که او کی می جوید در مذهب فرقه اسماعیلیه به دست آورد زیرا ایشان خود را باطینه و اهل تعلیم می دانند و مدعی اند که حقایق به وسیله امام معصوم به ایشان الهام می شود، و تحت تعلیمات غیبی قرار می گیرند ولی وقتی که کتاب های ایشان را مطالعه کرد، و در عقاید و افکارشان تامل نمود از آنچه می جست اثری نیافت بلکه مسایلی مواجه شد، که موجب گردید در رد عقایدشان کتاب های بنویسد و بطلان های انها را ثابت کند. پس از آنکه علم کلام و فلسفه و مذهب باطنیان نومید گشت تنها مرجعی باقی مانده بود و امکان داشت که او را از گرداب شک و حیرت برهاند

طریقه صوفیّه بود

که مدعی اند از راه کشف شهود علم قطعی را به دست می اورند ناچار به جانب ان روی اورد.و به طرق ایشان متوسل گردید چون آن را وجه همت خود قرار داد فهمید که:

  • بخش سوم

طریقه صوفیه دارای دو جنبه علمی و عملی است و برای اینکه در مرحله اول از علم تصوف اطلاعاتی کسب کند کتاب قوت القلوب ابوطالب مکّی و کتاب های حارث محاسبی که حالتی مشابه حالت غزالی را داشته و غلبه شک و تردیداو را به سوی تصوف کشانیده بود، و همجنین کتاب های شبلی و جنید ابو یزید بسطامی را مطالعه کرد.ولی در ضمن خوندن این آثار دریافت که جنبه علمی تصوف نسبت به جانب عملی آن بسیار کوچک و نا چیز است و هیچ دردی را دعوا نمی کند و عمل طیّ طریق است.که قلب سالک را برای پذیرفتن انوار معرفت مستعد میسازد و بسوی حقیقت و علم و الیقین هدایت میکند، ولی مشکلاتی در این راه وجود دارد باید رهروانش در اولین قدمی که بر می دارند از مال و ثروت و مقام و شهرت و احترام و عزت و عیال و فرزند و سائر علائق دنیوی صرف نظر کنند.و با تمام همت و کوشش و جدیت به سوی خلوت و انزوا و گمنامی رو آورند باید به سوی خدا بروند و از هر چیزی که به جز او است گریزان باشند.و او که از مال و جاه و شهرت و احترام چیزی کم نداشت و بر مسند بالاترین مقام علمی عصر خود تکیه کرده بود رها کردن این مقام و گذشتن از همه این نعمت ها برایش خالی از اشکال نبود یا این ها سهل و آسان به دست نیامده بودند.که یکسر همه را ترک کند و از طرفی دیگر تصور میکرد که حفظ جاه و مقام و اشتغال به تدریس و تعلیم مسائلی که مشکوک به نظرش می رسید او را از وصول به مراد و به دست آوردن گوهر حقیقت باز می دارند و از سعادت و رستگاری آخرت محروم می سازند

کشاکش و مبارزه سختی در درون امام پدید آمده بود از یک طرف علاقه به ثروت و مقام دنیوی که در نهاد هر فردی وجود دارد وادارش میکرد که بر مسند تدریس باقی بماند و از طرف دیگر جذب های الهی و داعیه روحانی او را به سوی خلوت و انزوا می کشید و کارش به جای رسید که قدرت تدریس و تعلیم از وی سلب گردید.و قریب چهارصد تن دانشمندان و دانشجویان که پروانه وار دور شمع وجودش جمع شده بودند. از فیض حضورش بی نصیب ماندن و ای نزاع درونی مدتی در حدود شش ماه طول کشید و او در راه به روی خود بسته در رنج و عذاب به سر برد، و وقتی که از همه جا نومید شد برای رهایی از این ورطه پرخطر دست استغاثه را به سوی خدای مهربان بلند کرد و از اون مدد خواست،

عاقبت خدایی که فریاد رس مضطران و کاشف سوء از درماندگان است،به فریادش رسید و چراغ توفیق و هدایتش را فرا راه او قرار داد. زخارف و زیور ها و تفاخرو تکاثیر دنیا را در نظرش ناچیز و بی ارزش گردانید به طوریکه به مال و جاه و زن و فرزند پشت پا زد و برای اینکه خلیفه و سائر رجال مملکت از تصمیم که گرفته بود منصرفش نکنن و مانع از مسافرت او نشوند ادای فرضیه حج را بهانه کرد و ابراهیم وار انی ذاهب الی ربی سیهدین گویان راه بیابان را پیش گرفت و به سوی وادی گمنامی و انزوا و خلوت و انس با ذکر خدا، شتافت و مدتی در حدود ده سال در شام و بیت المقدس و حرم مکه مکرمه و در مدینه طّیبه در مجاورت روضه مطهره به عبادت و راز و نیاز با خدا و سیر و سلوک در راه او، و ذکر و فکر و مبارزه با تمام هوا ها و آرزوهای نفسانی و تطهیر و تزکیه نفس و اجتناب از خلق و پرداختن به خالق به سر برد و در نتیجه این مجاهدت ها و ریاضت ها گمشده خویش را یافت و چیزی را که به وسیله تحقیقات علمی و قیل و قال درس و بحث و مطالعه کتب بدست نیاورده بود در خلوت و دوری از ما سوای محبوب والتجاء به بارگاه او به دست اورد.

امام هنگامی که به مطلوبش رسید و گوهر حقیقت را یافت و قلبش از عین الیقین سیراب شد و اعتصام
بحبل الله او را از چاه شکوک و اوهام به در اورد میگفت فکان ما کان مما لست اذ کره وفظن خیرن و لا تسال عن الخبیر و پس از کامیابی به زادگاه خویش باز گشت و کتاب احیاالعلوم الدین که دریایی از معارف اسلامی و دایره المعارف تصوف و عرفان است برای مسلمانان و طالبان حقیقت ارمغان اورد.

غزالی قبل از مسافرت 10 ساله متکلمی بود توانا فیلسوفی بود از دقایق فلسفه آگاه،عالمی بود مغرور که گاهی با ادله عقلی با فیلسوفان مبارزه میکرد، وقتی حجتهای قاطع به رد عقاید باطنیه میپرداخت،و وقتی از راه جدل بر ظاهریه غالب می شد هر روز بنحوی بر شهرت خود می افزود. و هر دم از راهی مقام علمی و وفور دانش خود را به مردم نشان میداد. اما پس از مراجعت به وطن، عارفی بود وارسته از بحث و جدل گریزان از خود نمایی و اظهار فضل بیزار صوفی ای بود متواضع و فروتن و مائل به خلوت و انزوا شهرت را آفت، و عزلت را نعمت میدانست غروری که به سبب علم در انسان ایجاد میشود از وجود او به کلی رخت بر بسته بود و خود را از دیگران بالاتر تصور نمیکرد. خلاصه عالمی که یگانه عصر خویش به شمار می آمد، به صوفی ای خلوت نشین و متواضع مبدل شده بود.

صوفی شدن عالمی مانند امام غزالی جا تعجب نیست،زیرا اگر صوفی نفس سرکشی را که از اطاعت دستورهای خدا سرپیجی میکند به وسیله ریاضت،و جهاد اکبر رام میسازد.اگر صوفی سعی میکند که در تمام اعمال و حرکاتش از سنت و گفتار و کردار حضرت رسول خدا (ص) پیروی کند .اگر صوفی محبت دنیا را سبب و سرمایه تمام خطاها میداند و از مال و جاه ومقام دنیوی دوری میجوید،اگر صوفی نفسش را از اوصاف و اخلاق بد تزکیه میکند و از حرص و طمع و غضب و حسد و بخل و کبر وخود پسندی و عیبجویی و دروغ گویی و غیبت دیگران اجتناب مینماید اگر صوفی توبه نصوح وخوف و زهد وتقوی و صبر و شکر و اخلاص و صدق و توکل و رضا به قضای خدا را شعار خود قرار می دهد خلاصه اگر برنامه سیر و سلوک صوفی و رهروان طریقه حق کتاب اربعین حاضر است ولازم است سالک واجد تمام شرایط مذکور باشد در این صورت اگر امام غزالی و امثال او صوفی نباشند جای تعجب است و باید تصوف را ثمره علم و مکمل روحانیت بشمار آورد.

کتاب اربعین با استناد به ایات قران مجید و اقوال و افعال حضرت رسول خدا (ص) مبین اصول و فروع دین اسلام و مشتمل بر بیان وظائف مسلمانان عادی است که همچنین وظائف سالکان راه خدا و رهروان طریق معرفت و اسباب و راههای تزکیه نفس و صفای قلب را به طور اختصار بیان میکند و به نظر میرسد که امام خواسته است که خلاصه و کتاب احیا العلوم را در این مختصر به رشته تحریر در اورد و شایسته است کسانی که اهل طریقت و سالکان راه عرفان هستنو میخواهند به وسیله جهاد اکبر و مبارزه با نفس اماره و تزکیه آن به سر منزل سعادت برسند و میکوشند که وجود خودرا اوصاف بد و اخلاق مظموم پاک سازند و اییه قلب راه صفا داده و برای پذیرفتن انوار عالم قدس اماده و مستعد نمایند برنامه سلوک خویش را از روی این کتاب تنطیم کنند و همچنین افرادی را که بر مسند ارشاد و راهنمایی دیگران نشسته اند بهتر است اعمال و اخلاق خوب و بد خود را با این معیار بسنجن و در صورتی که نقصی را در خود تشخیص دهند قبلا به اصلاح ان به پردازند زیرا گفته اند ذات نا یافته از «هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش».

بخش پایانی:پاسخ ماموستا حمدی

نکته که بی مناسبت نیست در این جا به ان اشاره کنم این است که :مشاهده میشود بعضی از معاصران با مکتب تصوف مخالفت میکنن و آن را بدعت می دانند و گاهی نسبت به سادات و عارفان و سالکان این را کلمات و عباراتی را بر زبان می آورند که دور از انصاف و ناشی از بی اطلاعی و عدم آگاهی و از مسلک تصوف و اهداف عالیه سالکان حقیقی است و تصور میکنند که اگر این افراد عارفان و سالکان واقعی را با مدعیان بی خبر و بعضی ریاکاران هم عصر خویش مقایسه نکنن و به تحقیق بیشتر بپردازند و با مطالعه تعدادی از کتاب ها و نوشته های بزرگان صوفیه که یکی از آن ها همین کتاب اربعین است از برنامه کار و زندگی و کیفیت سلوک واین قوم و سعادت مند اشنای حاصل کنند شکی نیست از روشی که دارند عدول خواهند گرفت.

اما در مورد بدعت بودن تصوف اگر مسلّم شود که در عصر رسول خدا (ص) وجود نداشته استّ و صحابه اکرام، و اصحاب صفّه در این مسلک، قدم برنداشته اند،و در قرن های دوم و سوم هجری معمول گردیده است در این صورت باید گفت :همچنانکه تشکیل کلاسهای مدارس و دانشگاه و جمع شدن طلاب و علوم دینی در مساجد و حضور در حلقه و تحصیل علوم کلام و اصول و فلسفه مشاء اقسام ریاضی در صدر اسلام وجود نداشته و از امور محدثه اند و با اینحال هیچ کس آنها را مذموم و مخالف اصول و فروع دین اسلام نمیداند، بلکه دانشمندان بزرگی که سر حلقه و عهده دار تدریس این علوم هستن عمل خود را عبادت بشمار می اورند همچنین اگر افرادی به قصد عبادت و تقرب به بارگاه خدا متعال در محلی جمع شوند و به ذکر خفی یا جلی اشتغال دارند و تحت تعلیم مرشدی اگاه به تزکیه نفس و کیفیت جهاد با آن که یگانه هدف صوفی حقیقی است به پردازد عمل ایشان نیز هیچ گونه مخالفتی با دین مقدس اسلام ندارد و پیروی از رهبر خود و به "آیه واذکر اسم رب وتبتل علیه تبتلیا عمل کرده و خود را در زمره الذاکرین الله کثیرا وارد کرده اند.لذا افرادی را که از این قوم انتقاد و بدگویی میکنن بهتر است در روش خود تجدید نظر کرده اگر عمل نا مشروعی را از ایشان مشاهده کنند به حکمت و موظه حسنه آنان را هدایت نمایند.

ممکن است بعضی از مطالب و مندرجات این کتاب به مذاق عده زیادی از خوانندگانش خوش نیای، و آن را مخالف قوانین طبیعی و زندگی عادی بشر بدانند و حتی از مترجم که به ترجمه چنین کتابی اقدام کرده است خرده بگیرند و طبع و نشر مطالبی که با اهداف اکثریت قریب به اتفاق جوامع منافات دارد عملی زاید و غیر مفید تصویر کنند و بگویند در حالی که افراد و ملل به دنیا اعم از متمدن و نیم متمدن و مردمان وحشی تمام هم و کوشش خود را به کار میبرند برای اینکه بهتر زندگی کننذ و غذاهای بهتر و نیرو بخش بخورن و لباس های زیبا تر بپوشند و در مسکن های مجلل تر و وسیع تر و دل گشاتر به سر برند و به طور کلی در میدان تنازع بقاء که در نهاد هر جانداری وجود دارد پیروز گردند و هر مانعی را در راه وصول به مطلوب یعنی زندگی بهتر مشاهده کنن از پیش پای خویش بر دارند و تمام کاشفان و مخترعان و دانشمندان در آزمایشگاه ها به سر میبرند میکوشند وسایل بهتر و کاملتر و بیشتر در اختیار هم نوع خود بگذارند و بهتر زندگی کنند و بیشتر به حیات خود ادامه دهند و آسایش کامل تر داشته باشند امام غزالی در بیش تر فصول این کتاب مخصوصا در فصل زهدبه مسلمانان دستور میدهد که کم بخورن و از غذا بد و نامطبوع استفاده کنند و در منزل های کوچک و محقر به سر برن و به مرگ علاقه مند باشند و به طور کلی به کارهایی توصیه میکند که با طبیعت بشر مغایرت دارند و قابل قبول نمی باشند

در جواب این افراد باید گفت:

اولا دستورهای امام در این قبیل موارد برای زاهدان و سالکان طریقت و طالبان وصول به مقام والای عرفان و ارتباط با عالم روحانی است، که واصلان به این مقام به بهترین و بالاترین لذت‌های روحی نائل می شوند، و اگر خود را از لذت‌های حیوانی و تمتعهای مادی بی بهره سازند، از نعتها لذت‌های بهتر و بالاتر بهرمند می شوند. و امام غزالی ارائه طریق می‌کند و راه وصول به این مقام و درک این لذات را به سالکان و رهروان طریق شهود و ورود به عالم قدس را نشان می دهد و هیچیک از این دستورها برای مسلمانان عادی نیست و ایشان میتوانند از مال و ثروت حلال خویش، مطابق مقررات شرع استفاده کنند.

ثانیا، عموم پیغمبران و عارفان و پیشوایان دینی و بسیاری از فلاسفه بزرگ جهان، که بشر را از محبت دنیا وجمع ثروت مال منع کرده،وپیروان خودرا به زهد و قناعت و ریاضت و مبارزه با نفس ومخالف با تقاضاهای آن تشویق کرده اند،هدف ایشان نیز تامین زندگی بهتر بوده است، با این تفاوت که ایشان برای زندگی موقت چندروزه دنیا ارزشی قائل نیستند و زندگی حقیقی را حیات جاویدانی آخرت و مراحل بعد مرگ می دانند، و معتقدند که افراد سعادتمند کسانی هستند که رنج و زحمت دنیا را تحمل کنند، و بکوشید که زندگی آب یشان بهتر باشد.

ثالثا، هدف دیگر پیشوایان دینی، از این که افراد بشر را از دنیا پرستی و جمع ثروت و محبت مال وپیروی از هوای نفس برحذر داشته اند، این است که:از جنگها و کشتارها و ترورها و دزدی‌ها غارتها و ظلم‌ها و تجاوزها به حقوق و نوامیس یکدیگر، که اکثر آنها ناشی از محبت و شهوت پرستی است، جلوگیری کنند. واگر مردم از مربیان جامعه و فرستادگان خدا پیروی می‌کردند، هیچگاه فجایعی که اکنون بشریت با آن مواجه شده است،شایع نمی شد و دانشمندان اوقات خود را در کشف و اختراع آلات، وسایل قتل و تخریب و نابود کردن همنوع خویش بسر نمی بردند، و ملت‌های متمدن و سرمایه داران بزرگ، سرمایه خود را در ساختن کارخانه های اسلحه سازی صرف نمی کردند، وثروتهای طبیعی و خدا داده ملت‌های ضعیف را غارت نمی برند. ما اکنون به چشم خود می‌بینیم که اقویاء برای اینکه بر ثروت خود بیفزاید، ذخایر و اموال مردمانی را که هر روز هزاران جوان و پیر و زن و کودکشان از گرسنگی می‌میرند، به یغما می برند، و به قربانیان پایمال شده ستم خویش کوچک ترین ترحّمی نشان نمی دهند. آیا تمام این فجایع جز محبت دنیا و علاقه به مال ثروت سبب دیگری دارند؟

جامع ترین و حکیمانه ترین گفتارها در اینمورد، کلام بزرگترین پیشوایان و هادیان بشر، حضرت رسول خدا(ص) است که می فرماید:حب الدنیا راس کل خطیئة وقتی عارفان و اهل بصیرت، اموال و ثروتها را در اختیار مشتی مردمان رباخوار و زالو های اجتماعی می بینند، بقدری در نظرشان خوار و بی ارزش نمایان می شود که به خود اجازه نمی دهند که جز برای سّدرمق، و ستر عورتی. از آن استفاده کنند، و مانند عقاب های بلند همت به اوج فضا پرواز میکنند.و لجن زار مردارها را به مشتی کلاغ واگذار می نمایند، و دستورهای امام غزالی را آویز گوش هوش خود قرار می دهند، زیرا می‌دانند که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها.

پایان


جانماز شریف




عرفانجانماز شریفامام محمد غزالیماموستا برهان الدین حمدیراه حق
یه گروه هستیم تو فضای مجازی محصولات مذهبی می فروشیمhttps://basalam.com/kandoo
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید